پس از مدتی محمودخان کانی سانان به زندانی در بغداد منتقل و سرانجام در مرکز نظامی انگلیس در عراق محبوس می شود. که با حمله دلیرانه عشایر مریوان به فرماندهی مرحوم فرج اله بیگ به این مرکز موجبات رهائی محمودخان فراهم می گردد.
محمودخان فرزند علی خان فرزند حاج حیدر بیگ است، که در سال۱۲۶۰ ه. ش در روستای کانیسانان به دنیا آمد، مادرش سلما خانم، از خانواده سادات کهنهپوشی است.
وی در دوران کودکی تحصیل علم را به رسم زمان با خواندن قرآن و کتب نظم و نثر فارسی، کردی و عربی تحت نظر علمای وقت آغاز و با توجه به استعداد و تواناییهای ذاتی مدارج علمی را طی کرد. شرایط سیاسی و اجتماعی زمان بهزودی محمودخان را در مرکز تحولات منطقه قرار داد بهویژه اینکه پس از فوت پدر بهعنوان جانشین وی ریاست طایفه حیدربیگی را عهدەدار شد. آغاز حیات سیاسی او همزمان با ضعف حکومت قاجار و دخالت گسترده بیگانگان در امور کشور و بی بندوباری دولتمردان و رجال سیاسی داخلی بود. در آن هنگام به دلیل نبودن سیستم اداری منظم و فقدان قدرت مرکزی هر گوشه از مملکت دچار ناامنی و نابسامانی بود و در کردستان نیز اوضاع بر همین منوال میگذشت؛ لذا محمودخان به اتفاق برادرش فرج الله بیگ که از جمله رشیدترین سرداران عشایر بودند، تصمیم میگیرند که حداقل در منطقه مریوان شرایط مناسبی برای زندگی توده مردم فراهم کنند.
محمودخان که دارای آگاهی سیاسی گستردەای بود از پیشرفت ملل دیگر بهویژه غرب آگاه و از عقب ماندگی مردمان کشورش در عذاب بود. وی عامل این امر را نا آگاهی مردم، فقدان امنیت، و تفرقه میدانست لذا همه توان خود را برای مقابله با این امر بەکار بست. در گام نخست با انتخاب برادرش به سمت فرماندهی نظامی به بسیج نیروها برای تامین امنیت در منطقه پرداخت و با انجام یک سری اقدامات نظامی و سیاسی، آسایش قابل قبولی را در منطقه فراهم کرد.
از جمله این اقدامات:
جلوگیری از حملات عشایر به مردم، مذاکره با شخصیتهای ملی و بومی بود. محمودخان با درک شرایط متحول دوران سعی میکرد اقدامات خویش را با حرکتهای آزادیخوانه در کردستان و ایران مرتبط کرده و از حاصل آنها جنبش یک پارچه ایجاد کند که از چهارچوب عشایری خارج و به جنبش فراگیر ملی علیه بیگانگان مبدل شود.
بر همین اساس با برقراری تماس با شیخ محمود حفیدزاده و اسماعیل آقا حرکت خود را توسعه بخشید. محمودخان در جریان جنگ جهانی اول با هجوم قوای روس به منطقه به مقابله پرداخته و شکستهای سختی را به آنان تحمیل کرده پس از پایان جنگ انگلیسیها که در عراق مستقر شده بودند سعی کردند محمودخان را وادار به حرکتهایی به نفع خود بکنند ولی ایشان با درک سیاست انگلیس با آنان به مخالفت پرداخته و در عوض ضمن تایید حکمرانی مرحوم شیخ محمود ملک در حد توان شیخ را علیه انگلیسیها یاری داد و همین پشتیبانی از شیخ باعث شد که بعد از شکست شیخ محمود انگلیسیها محمودخان کانیسانان و محمودخان دزلی دیگر یاور شیخ را دستگیر و در بصره زندانی کنند.
پس از مدتی محمودخان کانیسانان به زندانی در بغداد منتقل و سرانجام در مرکز نظامی انگلیس در عراق محبوس میشود که با حمله دلیرانه عشایر مریوان به فرماندهی مرحوم فرج الله بیگ به این مرکز موجبات رهائی محمودخان فراهم میگردد.
در پایان سلسله قاجار محمودخان شرایط نسبتاً مناسبی را برای زندگی عامه مردم مریوان فراهم کرد؛ ولی همیشه مورد کینه روسای عشایری بود که با وجود ایشان نمیتوانستند به منطقه سیطره پیدا کنند و به همین علت گاه و بی گاه جنگهای ناخواستەای به ایشان تحمیل میشد و لطمات جبرانناپذیری به بار میآورد. نمونهٔ آن درگیری با محمودخان دزلی است. هر دو خان دزلی و کانیسانان ارتباط گرم و صمیمی و دوستانەای باهم داشتهاند، اما چون نواحی تحت قدرت آنها به هم نزدیک بوده، طبق عادات و سنن عشایری پیش پا افتاده در گسترش ملک و اراضی و قدرت، اختلافاتی به وجود میآمد و کار به جایی رسید این دو سردار دشمنان واقعی خود را رضاشاه و امپریالیزم انگلیس را فراموش کردند. این دو بزرگوار با هم در ابتدای قیام شیخ محمود ملک همانند دو همکار فداکار همراه با قبیله و طایفەشان از او پشتیبانی کرده و در این راه دشواریهای زندان و شکنجه را تجربه کردهاند. اسناد موجود در آرشیو وزارت خارجه انگلیس بهترین شاهد این حقایقاند، حتی شیخ محمود ملک، علیرغم مشغلەهای فراوان و آوارگی و مشغول بودن به کار سیاست و جنگ و شورش با فرستادن نامەهایی سعی نمود، آتش اختلاف را در میان آنها خاموش و صلح و آرامش را برقرار کند.
در ابتدای حکومت رضاشاه، امیر عبدالله طهماسبی برای بسط قدرت به کردستان مأمور میشود. امیر میخواهد از اختلافات عشایر استفاده کرده و آنها را به جان هم بیندازد. دشمنان محمودخان از فرصت استفاده کرده و نیروهای دولتی را به مریوان هدایت میکنند، اما امیر به فراست در مییابد حضور نیروهای دولتی بدون جلب نظر محمودخان در مریوان امکان ندارد؛ لذا باب مذاکره را با محمودخان گشوده و او را به حمایت دولت برای برقراری نظم و امنیت منطقه مطمئن میسازد. حاصل این مذاکرات ملاقات محمودخان با رضاخان و نایل شدن به درجه سروانی بهعنوان رئیس امنیه مریوان است كه محمودخان فرصت را غنیمت شمرده و با استفاده از امکانات دولت، ضمن استقرار پستهای امنیه در مناطق مختلف، جهت آسایش مردم پرداخته و گامهای موثری در بهبود زندگی مردم بر میدارد. رضاخان که پایههای قدرت خویش را مستحکم کرده بود به فکر نابودی رجال سیاسی و نظامی کشور میافتد و به بهانه مقابله با عشایر اورامی فرمان بسیج نیروها را به اورامان صادر میکند. محمودخان که به نیّات رضاشاه واقف بود به سبب شرایط زمان امکان مقابله با او را نداشته و از طرفی به منظور جلوگیری از اجحاف ماموران دولتی به مردم مجبور میشود نیروهای نظامی را در حرکت به سوی اورامان همراهی کند و تا نوسود پیشروی میکنند و این منطقه را زیر لوای حکومت در میآورند.
در سال ۱۳۰۹ شمسی تمام بیگزادەهای همراه فرج الله بیگ در نوسود توسط نیروهای نظامی دستگیر و به تهران اعزام میشوند و محمودخان نیز در سنندج تحت الحفظ به تهران فرستاده میشود و در بهار سال ۱۳۱۰ش بقیه رؤسا و بزرگان عشایر مریوان و اورامان [کرمانشاه، لرستان و…] دستگیر و روانه زندان میشوند. این زندان و تبعید مدت ۱۰ سال به درازا کشید و در این مدت دهها تن از عشایر محبوس و تبعیدی به مرگی شهادتگونه فوت کردند.
کُرد بسان مردم دیرین مشرق زمین در سپیدەدم پیدایش تاریخ و شکوفایی زندگی اجتماعی و سیاسی، دچار تالم و رنج شدیدی گردیده و آسمانی غبارآلود داشته است و همیشه و هر زمان جسم خستەاش را از رودخانه دردها و مشکلات بیرون کشیده است در مقابله با این زندگی گزنده و پر از محنت و تلخاش، فرزندانش همیشه با کاروان ستم ستیزی و سرفرازی هم پیمان بودهاند و صفحات تاریخی کهن و معاصر را با خون آغشته کردەاند و آخرالامر رهبران و بنیان گذاران شورشهای ضد طاغوت بهسوی آوارگی، تبعید، زندان، سیاهچال، و سرانجام چوبەی اعدام سرازیر شدەاند.
سرانجام در سال ۱۳۲۰ پس از سقوط رضا شاه باقیمانده عشایر زندانی و تبعیدی به مریوان برگشته این بار محمودخان که با درجه سرگردی به عنوان فرماندار نظامی مریوان منصوب شده با عزمی استوارتر به تعقیب نقشههای خود در جهت اعتلای زندگی مردم و بهبود شرایط سیاسی آنان پرداخت، سالها زندان و تبعید و بیان ستمهایی که در این ایام از طرف ماموران رژیم و کارگزاران آنان به مردم منطقه وارد شده بود محمودخان را برآن داشت که با ایجاد تشکیلات مردمی بهدور از دخالتهای دولت به اداره امور بپردازد و در این شرایط سعی کرد عشایر دور و نزدیک وادار به اتحاد کند و با شرکت دادن آنان در اداره امور از اختلاف و تفرقه جلوگیری کند. این اقدامات باعث شد که محمودخان در کارهایش موفق باشد. رژیم که حرکات محمودخان را زیر نظر داشت این امر را ناخوشایند تلقی کرده در صدد مقابله با وی برآمد. هجوم ناگهانی حمه رشیدخان بانه به مریوان به رژیم امکان داد بهنام تامین امنیت منطقه نیروهای خود را در اینجا تقویت کند این نیروها به ایجاد محدودیتهایی برای محمودخان پرداخته و از آنجا که حرکتهای وی را در چارچوب تلاشهای آزادیخواهانه ملیگرایی میدانستند روز به روز بر دامنه محدودیتها افزوده و سرانجام جنگی ناخواسته را به محمودخان تحمیل کردند. در این جنگ نابرابر نیروهای دولتی از حمایتهای توپخانه، ادوات زرهی و پشتیبانی هوایی بهرهمند بودند. لذا محمودخان عقبنشینی کرده و به اتفاق صدها خانوار مریوانی در روستاهای نوار مرزی ایران و عراق آواره شدند و بنا به توافق بهعمل آمده بین حکومتهای ایران و عراق، نیروهای دولتی عراق آنان را تحت تعقیب قرار میدادند. از آنجا که روز به روز عرصه زندگی بر همراهان محمودخان سخت تر می شد محمود خان ناچار با کسب تضمین برای تامین امنیت مردم خودش را به نیروهای دولتی تسلیم و به تهران اعزام و در زندان قصر به بند کشیده شد.
محمودخان با اینکه تحصیلات آکادمیک نداشت ولی از نظر علمی از مرتبت والایی برخوردار بود و علاوه بر احاطه کامل بر علوم دینی در زمینه مسایل سیاسی و اجتماعی آگاهیهای فراوانی داشت.
وی شاعری توانا بود که به سه زبان کردی، فارسی و عربی شعر سروده است. در آن دوران محمودخان با دو تن از شاعران مشهور کرد یعنی ماموستا قانع و ماموستا ناری که هر دو اهل یک منطقه هستند و خیلی باهم صمیمی بودەاند و با هم رفت و آمد داشتەاند. ولی در دیوان هیچ کدام از این شاعران غزل یا قصیده یا مخمسی بهنام خان کانی سانان سروده نشده است. یکی از شخصیتهای منطقه ذکر میکند در سال ۱۳۲۰ زمانی در مسجد درس میخواندم استادانم این شعر را زمزمه میکردند و میگفتند این شعرها را محمودخان کانیسانان سروده است و زمانی در بغداد اسیر و زندانی بوده به مریوان فرستاده است. اما نباید آنر نوشت بلکه باید حفظ کرد.
محمودخان کانی سانان سردار بزرگ مریوان و یکی از شخصیتهای مشهور کردستان ایران، مبارزی نستوه، و وفادار و سربلند دوران خویش بوده است. از لحاظ تحصیلات و زمینههای روشنفکری خیلی هوشیار و آگاه بوده است.
در زمینه مسایل دینی دارای آثاری بوده از جمله اصول عقاید در تشریح مبانی دینی از نظر مذاهب اهل سنت و رسالەای در تاریخ سیاسی و اجتماعی کرد تألیف کرده همەی این آثار بر اثر ناملایمات زندگی و آوارگیها از بین رفته است. محمودخان ناآگاهی را عمدەترین دلیل عقبماندگی مردمش میدانست، لذا همیشه همگان را به تحصیل علم تشویق نموده، اولین مدرسه را در روستای کانی سانان تأسیس و به منظور تشویق عموم برای فرستادن فرزندانشان به مدرسه، تمام فرزندان خویش از جمله دخترانش را به مدرسه میفرستد و هیچگاه از قدرت خویش برای کسب مال و منال استفاده نکرد. حتی املاک پدر و پدر بزرگش که بوسیله دیگران غصب شده را مجدداً خریداری میکند و به زور برای پس گرفتن آنها متوسل نمیشود. انگلیسیها بعد از جنگ جهانی اول و دوم بارها سعی نمودند که محمودخان را با سیاستهای خود همگام سازند ولی محمودخان زیر بار نرفته و با اقدامات آنها مخالفت میکند.
در زمان شکست شیخ محمود ملک از قوای انگلیس خانواده شیخ و یارانش آواره دزڵی و مریوان میشوند. محمودخان کانی سانان و محمودخان دزلی با کمال شهامت و شجاعت آغوش خود را بر روی آنان میگشایند و از تهدید دولت انگلیس و ایران نمیهراسند. محمودخان که سلامت جسمیاش بر اثر سالها تبعید و زندان ناتوان شده بود و شکستهای این اواخر روحیه او را ضعیف کرده بود، تاب تحمل زجرها و خشونتهای زندانبانان را نیاورده و در ۲۷ دیماه ۱۳۲۴ به مرگی شهادت گونه، رخ در نقاب خاک کشید.
دنیا محل گذر است، سعادتمند کسی است که چند صباح عمر را در تامین رفاه هموطنان و در خدمت به مردم صرف نماید. خوشبخت کسی است که در راه ایجاد اتحاد و اتفاق خدمات ملی وقت خود را بهکار برد و جاودان کسی است که خدمات و فداکاریهای او سالیان دراز پس از مرگ زبانزد عام و خاص باشد.
نواب شاه نظریان
ویرایش و تنظیم د.محمدباقر پیری
منبع: موسسه فرهنگی هنری مرکز پژوهشی تاریخ کرد و کردستان
آدرس کوتاه خبر: