دوشنبه، 10 اردیبهشت 1403
روژان پرس » اخبار » مشکلات رفت و آمد نابینایان در سنندج

ایرج بهرام‌نژاد

مشکلات رفت و آمد نابینایان در سنندج

0
کد خبر: 564

مشکلات رفت و آمد نابینایان در سنندج

از بدو طفولیت، سرزمین آرزوهایم دیاری بود پر از عصمت و معنویت؛ دیاری پر از رنگ‌های شاد زندگی، شهری ساکن و آرام با مردمانی که کلاه به رسم احترام از سر بر می‌دارند. وقتی روزها و فصل‌ها یکی بعد از دیگری عبور کردنذ و بلوغ در من  آواز خواند، پی بردم رویاهای کودکانه بود چرا که زیستن در دیاری که هر روز مهربانی‌ها را سر بریده و عصمت را به دار می‌آویزند آرزوهایم به عقده‌های درونی تبدیل و یک فریم از فیلم‌آرزوهایم بر اکران نقره‌ای رنگ زندگی حقیقت پیدا نکرد.
از بدو طفولیت، سرزمین آرزوهایم دیاری بود پر از عصمت و معنویت؛ دیاری پر از رنگ‌های شاد زندگی، شهری ساکن و آرام با مردمانی که کلاه به رسم احترام از سر بر می‌دارند. وقتی روزها و فصل‌ها یکی بعد از دیگری عبور کردنذ و بلوغ در من  آواز خواند، پی بردم رویاهای کودکانه بود چرا که زیستن در دیاری که هر روز مهربانی‌ها را سر بریده و عصمت را به دار می‌آویزند آرزوهایم به عقده‌های درونی تبدیل و یک فریم از فیلم‌آرزوهایم بر اکران نقره‌ای رنگ زندگی حقیقت پیدا نکرد.
دیار امروز من با خیابان‌های نفس بریده در آغوش دست‌فروش‌های دوره‌گرد، بوق اتومبیل‌های سرگردان و هزاران تاکسی زردرنگ که عشق را به مسلخ برده است و صدها و صدها اتومبیل شخصی که خود زخمی چرکین است خودنمایی می‌کند. اگر از سایبان مغازه‌ها و تراوش آب کولرهای نصب شده- تف‌کردن و خلط سینه به خیابان انداختند و جگر تکه تکه شده آسفالت خیابان‌های شهرم بگذرم، بازهم صد سال نوری با رویاهای کودکی‌ام فاصله دارم.
دیار من آنقدر بر پیکرش زخم دارد که هنوز طبیب تیمار این دردها از مادر روزگار زاده نشده است؛ یک کاروان از مسئولان ملون که دهانشان پر از سوگند و شعارهای زیبا و بی‌عمل است خود معضل دیگری است که گریبان این شهر در هیاهوی خفته را دودستی چسبیده‌اند.
دیار من یار مهاجرانی است که خانه‌های مصفای روستایی و چشمه‌های دلدادگی را رها کرده و در قالب مشاغلی هزاررنگ چون نصب بلندگوی بر اتومبیل عصر حجری خود، مدام در ساعات استراحت مردم آواز خوانده و سکوت شهر را در دم شهید می‌کنند. هر چه در عمق شهر بیشتر هضم شوی زخم‌های دیگری جانت را می‌آزارد که عموما مردم عادت دارند در برابر آن بی‌تفاوت باشند.
پنجشنبه در خیابان فلسطین (ژاندارمری) در پیاده‌رو پیاسه می‌کردم که نابینایی جلوتر از من در حرکت بود؛ ناگاه در هیاهوی مردم، تاکسی‌های زرد بی‌مسافر و مسافرکشان شخصی و سوت چندش‌آور پلیس راهنمایی، آلودگی هوا و فریاد گوش‌خراش دستٰفروش دوره‌گرد و سپس ناله حزین انسانی که خداوند او را از نعمت بینایی محروم ساخته است به آسمان رسید.
سر نابینا به دکه آهنین ابتدای خیابان برخورد کرد و خون از پیشانی‌ا‌ش جاری شد. نابینای بیچاره هراسان به دنبال عصای سفید خود سرگردان بود که پرتاب بسته و روی بساط دکه‌دار افتاده بود. روشندل شهرم ضمن تحمل درد در مسیر زردرنگ نابینایان در حرکت بود که درست انتهای آن وسط دکه قرار گرفته بود و آن مظلوم در برخورد با آهن بساطی که دکمه‌دار پهن کرده بود هراس جانش را می‌آزرد. مردم به عادت همیشگی نه از باب کمک، بلکه به دلیل سر کشیدن و درک موضوع، دور آن مرد هراسان‌زده تجمع کرده و می‌پرسیدند چی شده!؟
من ناچار لب به اعتراض گشودم که آقای محترم، شما بساط خود را درست در مسیر حرکت نابینایان پهن کرده‌اید؛ صاحب دکه با لبخندی از تمسخر گفت: مسیر نابینایان!!؟ گفتم آری این رنگ زرد موزاییک‌ها به‌سان خط بریل ویژه هدایت نابینایان است که در آن طی طریق می‌کنند. مردم جمع شدن تبسم بر لب هنوز درک نکرده بودند که چه اتفاقی افتاده است؛ با صدایی بلند گفتم: خانم‌ها و آقایان، این خط زردرنگ موزاییک‌ها که می‌بینید ویژه رفت و آمد نابینایان است که یک طرفش به تیر برق و یک سر آن هم به دکه ختم شده است و این معلول مظلوم در حرکت سر خود را به تکه آهنین کوبیده و دچار زخم پیشانی شده است. صاحب دکه گفت: پدربیامرز، این موزائیک‌ها برای تزیین است که نابینا و من در بهت و ناباوری پی بردیم هنوز مردم نمی‌دانند که این مسیر زردرنگ که به تیر برق، دیوارها، دکه‌ها و به جوی آب ختم می‌شود ویژه نابینایان است.
ناچار دست به دامن پلیس شدم تا نابینای زخمی را به پزشک و بیمارستان برساند تا خدای ناکرده دچار خونریزی مغزی نشده باشد. با خود اندیشیدم در دیاری که مردمش در بی‌خبری اجتماعی به سر می‌برند چقدر باید رنج کشید. هر کاری کردم مرد دکه‌دار راضی نشد بساط خود را عقب بکشد تا فردی دیگر دچار حادثه نشود و خلاصه کلی هم مورد مسخره تجمع‌کنندگان قرار گرفتم. چقدر تلخ است برای انسانی که حتی حق راه رفتن را هم، ناهنجاری‌های شهر از او دزدیده است؛ از این رو چند قطعه عکس برای روزنامه گرفتم تا مسئولان امر ببینند و شاید چرتشان پاره شود و به یاد این شعر افتادم:
چو می‌بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
من در ۳۷ سال خدمت خود به عنوان یک شهروند مالیات پرداخت کرده‌ام تا از امکانات شهری مثل محل عبور عابر پیاده، پل هوایی و پیاده رو استفاده کنم. محل عابر پیاده مملو از دستفروش، پل‌های هوایی پله برقی از کار افتاده و پیاده روها از دو سوی در محاصره دست‌فروشان و خیابان در محاصره چند هزار تاکسی خالی و هزاران هزار معضلی دیگر که خود را تبعیدی احساس کرده و در هیاهوی شهر صدای بوق ماشین‌ها و تاکسی‌های در انتظار مسافر و مسافران مسخ شده در وسط خیابان، دست فروشان در دو سوی پیاده‌رو کارهای دستی و کودکان دست فروشان، نگاه در بهت مانده زنان و دخترانی که جسارت عبور از پیاده‌رو را ندارند، چاله‌های وحشتناک خیابان، دکه‌های سیار سیگارفروشی، ویترین‌های بیرون زده از مغازه‌ها و نان فروشان و متکدیان نشسته بر پیاده‌رو، همگی را برای خوابی پر از کابوس‌های شب در ذهن خود نگهداری کردم که عاقبت چه خواهد شد که به یاد این سرود افتادم:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
هرچند که باید انصاف را رعایت کرد و گفت مسئولان هم باید دست شان باز باشد تا بتوانند کاری کنند اما به یا اظهارات و وعده‌های پارسال رییس شورا و شهردار سنندج افتادم که چه زیبا گفتند: دست‌فروشان ساماندهی و پیاده‌روها آزاد خواهند شد!!! اما امروز نه تنها این وعده عملی نشد بلکه دو طرف خیابان و پیاده‌رو هم به محاصره دستفروشان درآمده است.
در خصوص مسیر عبور نابینایان ذکر این نکته ضروری است بی انصافی است اگر همه خطاها را به گردن دست‌فروشان یا عواملی از این دست گذاشت چراکه متاسفانه مشاهده می‌شود برخی از مسیرهای نابینایان خواسته یا ناخواسته در حین ساخت و اجرا بدون رعایت استانداردهای لازم به موانعی نظیر دیوار، تیر برق، دکه‌ها منتهی می‌شود که نشان می‌دهد ناظر و کارفرما و بنا در اصل توجیه نبوده‌اند که این راه موزاییکی برای چه هدفی ساخته می‌شود.
امید آن دارم روزی برسد کودکانی چون من رویاهایشان به سراب و کابوس تبدیل نشود و مسئولان قبل از هر کاری عوامل را توجیه کنند تا شهر و دیارم اینچنین دچار زخم‌های چرکین نشود.
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید