سه شنبه، 11 اردیبهشت 1403
روژان پرس » اخبار » برگی نانوشته از تاریخ کردستان/ نقدی بر سریال سنجرخان

ناصر کانیسانانی

برگی نانوشته از تاریخ کردستان/ نقدی بر سریال سنجرخان

0
کد خبر: 1757

برگی نانوشته از تاریخ کردستان/ نقدی بر سریال سنجرخان

سریال سنجرخان علیرغم همه‌ی نواقص گوشه‌ای از رفتار حکام جور نسبت به مردم آزاده کردستان را نشان می‌دهد که تنها در یک مقطع کوتاه اتفاق افتاده است. 
در اواسط بهمن تا اسفند سال گذشته شاهد پخش سریال سنجرخان از شبکه اول سیما بودیم. داستان این سریال مربوط به صد سال گذشته و در جریان جنگ اول جهانی و هجوم قوای روس، انگلیس و عثمانی به ایران در دوران سلطنت احمدشاه قاجار بود.
روس‌ها از سمت شمال وارد ایران شدند و در آذربایجان غربی به دلیل عدم آمادگی مردم و فقدان نیروی نظامی دولتی، حمام خون به راه انداختند و هزاران نفر را قتل‌عام کردند. خبر این یورش و قتل و غارت به کردستان رسید، لذا مردم با محوریت عشایر، خود را برای مقابله با روسها آماده کردند. در سقز، دیوانده، مریوان و اورامان عشایر به‌عنوان نیروی محافظ ملت به مقابله با روس‌ها پرداخته و مجال قتل و غارت را به آنان ندادند و مجبورشان کردند که در سنندج مستقر و از هجوم و یورش به مردم دست بر دارند.
آنگاه که انقلاب اکتبر در روسیه روی داد نیروهای روس به‌سوی کشور خود بازگشتند. نیروی مستقر در سنندج حین بازگشت در گردنه صلوات‌آباد مورد هجوم سنجرخان و افرادش قرار گرفت و با تحمل تلفات سنگین، کردستان را ترک کرد. جای سؤال اینکه چرا از آن همه جنگ و مقاومت که توسط مردم کردستان و به رهبری عشایر مناطق استان با روس‌ها انجام شد فقط سخن از آخرین جنگ توسط سنجرخان است. نمی‌دانم اما همین مختصر هم گویای بسیاری از زوایای تاریک تاریخ کردستان است. برای درک این مهم نباید تنها به شکل ظاهری سریال توجه کرد بلکه باید بطن و متن را شکافت و مورد توجه قرار داد.
سریال در ظاهر دارای اشکالات متعدد است که نشان از عدم شناخت تهیه‌کنندگان نسبت به جامعه‌ی یکصد سال پیش و نحوه جنگ و آمادگی برای آن دارد؛ مثلاً روابط معمول سنجرخان با جامعه پیرامون در سریال به تصویر کشیده نشده است. جنگ‌ها به‌دور از اصول نبردهای چریکی با نیروهای منظم است و بیشتر حالت جنگ‌هایی است که در دهها قرن پیش بین طرفین که به شمشیر و سپر و نیزه مجهز و رو در روی هم قرار می‌گرفتند بود. چهره‌پردازی‌ها معمولاً خلاف واقع است. برای نمونه بر اساس دهها عکسی که از سردار رشید در دست است وی فردی لاغراندام با صورتی عاری از مو و صدای نازک با دستاری کوچه بر سر و نیم تنه و شلواری مخصوص سواری و یک جفت چکمه، در حالیکه در سریال به‌گونه‌ای دیگر نشان داده شده است.
محاصره خانه آصف و دستگیری او آنهم در مرکز استان که حکمرانی دولتی در آن حاکم است با آنگونه‌ای که در سریال به تصویر کشیده شده به‌دور از عقل و منطق است.
اختصاص صحنه‌های متعدد به اختلافات زنانه و جنگ و دعوی آنها با هم ارزش سریال را کم کرده است. من تمام این نواقص را دیده، اما به دیده اغماض نگریسته‌ام اما سریال را داستان دیگری می‌بینم که نشان‌دهنده رفتار حاکمان نسبت به مردم کردستان است.
شریف‌الدوله کاشی که در تاریخ کردستان به شریف قصاب مشهور است یکی از خشن‌ترین و خون‌ریزترین حاکمان قاجار در کردستان بود. این شخص در مقطعی از تاریخ در کردستان حکم می‌راند که ایران مورد هجوم قوای بیگانه واقع شده بود اما وی و نیروهای تحت امرش کوچکترین اقدامی برای دفاع از مردم نکردند و در برابر قوای متجاوز حالت تسلیم را در پیش گرفتند.
در پایان هجوم روس‌ها و خارج شدنشان از کردستان، وی به تنبیه و مجازات کسانی پرداخت که در برابر روس‌ها مقاومت کرده بودند. سردار رشید را از روانسر به سنندج دعوت کرد و با یادآوری نسب وی به اردلانی‌ها حکومت کردستان را حق او دانست و او را تشویق کرد که در حمله به گلباغی‌ها و منمی‌ها که از عشایر منطقه دیوانده هستند و در برابر روس‌ها مقاومت‌های دلیرانه کرده و این نیرو را شکست داده بودند قوای دولتی را یاری دهد.
سردار فریب سخنان شیرین او را خورد و در این جنگ شرکت و این طوایف دلیر عشایر را تار و مار کرد و بسیاری از آنها را کشت و با حیله و تزویر قریب به بیست تن از سران آنها را دستگیر و در سنندج به دار کشید و جسد آنها را در پی ساختمان‌های دولتی دفن کرد. محمودخان دزلی و محمودخان کانی‌سانان دو سردار عشایر که متفق و با کمک مردم اورامان و مریوان و شیوخ طریقت با روس‌ها جنگیده بودند و از نفوذ آنها به مناطق خودشان جلوگیری کرده بودند به سنندج فرا خواند و به اتهام اینکه آنها شیخ محمود ملک را در جنگ علیه انگلیسی‌ها یاری داده‌اند دستگیر و تحویل انگلیسی‌ها داد تا آنها را به بصره برده و به تبعید و زندان بفرستند.
همانطور که در سریال هم دیدیم سردار رشید هم دستگیر و روانه تهران شد. در مورد سنجرخان با توسل به سلاح زر و زور و تزویر و نیز تهدید و تطمیع نزدیکان حتی برادر او را در تله انداخت و او را از بین برد.
می‌بینیم که این حاکم جور مدافعان این آب خاک را دشمن دانسته و آنها را از بین برده است، زیرا که شریف‌الدوله و امثالهم عملگان دستگاه استبدادی بودند که با آزادگی و آزادمردی مخالف و مظاهر این خصوصیات را دشمن خود تلقی می‌کردند. اگر غیر از این بود وی می‌بایست از این مردان بزرگ و مدافعان مملکت که به‌جای نیروهای دولتی در مقام دفاع از ملت و میهن برآمده بودند مورد تشویق قرار می‌داد؛ اما برعکس عمل کرد. این رویه تنها مخصوص شریف‌الدوله نبود. از آن روز ناصرالدین شاه قاجار حکمرانی خاندان اردلان را منقرض و عموی خود فرهاد میرزا را حاکم کردستان کرد، این حقد و کین نسبت به شخصیت‌های بزرگ کردستان آغاز شد.
فرهاد میرزا در نخستین سفرش به مریوان که عشایر منطقه به استقبالش آمده بودند، حسن سلطان اورامی شخصیت محترم و متدین اورامان را بدون هیچ دلیلی خفه کرد و دو برادر او را به اسارت گرفت. شهاب‌الدوله حاکم او در مریوان، حاج حیدر بیگ با عشایر مهاجر عثمانی در مریوان جنگید و آنها را شکست داد و موجبات تأسیس قلعه شاه‌آباد را فراهم و زمینه‌ساز استقرار قدرت دولت در منطقه بود در همان قلعه دستگیری و روانه سنندج کرد که بعد از مدتها با گرفتن جریمه سنگین و عزل از مقام وکیلی او را آزاد و مجبور به خانه‌نشینی کرد.
حکام بعدی هم پا جای پای فرهاد میرزا گذاشتند و به زور و ستم به مردم و کشتار شخصیت‌های عشایر ادامه دادند. با سقوط قاجار و ظهور رضاشاه پس از چند سال این رویه معمول شد. اولین فرمانده نظامی رضاشاه به کردستان امیر عبدالله خان تهماسبی بود که فردی دانا و واقع‌بین بود. وی فرماندهی تیپ سوار نادری را بر عهده داشت. در مریوان با محمودخان کانی‌سانان دیدار کرده و چون بر نیت خیر وی برای تأمین امنیت آگاه شد او را به دیدار رضاشاه برد. خان از سوی رضاشاه به درجه سروانی مفتخر و به‌عنوان رئیس تشکیلات امنیه در منطقه مریوان تعیین گردید و با انجام این مهم و ایجاد پاسگاه‌های متعدد در منطقه امنیت و آسایش را برقرار نمود اما غفلتاً در سال 1309 همه عشایر کردستان دستگیر شدند.
سپهبد امیر احمدی در خاطرات خود می‌نویسید که رضاشاه شخصاً اسامی 250 نفر از عشایر کرد را به من داد و گفت باید در یک روز همه دستگیر شوند. من هم آنها را برای دیدار با خودم به نوسود فرا خواندم و در همانجا آنها را دستگیری و روانه تهران کردم. این دستگیری و زندان و تبعید ده سال طول کشید که طی آن دهها نفر از این سرداران عشایر به مرگی شهادت گونه رُخ در نقاب خاک کشیدند. سقوط رضاشاه فرصتی شد که بازماندگان دوباره به اوطان خود باز گردند و بعدها نیز سرکوب و منکوب کردن شخصیت‌های کرد به انواع مختلف ادامه داشته است، لذا می‌بینیم که حکومت‌های قاجار و پهلوی هیچگاه نسبت به کردستان صادق نبوده و شخصیت‌های این منطقه را با توجه به روح آزادگی که در نهادشان بوده دشمن فرض کرده و به لطایف‌الحیل آنها را از بین برده‌اند تا دیگران را بترسانند و به تبعیت وا دارند.
رضاشاه بعد از دستگیری عشایر، فرصت یافت که برنامه ممنوعیت لباس و زبان محلی را اجرا کرده و مردم را به زور وادار به تغییر لباس کند. 
سریال سنجرخان علیرغم همه‌ی نواقص گوشه‌ای از رفتار حکام جور نسبت به مردم آزاده کردستان را نشان می‌دهد که تنها در یک مقطع کوتاه اتفاق افتاده است. حال در طی دهه‌های متمادی چه تظلماتی بر این مردم مبارز روا شده خدا می‌داند و ذکر آنها داستان مثنوی هفتاد من کاغذ است که در این مقال نمی‌گنجد.
من به همین مختصر اکتفا و با قدردانی از تهیه‌کنندگان سریال سنجرخان و تشکر از صدا و سیما به‌خاطر فراهم کردن مقدمات کار و نیز پخش آن از شبکه سراسری، امیدوارم در همین راستای کاوش گذشته شاهد قدم‌های دیگر از سوی این رسانه فراگیر بوده و ملت را در بازشناسی تاریخ خود یاری دهد.
مریوان- ناصر کانیسانانی
۱۲/ ۰۱ /۱۴۰۳
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید