برگی از تاریخ عشایر کردستان
کینه رضا شاه از طوایف و عشایر گهلواخی/ نه گلباغی ماند اینجا نه همدانی آنجا
رضا شاه پس از تاجگذاری در صدد ایجاد دولت متمرکز و قدرتمندی بود، اما این مهم با وجود عشایر غیور ممکن نبود.
ظلم و ستم قاجار بالاخره درسال 1302ه.ش در هم پیچیده شد و رضا شاه با کودتای نظامی روی کارآمد؛ اما شیوه غلط رفتار و عملکرد غیر منصفانه او و عواملاش، موجی از نفرت و بیزاری نسبت به دولت مرکزی برانگیخت. بنابراین در همین اوان، سربرافراشتن ایل فیض ا...بیگی در سقز و محمدرشیدخان بانه و بگزادگان مریوان به رهبری محمودخان کانیسانان و طایفه(هوز) هورامی توسط محمود خان دزلی، خاندان المانه مریوان، طایفه جاف در جوانرود و جمعی از فرمانروایان گهلواخی در منطقه سارال و... باعث سر درگمی رضاشاه شد.
وی پس از مشاوره با فرماندهان بلندپایه ارتش همانند سرتیپ امیراحمدی، تیمسار فیضا...همایونی، حسین خزایی، حسن میمندی و... سیاستهای خود را در مورد گلواخی و عشایر بهپاخاسته علیه ظلم و داد بر 4 اصل زیر استوار کرد:
1) قلع و قمع و سلب قدرت سران عشایر و ممانعت از تردد عشایر کرد ایرانی و غیر ایرانی در دو سوی مرز
2) تخته قاپو یا تبعید و مهاجرت اجباری طایفههایی که در برابر اینگونه برنامهها مقاومت میورزیدند
3) خلع سلاح جنگجویان عشایر و ایلات به طور گسترده
4) اعزام واحدهای گشتی به مناطق مرزی، ایجاد پادگانهایی برای نیروهای ارتش در شهرهای کردنشین، استقرار پاسگاهها و قرارگاههای ژاندارمری یا قوای امنیه در کنار راههای اصلی.
لزوم عملی شدن این ضرورتها که از نظر تامین امنیت ملی اهمیت غیر قابل انکاری داشت، موجب شد که اولین نشانههای حضور حکومت پهلوی در کردستان با ورود نظامیان و حذف کانونهای سنتی قدرت معنا بیابد و مردم کرد از همان آغاز کار، با سیاست مشت آهنین رضا شاه روبه رو شوند.
رضا شاه به دلیل خصلت نظامی و ماهیت غیر مردمی و تمرکزگرایانه خود و فقدان برداشت صحیح از مسئله کوچنشینی و علل ریشهای آن، در مسیر دوم (تخته قاپو)گام نهاد. تخته قاپو صفت مرکب یعنی دهقان که در خانه زندگی کند. قاپو لفظ ترکی و به معنای دروازه چوبی است تخته قاپو یعنی از در بیرون کن و دروازه را ببند و منظور آنان تمرکز عشایر در یک جا با هدف کنترل و نظارت برآنان بود.
رضا شاه پس از تاجگذاری در صدد ایجاد دولت متمرکز و قدرتمندی بود، اما این مهم با وجود عشایر غیور ممکن نبود. در مجلس هشتم در 12مهر 1311ش تخته قاپو کردن و یا تبعید عشایر مخالف را مطرح کردند. بعد از آن رضا شاه ابتدا سران عشایر را به تهران دعوت کرد و آنان را زیر نظر داشت و آنان که گوش به فرمان نبودند به جابجایی آنان جهت کاهش قدرتشان اقدام میکرد. در حین واگذاری شناسنامه باید لفظ کُرد درج میگردید. شهرت زمانی و کرد زمانی در شناسنامهها نمایان میشد تا اعلام کنند زمانی کرد بودهاند اما اکنون نیستند. گلباغیها از منطقۀ کردستان به مناطق کویری مانند یزد، نائین، کاشان، اصفهان، شیراز و سبزوار و... تبعید شدند. زادگاه گلباغیها(اوباتو و سارال) در بین راه سقز به سنندج بود و از جنوب به مریوان و از شمال به بیجار و تکاب محدود میشد. این منطقه حاصلخیز و مستعد دامپروری بود. طوایف گلباغی از دورۀ قاجار نیز در کردستان فعالیتهایی انجام میدادند که به مذاق مرکز نشینان خوشایند نبوده و بنابر این همواره نیروهای حکومت برای سرکوب آنها اعزام میشدند. این روند در دورۀ پهلوی نیز ادامه یافت و ازعملکرد آنها در مناطق مختلف کردستان گزارشهایی به مرکز میرسید.
زمستان سال 1315ه ش سید عطا کهل و همراهان به منطقه برگشتند و با انجام فعالیتهایی از سوی عشایر گلباغی علیه حکومت مستبد رضا شاه، از چند ناحیه به منطقه گلباغیها حملهور شدند و تراژدی قهلای ئالولاخ به وقوع پیوست و در همین سال یعنی سال 1315ش/1936م دولت تصمیم گرفت گلباغیها را تبعید کند. در درگیریهای ایجادشده هجده نفر از آنها به عراق گریختند. دولت اموال و املاک سایر گلباغیها را توقیف کرد و در سال 1315 و 1316ش/ 1936و 1937م آنها را به همدان تبعید کرد. گلباغیها در روستاهای همدان و بین ملاکان تقسیم شدند. آنها باید با کارکردن معیشت خود را تأمین میکردند. ملاکان در ابتدا از پذیرفتن آنها خودداری کردند؛ اما بهاجبار پذیرفتند و حتی موظف شدند برای تبعیدیها وسایل زندگی فراهم کنند.
در ابتدای تبعید، ندانستن زبان، نخستین مشکل تبعیدیان بود. رعایای ما ترکزبان بودند و کردی نمیدانستند. برای خود مترجم نداشتند. پس از یک سال گلباغیها به نواحی مرکزی ایران تبعید شدند. در این یک سال گلباغیها از وضعیت فقر و بیچارگی خود شکایت میکردند و خواستار بازگشت به زادگاه خود بودند . «امریه صادر شد که این بیچارهها را به کاشان، یزد و اصفهان» ببرند.
احمد و مجید گلباغی فرزندان عبدلله ساروخان گهلواخی از طایفه چوخهرهش
از تبعیدشدگان
از تبعیدشدگان
دولت در سالهای 1317 تا 1319ش/ 1938 تا 1940م تعداد بسیاری از گلباغیها را به نواحی کاشان، یزد، اصفهان، قزوین، نائین و سبزوار تبعید کرد. جز یک نمونه در سال 1319ش/1940م و دربارﮤ تبعید تعدادی به کاشان گزارشی یافت نشد از اینکه گلباغیها در دادگاهی محاکمه شده و به تبعید محکوم شده باشند؛ یعنی در اصل نیروهای نظامی آنها را تبعید کردند. گلباغیهای تبعیدی را در روستاهای شهرستانهای مذکور در بین اهالی تقسیم کردند تا با کار روی زمینهای کشاورزی امرارمعاش کنند.
در تبعیدگاه گلباغیها هم وضعیت بهتر از این نبود. بخش عمدهای از زمین روستاهایی که گلباغیها به آنجا تبعید شده بودند کوچک بود و کشاورزی بهصورت خردهمالکی صورت میگرفت. کشاورزان این روستاها روی این زمینها کار میکردند و درآمد محدودی، در حد ارتزاق زندگی خود، داشتند. این زمینها نه به کارگر جدید احتیاج داشت و نه گلباغیها کار کشاورزی در مناطق کویری را بلد بودند. کشاورزی که با زحمت قادر بود معاش زندگی خود را تأمین کند با سیاست تبعید دولت، باید مخارج گلباغی تبعیدی و خانوادۀ او را هم تأمین میکرد.
شدت گلایه از گلباغیها در تبعیدگاههای آنها با اندازۀ زمین و اقلیم منطقۀ آنها ارتباط مستقیمی داشت. هرچه روستای تبعیدگاه آنها کویریتر و زمینها کوچکتر بود شکایت مردم تبعیدگاه از ناتوانایی در تأمین معاش گلباغیها بیشتر بود. به این لحاظ است که بیشترین میزان شکایت به روستاهای نائین مربوط است. اهالی روستاهای تودشک، باقران، نبویدن، لایمزیک، مَشگِنان، لایسلطاننصیر، لایاَروَر و نیستانک در شهرستان نائین شکایت کردند که قادر نیستند مخارج تبعیدیان گلباغی را پرداخت کنند.
باوجود فعالیت گستردۀ فرمانداری یزد در ساماندهی به وضعیت گلباغیها، این نوع شکایت از یزد نیز گزارش شده است. از طرف دیگر، بیشترین درخواست تبعیدیان گلباغی در زﻣﻴﻨﮥ لوازم ابتدایی زندگی و معاش روزانۀ آنها بود که با حیات تبعیدی و خانوادهاش ارتباط مستقیمی داشت. بنابراین در فاصلۀ سالهای 1317 تا 1320ش/ 1938 تا 1940م، شکایت از تأمیننبودن زندگی و درخواست شغل و جابهجایی از روستاهای یک شهر به روستاهای دیگر عمده مطالبات این تبعیدیها را تشکیل میداد. در اسناد گزارشی یافت نمیشود مبنی بر اینکه آنها بهدنبال تحصیل فرزندان یا مطالبات سیاسی یا اجتماعی بوده باشند.
در سال 1317ش/ 1938م، گلباغیها برای تهیه نان و مواد غذایی جنجال ایجاد کردند.
با تأمیننشدن معاش، تبعیدیان به فکر فرار از تبعیدگاه افتادند و چون در روستاها پراکنده بودند کنترل آنها ممکن نبود؛ پس آنها از تبعیدگاههای خود در یزد، نائین، اصفهان و کاشان فرار کردند تا خود را به زادگاهشان برسانند. حتی در یک نمونه در سال 1317ش/ 1938م، اهالی روستای لایمزیک تبعیدیان را به فرار تحریک کردند؛ زیرا بهنفع آنها نیز بود و از زیر بار مخارج این کارگران نابلد و ناخواسته خلاص میشدند.
مقایسۀ میان منطقۀ حاصلخیز زادگاه گلباغیها و تبعیدگاه آنها نشان میدهد انتخاب تبعیدگاه با اقلیم متضاد با هدف تنبیه تبعیدیان مدنظر بوده است. در شهرهای ذکرشده امکان ییلاق و قشلاق وجود نداشت و کشاورزی نیز به شیوۀ مناطق کویری صورت میگرفت؛ بنابراین برای آنها ادامۀ زندگی ممکن نبود. هوای گرم این مناطق، برخلاف هوای سرد زادگاهشان، آنها را بسیار آزار میداد. به علت نبود هماهنگی اقلیمی و فرهنگی و نیز تأمیننبودن معاش زندگی، میان آنها و ساکنان بومی تبعیدگاهها تعاملی به وجود نیامد. گلباغیها از کردهای سنیمذهب بودند و به کاشان، یزد، نائین و اصفهان، شهرهایی با شیعیان متعصب، تبعید شده بودند. دولت نیز برای جلوگیری از درگیری، سب خلفا راممنوع کرد.
مسعود کیهان در سال 1311ش/1932م و احتسابیان در سال 1315ش/1936م جمعیت ایل گلباغی را پانصد خانوار ذکر کردهاند. از 315 خانوار گلباغی تبعیدی 170 خانوار آنها در اصفهان ساکن شدند.
تعداد جمعیت ذکور گلباغیها ساکن در اصفهان و کاشاندر جدول شماره 1 ذکر شده است:
بررسی جدول مذکور نشان میدهد از 343 نفر گلباغی تبعیدی، 158 نفر، یعنی 46 درصد، اطفال بودند. این افراد توانایی کارکردن نداشتند و فقط از مصائب تبعید بهرهمند بودند. اگر نیمی از جمعیت 185 نفری افراد بزرگسال و جوانان بالغ، یعنی193 نفر را زنان در نظر بگیریم، حاصل جمع آنها با 158 نفر کودکان تبعیدی 251 نفر، 73 درصد، میشود؛ پس 73 درصد این جمعیت را زنان و کودکان تشکیل میدادند که جمعیت آسیبپذیر تبعیدیان گلباغی بودند.
تأمین هزﻳﻨﮥ زندگی این زنان و کودکان بهعهدﮤ سرپرستان خانواده و سپس مالکان روستاهای تبعیدگاه بود و درنهایت، بر دوش دولت میافتاد؛ زیرا این افراد قادر نبودند در معاش خانوار کمک کنند. در شیوۀ معیشت کوچروی زنان کمککار مردان بودند و کشاورزی نمیدانستند. همانطور که مردان آنها کشاورزی در مناطق کویری را نمیدانستند. وزیر کشور با بازگشت گلباغیهای پیر و ازکارافتاده هم موافقت نکرد و ﺗﺄکید کرد آنها بایستی در منطقۀ زیر نفوذ لشگر اصفهان بمانند.
تعدادی از گلباغیها در کارخانههای نساجی اصفهان مشغول به کار شدند؛ اما با کارگران درگیر شدند و پیشنهاد شد کارخانه به آنها اعانه دهد به شرطی که در کارخانه کار نکنند. بهجز اصفهان، تعداد 173 نفر از گلباغیها در کارخانههای سبزوار هم مشغول به کار شدند. در اصفهان، با سربارشدن آنها در مزارع، عدهای از اهالی پیشنهاد کردند گلباغیها به مناطق خود بازگردند؛ اما کفیل لشگر اصفهان این پیشنهاد را رد کرد. او هدف از تبعید گلباغیها را تغییر وضعیت زندگی و روﺣﻴﮥ آنها و انحراف از بیابانگردی، مأنوسکردن آنها به امور کشاورزی و درنهایت شهریشدن آنها ذکر کرد.
در سال 1319ش/1940م، 87 خانوار از تبعیدیهای گلباغی از اصفهان و کاشان به سبزوار فرستاده شدند تا در کارخانههای آنجا کار کنند. فقط هزینۀ جابهجایی این افراد 20 هزار ریال شد. این افراد نیز در آذر 1320ش/ دسامبر 1941م اجازه یافتند به زادگاه خود بازگردند.
دولت در نظر داشت گلباغیها را بهتدریج آزاد کند؛ اما چون آنها بهصورت ایلی زندگی میکردند درخواست کردند دستهجمعی آزاد شوند. گلباغیها با رسیدن به زادگاه خود، با ترکهایی درگیر شدند که دولت فرستاده بود تا در زمینهای آنها کار کنند. درواقع، دولت املاک آنها را در زادگاهشان به عدهای از اهالی همدان واگذار کرده بود. دولت با اختصاص 250 هزار ریال، به هر خانوار گلباغی 500 تا 800 ریال و به هر خانوار ترکزبان همدانی 200 تا 300 ریال، برای جلوگیری از درگیری آنها تلاش کرد. با این کار، زمینه برای بازگشت گلباغیها از مناطق مرکزی به زادگاه خود و بازگشت همدانیها نیز از زادگاه گلباغیها به حدود همدان فراهم شد.
عینالسلطنه ﻧﺘﻴﺠﮥ سیاست حکومت را در یک جمله بیان میکند: «نه گلباغی ماند اینجا نه همدانی آنجا».
تفاوت اقلیم زادگاه و تبعیدگاه گلباغیها باعث شد با از بین رفتن سیاست فشار دورﮤ رضاشاه که با برکناری او همراه بود آنها به زادگاه خود بازگردند.
تحلیل تبعید ایلات و عشایر
بررسی جدول زیر نشان میدهد بیشترِ تبعیدیان ایلات و عشایر بهصورت دستهجمعی تبعید شدهاند و اگر تبعید انفرادی صورت گرفته تبعید خان ایل به تهران بوده است. تبعید ایلات و عشایر در دورۀ پهلوی اول بهصورت دستهجمعی بود. دولت، ایلات را از منطقهای به منطقهای دیگر تبعید میکرد. برای جابهجایی آنها به مکاتبههای اداری فراوانی شامل جانمایی، انتقال، مسائل اقتصادی، ناامنی، شورش و بررسی مطالبههای آنها نیاز بود.
این اسناد و مدارک در دایرههای دولتی مرتبط با امر ایلات مانند وزارت کشور، وزارت دارایی، وزارت دادگستری و وزارت دربار تهیه شده است. هماکنون این اسناد و مدارک در اختیار سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران است؛ بنابراین پروندههای ایلات و عشایر که از دایرههای مذکور به سازمان اسناد رسیده است برای بررسی وضعیت تبعیدیان ایلات و عشایر جامعۀ آماری خوبی تشکیل میدهد. دولتیبودن تبعید و صدور اسناد فراوانی در این باب و رسیدن این پروندهها به سازمان اسناد، صحت و کاملبودن نسبی اطلاعات ارائهشده در جدول شمارۀ2 را ﺗﺄیید میکند.
براساس آمار موجود بیشترین تبعیدهای صورتگرفته به سال 1308ش/ 1929م با یازده نمونه و سال 1317ش/ 1938م با نه نمونه مربوط است. کمترین آن نیز در سال 1316ش/ 1937م بود با یک نمونه. جدول زیر تعداد تبعیدها را به نسبت سالهای حکومت پهلوی اول نشان میدهد. یک پرونده از سال 1303ش/ 1924م، به علت ادامهداربودن این تبعید و کشیدهشدن آن به دورۀ پهلوی، در جدول آمده است.
بررسی علتهای تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه نشان میدهد تبعید در قالب اسکان اجباری با 31 نمونه و ایجاد ناامنی با 16 نمونه بیشترین علت تبعید ایلات و عشایر بود؛ همچنین تبلیغ علیه اتحاد البسه با یک نمونه کمترین علت تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه بود.
نتیجه
ایلات به علت جابهجایی از منطقۀ خود و اجبار به تغییر نامخانوادگی و نداشتن رئیس ایل، به علت اینکه زیر نظر بودند، دچار ازجاکندگی میشدند و از تولیدکننده به سربار دولت تبدیل میشدند. از جاکندگی فرهنگی، تفاوت اقلیم تبعیدگاه و زادگاه و نداشتن شغل و سختی معیشت باعث میشد آنها برای ایجاد اغتشاش پتانسیل لازم را داشته باشند.
بررسی تبعیدگاههای ایلات و عشایر نشان میدهد در جایی که تبعیدگاه از نظر اقلیمی به زادگاه ایلات نزدیک بود ایلات جذب شدند و در جمعیت شهری مستحیل شدند؛ مانند ایلات تبعیدی به قزوین؛ اما در جایی که حکومت برای تنبیه تبعیدیان تبعیدگاهی با اقلیم متضاد در نظر میگرفت و امکان ییلاق و قشلاق وجود نداشت و کشاورزی نیز به شیوۀ مناطق کویری صورت میگرفت ایلات جذب نشدند.
کشاورزی خردهمالکی مناطق کویری توان جذب نیروی کار جدید، در قالب تبعیدی را نداشت. تبعید دستهجمعی ایلات و عشایر نیز در جذبنشدن آنها در تبعیدگاه مؤثر بود؛ زیرا درصد بسیاری از افراد ایل را زنان و کودکان تشکیل میدادند که در تأمین معاش خانواده به شیوۀ کوچروی مهارت داشتند؛ اما کشاورزی در مناطق کویری را نمیدانستند و سربار دولت و مردم تبعیدگاه شدند. دادن مواجب به ایلات هم باعث میشد روﺣﻴﮥ کار در آنها از بین برود و به دریافت مواجب دولتی عادت کنند. تفاوت فرهنگی و زبانی نیز از مؤلفههای مهم در جذبنشدن ایلات بود.
گلباغیها که از کردهای سنیمذهب بودند به شهرهایی با جمعیت شیعه متعصب مانند کاشان، یزد، نائین و اصفهان تبعید شده بودند. دولت نیز برای جلوگیری از درگیری ممنوع کرد مردم محلی، خلفا را سب کنند. مشکل زبان و برقرارنکردن ارتباط با مردم محلی یکی از علتهای جذبنشدن ایلات و عشایر در تبعیدگاه بود.
بنابراین به این نتیجه میرسیم که تضاد اقلیم زادگاه و تبعیدگاه تبعیدیان ایلات و عشایر، تفاوت فرهنگی بین ایلات و عشایر و مردم تبعیدگاه و نیز تضاد نوع زندگی کوچروی با کشاورزی خردهمالکی مناطق کویری از عوامل شکست سیاست تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه بود. درنهایت، هدفی که دولت از تبعیدِ ایلات و عشایر دنبال میکرد که همانا تغییر وضعیت زندگی و روحیۀ آنها و نیز تغییر شیوۀ معیشت آنها از کوچروی به کشاورزی و زندگی شهری بود، محقق نشد. حوادث شهریور 1320ش و بازگشت ایلات به موطن خود نیز پایانی بود بر این سیاست.
برداشتهشدن فشار، در اثر برکناری رضاشاه، باعث شد ایلات تصمیم بگیرند به زادگاه خود بازگردند. کاهش جمعیت ایلات و عشایر در پایان دورﮤ رضاشاه نشان میدهد سیاست اسکان دورﮤ رضاشاه با موفقیت اجرا شده است؛ بنابراین ابزار اجرای این سیاست که تبعید بود نیز تا وقتی که فشار وجود داشت موفق عمل کرد؛ اما با برداشتهشدن فشار، این ابزار نیز کارآمدی خود را از دست داد.
منابع وماخذ:
ساکما آصف(سازمان اسناد وکتابخانه ملی ایران، اسناد پایگاه اصفهان)
ساکما نخ (سازمان اسناد وکتابخانه ملی ایران، اسناد نخست وزیری
ساکما فا (اسناد وکتابخانه ملی ایران، اسناد پایگاه فارس)
خاطرات سرلشکر محمود امین، به کوشش سیروان خسروزاده
به سه رهاتی فه رمانره وایی گه لواخیه کان ، خالد بگ احمدی
انقلاب اسلامی در کردستان- کامران رحمانی-مرکزاسناد انفلاب اسلامی
کردستان و سقز درگذر زمان- محسن صدیقی وعمر فاروقی
یادداشت های شخصی ومصاحبه با تبعید شدگان و....
کامل گلباغی
منبع: روزنامه روژان
آدرس کوتاه خبر: