زندگی شهرنشینی و مشکلات رنگارنگ سر راه انسانهای امروز و دغدغههای بیشمار میرود تا میخهای بیشتری بر تابوت مرگ لالاییهای سرزمینم زده و دور نخواهد بود که مادربزرگهای دیارم بیلالایی بدرود حیات رفته و نسل امروز ما گوشهایشان با این اعجاز نغمههای افسانهای بیگانه شوند.
آیین باور لالایی بخشی از گنجینه ادبیات شفاهی هر دیاری است که هیچگاه از روی نوشتهای خوانده نشده است؛ هر مادری بیآنکه بداند از کجا و برای چه و چگونه لالایی به وجود آمده مثل امری که با ذات او در آمیخته باشد و نعمتی که خداوند در نهاد او به ودیعه گذاشته باشد بی هیچ آموزشی آن را به زیبایی تمام آواز میخواند. لالایی در تمام جهان هستی شاید از نظر زبان، فرم و ساختار شعری متفاوت باشد اما از لحاظ محتوا بیشک همه برای آرام کردن و به خواب رفتن کودک و گاهی برای تخلیه ناملایمات روحی مادر زمزمه میشود.
براساس گفتهها، لالایی به دوران انسانهای غارنشین میرسد که هزاران هزار سال قدمت دارد؛ اگر بر این باور باشیم زمانی که اولین مادر در عالم خلقت اولین فرزند خود را در آغوش کشیده برای آرام کردن بیتابی او ناچار به حرکت دادن منظم گردیده و برای بیشتر آرام کردن او آواهایی را پیوسته تکرار کرده است. این آواها همان لالایی اولیه بوده که به مرور زمان آهنگ موزون و ملایمتری به خود گرفته و به شکل لالایی درآمده است.
میتوان گفت از زمانی که کلمه به وجود آمد لالایی نیز متولد شد؛ در خصوص ریشه و کیفیت ساخت این عبارت سحرانگیز، اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. در بسیاری از واژهنامهها از واژه «بنگره» سخن به میان آمده است. در برهان قاطع بنگره به معنای آوا و زمزمه آمده است که زنان به هنگام خواباندن کودکان خود میخوانند و ریشه این واژه از بانک میآید که در پهلوی «ونگ» است به معنای صدا و آواز یا گریه همراه با ناله؛ اما آنچه اهمیت لالایی را در جهان هستی برجستهتر میکند آرزوها و اندیشههای مادرانه است در مورد آینده کودک خود که معمولاً همگی بر این نوع جملات استوارند. مادر آرزو میکند دلبندش همیشه سلامت و در سایه الطاف الهی باشد؛ مادر نیت میکند که طفلش از چشم بد به دور مانده و همیشه تندرست باشد. مادر اندیشمند است که کودکش بزرگ شده و قلم به دست گرفته و برای سرزمینش مفید باشد. مادر گاهی در لالاییهای شبانه دلتنگیهای خود را نیز از دست روزگار قاطی زمزمه کرده و میگوید:
تا تو را دارم غمی نیست، بزرگ میشوی و عصای دستم خواهی بود.
اینجاست که مادران با خواندن لالایی روحنواز گوش دلبند خود را به آواهای زیبا آشنا میکنند هر چند کودک در این سن و سال معنا و مفهوم شعر را درک نمیکند اما از طریق این نغمه آسمانی، مادران، مهر و محبت و عشق و عاطفه را در روح و روان کودک پرورش میدهند و او را بیش از پیش عاطفی و بامحبت بار میآورند. شاید یکی از دلایل فراموش شده لالایی در عصر حاضر این باشد که دنیای مجازی به نوعی جای لالایی مادران را گرفته و کودک با آشنایی با تبلت، آغوش دیگری غیر از آغوش گرم مادر پیدا میکند که فاقد احساس، عاطفه و محبت است و شاید هم گرفتاری معیشتی مادران امروزه، مشکل دیگری است که خسته از کار روزانه دیگر نای زمزمه ندارند؛ هر چه جامعه ما به سوی مدرنیته پیش میرود متاسفانه آداب و رسوم سنتی ما به قربانگاه فراموشی هدایت میشود.
زندگی شهرنشینی و مشکلات رنگارنگ سر راه انسانهای امروز و دغدغههای بیشمار میرود تا میخهای بیشتری بر تابوت مرگ لالاییهای سرزمینم زده و دور نخواهد بود که مادربزرگهای دیارم بیلالایی بدرود حیات رفته و نسل امروز ما گوشهایشان با این اعجاز نغمههای افسانهای بیگانه شوند.
لالایی ساختاری منحصر به فرد داشته که در کمتر گونه ادبی مشاهده میشود. لالایی را میتوان از سه منظر مورد بحث قرار داد؛ بخش اول شخصیت شعری آن است که معمولاً بیشتر آنها دارای وزن و قافیه بوده و قواعد شعری در آن ناخواسته و سینه به سینه رعایت شده است. منظر دوم بعد موسیقایی آن است که دارای فرازها و فرودهای زیبایی است که در قالب آهنگی خوانده میشود؛ شما نمی توانید یک لالایی قدیمی را مثل شعری معمولی و بدون آهنگ بخوانید چرا که به کالبد بیجان میماند که گرمای زندگی در آن رخت بسته باشد. منظر سوم قطعاً حرکات و تکان دادنهای موزون و آرامی است که به هنگام زمزمه مادران طفل خود را آرام و آهسته تکان داده یا روی پای خود و یا در آغوش مادر.
لالایی خصلتی است الهی که فقط در وجود زنان نهادینه شده و مردان هرگز قادر نیستند با آن صدای سوزدار و پر از عاطفه مادران آن را بخوانند. مادر هنگامی که لالایی میخواند فقط در فکر کودک و گهواره و حال خویش بوده و به چیز دیگری نمیاندیشد و هر از گاهی مشکلات روی داده زندگی خود را در ادامه خواندن و زمزمه لالایی به زبان میآورد؛ مثلاً به کودکش میگوید که او خسته از کار روزانه است و به خواب نیاز دارد و از او میخواهد قدری آرام گرفته تا او نیز بیاساید.
این اوج ارتباط روحی بین مادر و طفل است با زیباترین شکل انتقال حس دلدادگی، مهربانی و عشق از سوز کلام مادر به روان کودک.
اما دریغا امروز روز حتی اگر در محلههای سنتی دیار من هم شبانه پیاسه کنی شاید نتوانی از خانهای نغمه پرسوز لالایی را در غوغای دود و آهن در عصر مرگ دلدادگی و در کوچه پس کوچههای دنیای اینترنت بشنوی.
لالا لالا گل پونه
دل مادر پر از خونه
به طاق سرد این ایوان
دیگه قمری نمی خونه
لالا لالا گل مادر
گل زیبای افسونگر
برایت قصه خواهم گفت
ز دلتنگیِ آبیدر
دل مادر پر از خونه
به طاق سرد این ایوان
دیگه قمری نمی خونه
لالا لالا گل مادر
گل زیبای افسونگر
برایت قصه خواهم گفت
ز دلتنگیِ آبیدر
هرچه به فراموشی رسوم و سنتهای دیرینه سرزمینمان به دلایل مختلف نزدیک میشویم جامعه به سوی خشونتی ناخواسته، نافرمانی کودکان، کمطاقتی انسانها، افسردگی در جوانان، از هم پاشیده شدن کانون گرم خانوادهها و لجامگسیختگی جامعه از عوامل مهمی است که رسوم و سنتهای گذشته را به مسلخ برده و نسل جوان ما را به بیهویتی ناخواسته راهنما میشود.
امید آن داریم مادران نسل امروز که از نسل اینترنت نئونهای ملون و ام.پی.تری هستند با اهمیت دادن به رسوم و سنت گذشته اجداد خود، کودکانشان را به نغمه دلنواز مادر مهربانیها (آبیدر) و سوز قصههای مادربزرگ و نغمه لالایی افسانهای مادران دلدادگی عادت دهند؛ در غیر این صورت چند نسل بعد انسانها ماشینهایی به فرمان زندگی بوده و مرگ عاطفهها و پرپر شدن شقایقهای مهربانی به بنبست خواهد رسید؛ چرا که از طریق مهر مادری میتوان مادری از جنس عشق و عاطفه به یادگار گذاشت.
آدرس کوتاه خبر: