شاهنامۀ کُردی برخلاف شاهنامۀ فردوسی، پارههایی از هم گسیخته است و در یک مجموعه گرد نیامده؛ امّا همۀ این روایات پهلوانی که معمولاً دارای زیرساختی اسطورهای هستند، با عنوان کلّی «شاهنامۀ کُردی» یاد میشوند.
مقدّمه
«شاهنامه» عنوان عام روایات حماسی است که بیشتر شفاهی بوده و گاه بخشهایی از این روایات به دست شاعرانی اغلب ناشناس مکتوب شده است. این داستانهای حماسی که گاهی بدانها «رزمنامه» و یا «جنگنامه» هم میگویند، غالباً برآمده از اسطوره هستند و جهانبینی نیاکان را در رویکرد به الهیات و جهان و انسان بازگو میکنند. این روایتها که اغلب از ریشۀ مشترکی هم برآمدهاند (جلال خالقی مطلق، گل رنجهای کهن، 1372: 67 و 72)، در جریان سیر خود به سرزمینهای مختلف، ویژگیهایی نو میپذیرند و جهانبینی و روحیات مردمان آن سرزمین را در خود بازمیتابانند. از این روایات پهلوانی و حماسی، دو گونۀ متمایز از هم قابل تشخیصاند که با وجود زیرساختهای مشابه، دارای تمایزهایی در روساخت هستند: نخست روایت کُردی و دوم روایت فارسی. به عبارتی، دو روایت کُردی و فارسی از روایتی مادر (اصلی) زاده شدهاند که زبدۀ هر دو را با نام «شاهنامه» میشناسیم و در متن جستار بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت:
روایت مادر - روایت کُردی / فارسی-شاهنامه
شاهنامۀ کُردی برخلاف شاهنامۀ فردوسی، پارههایی از هم گسیخته است و در یک مجموعه گرد نیامده؛ امّا همۀ این روایات پهلوانی که معمولاً دارای زیرساختی اسطورهای هستند، با عنوان کلّی «شاهنامۀ کُردی» یاد میشوند. داستانهای شاهنامۀ کُردی داستانهایی مستقل از هم هستند که شاعران مختلف و اغلب ناشناس آنها را در طول سالیان دراز به رشتۀ نظم درآوردهاند. برخی از این داستانها همچون: «هفت لشکر»، «برزو و فلاوند»، «بهمن و آذربرزین» و «رستم و زردهنگ» مختصّ ادب کُردی بوده و در آثار حماسی فارسی نشانی را از آنها نمییابیم (نجمالدیّن جبّاری و فرهاد پرموز، بررسی سبکشناختی داستان تولّد جهانگیر و جنگنامۀ ایران و تورانیان، پژوهشنامۀ ادبیات کُردی، 1395: 34).
مشهورترین داستانهای شاهنامۀ کُردی که نسخههایی از آنها به جای مانده، عبارتاند از: رستم و سهراب(1100 بیت)، رستم و زردهنگ(1200 بیت)، رستم و اسفندیار(620 بیت)، رستم و زنون(1280 بیت)، رستم و سقلاب دیو(3800 بیت)، رستم و دیو سفید(330 بیت)، رستم و کی کوزاد(625 بیت)، هفتخان رستم(304 بیت)، شغاد و رستم(297 بیت)، هفت لشکر(5500 بیت)، ببر بیان(1050 بیت)، منیجه و بیژن(2080 بیت)، ایران و توران(7000 بیت)، برزو و فلاوند(2020 بیت)، ایران و توران(2275 بیت)، کنیزک و یازدهرزم(5600 بیت) و بسیاری داستانهای دیگر همچون: جهانگیرنامه، برزونامه، فرامرزنامه، سیاوخشنامه، بهمننامه، زالنامه، رزمنامۀ کیخسرو و افراسیاب، حراث هفتسر و عادوسی چشم، مرجانجادو، جهانبخش و قطران دیو، گلیم گوش، لعلپوش و یاقوتپوش، خسرو و خرامان، هفتخان اسفندیار، خسرو و شیرین، قهرماننامه، هفت رزم رستم، سامنامه، داستان مرگ رستم، جنگنامۀ صقلاب دیو و غیره. بسیاری از این داستانها دارای نسخ متعدّد و روایات متفاوت هستند؛ برای نمونه، از داستان رستم و سهراب 18 دستنویس و چهار روایت متفاوت بر جای مانده است (احمد شریفی، شاهنامۀ کُردی اثری مستقل یا ترجمهای از شاهنامۀ فردوسی، فصلنامۀ فرهنگ، شمارۀ 16: 239؛ حیدر لطفینیا، حماسههای قوم کُرد، 1388: 64- 67؛ بهروز چمنآرا، درآمدی بر ادب حماسی و پهلوانی کُردی با تکیه بر شاهنامۀ کُردی»، مجلّۀ جستارهای ادبی، شمارۀ 172، 1390: 137 و فرهاد پرموز، بررسی تطبیقی شاهنامۀ کُردی با شاهنامۀ فردوسی، همایش ملی کرد و فرهنگ و ادب ایرانی و اسلامی، 1394).
در حوزۀ بررسی علمی حماسههای کوردی و شخصیّتهای آنها و همچنین تطبیق با حماسههای فارسی تحقیقات بسیار اندکی صورت گرفته و در موضوع خاص این جستار، تنها دو مقالۀ «مقایسۀ داستان بیژن و منیژه در شاهنامۀ فردوسی و کوردی»، نوشتۀ حمیرا مفتی (مجلّۀ مطالعات ایرانی، دورهی 6، مسلسل 12. ص 149-162) و «تطبیق غنایی بیژن و منیژه در شاهنامۀ فردوسی و شاهنامۀ کوردی الماسخان کندولهای»، نوشتۀ مصطفی رادمرد و دیگران (فصلنامۀ زبان و ادب فارسی، سال نهم، شمارۀ 31، تابستان 1396، ص 114-140) انجام شده است؛ ازاینروی، تا شناخت کامل از اصل و بنیاد ریشههای مشترک راه زیادی در پیش است. شاهنامههای کوردی و فارسی، منظومههایی حماسی هستند که دو روایت از یک روایت مادر به شمار میآیند.
داستانهای شاهنامهی کوردی، از سویی بیشتر برگرفته از روایات پهلوانی، فولکلور قومی و تاریخاند؛ از سوی دیگر بینش دینی شاعران، عواملی همچون تعلّق اساطیر ایرانی به آیینهای پیش از اسلام و متروک بودن این آیینها در روزگار سرایش شاهنامهها و همچنین عدم مقبولیّت داستانهای اساطیری از سوی مردم زمانه و دروغ و افسانه شمردن آن اسطوره را کمرنگ کرده است.
شاعران داستانهای شفاهی یا منثور را بر مبنای پسند و سلیقهی مردم و یا به سفارش شاهان به نظم درمیآوردهاند و کمتر به ساخت داستانهای ابتکاری و نوین روی میآوردند؛ ازاینروی، از داستانهای بسیاری، روایات متعدد موجود است که هیچیک را نمیتوان وامدار دیگری دانست.
شاهنامهی کوردی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخش نخست دربردارندهی داستانهایی است که نظیر آن یا در شاهنامهی فردوسی و یا در دیگر آثار حماسی فارسی آمده است که میتوان به داستانهای «رستم و سهراب»، «رستم و اسفندیار»، «بیژن و منیژه» و غیره اشاره نمود. هرچند کلّیت و چهارچوبهی این آثار با آنچه در شاهنامه و یا دیگر آثار فارسی آمده یکی است، امّا در پارهای از مطالب و صحنهها و شخصیّتها با هم متمایزند و میتوان هرکدام از این آثار را روایتی جداگانه از اصل داستان به حساب آورد (حیدر لطفینیا، حماسههای قوم کورد، 1388: 61).
بخش دوم آثاری است که در ادب فارسی نشانی از آنها نمیبینیم و مأخذ و منبع آنها هم معلوم نیست؛ از جمله رزمنامهی هفت لشکر، کنیزک و یازده رزم، رستم و زردهنگ، رزمنامهی یاقوتپوش، هفتخان جهانبخش و رستم و زنون و ... . همچنین در این سرودهها از پهلوانانی ایرانی (کوردتبار) چون زرپوش، زَرَلی و زرداد و انیرانی چون قطران زنگی، زنون جادو، بنگوش، حراسم، غورث شاه، سالوس عدنی، لولاک، قلماخ، قُلون و صمصام دیو نام برده شده است که باز در شاهنامهی فردوسی از آنان یادی نشده است. ناگفته نماند، در شاهنامهی کوردی، فرزندان، نوهها و نبیرههای رستم همچون جهانگیر، تیمور، برزو و جهانبخش نیز نقش دارند. نگارنده بر این باور است که مهمترین و اصلیترین منبع این داستانهای دلانگیز، ذهن زلال و سینههای پاک مردمان کورد بوده است و به همین دلیل، سدهها سینهبهسینه در گذر زمان تداوم یافته و درنهایت از سوی شاعرانی اغلب ناشناس گردآوری و بازآفرینی شدهاند (احمد شریفی، شاهنامهی کوردی، 1371).
اگر طبقهبندی معروف روایات حماسی به سه دورهی اسطورهای، پهلوانی و تاریخی را بپذیریم (سرکاراتی، 1378: 73)، بیشتر داستانهای شاهنامهی کوردی مربوط به دورهی پهلوانی و پادشاهی کیانیان، یعنی «ارزندهترین بخش شاهنامه ازنظر هنری» (محمّدامین ریاحی، فردوسی (زندگی، اندیشه و شعر او)، 1375: 255) است و از دوران اسطورهای و تاریخی جز چند داستان، نسخهای به دست نیامده است.
بدون شک نسخههای شاهنامهی کوردی در گذر تاریخ به دست کاتبان کمسواد که احتمالاً شاهنامهخوانان نخستین گروه آنها بودهاند، دستخوش تحریف شدهاند (محمّدامین ریاحی، افسانههای زندگی فردوسی، 1390: 35) و چون از آن نسخهها بهعنوان ابزار کار خویش رونویسی میکردند، هرکس به میل و سلیقهی شخصی خود در آن دست برده است که با توجّه به کثرت رونویسی و عدم آگاهی و توجّه کاتبان به قواعد شعری، بعضی ابیات ضعیف و گاه آشفته مینماید.
نکتهی جالبی که گفتنش سودمند مینماید، این است که در آغاز برخی از دستنویسهای شاهنامهی کوردی، همچون دستنویس «جنگنامهی ایران و توران مشهور به صقلاب دیو و رستم زال»، راوی میگوید، روایت خود را از شاهنامهی فردوسی گرفته است؛ امّا به یاد آوریم، سرایندگانی که به تقلید از داستانهای شاهنامهی فردوسی منظومههایی سرودهاند، از راهی که فردوسی پدید آورد، منحرف نشدند و حتّی از شیوهی بیان و طرز فکر و سبک گفتاری او نیز تقلید کردند؛ درحالیکه داستانهای شاهنامهی کوردی بر اساس روایات عامیانهی رایج در کوردستان سروده شدهاند و چندان با شاهنامهی فردوسی هماهنگی ندارند (ایرج بهرامی، نقدی و نظری بر شاهنامهای کوردی، جهان کتاب، شمارهی پیاپی 218 و 219، تیر و مرداد، 1386: 19- 20). احتمالاً راویان برای روایی سخن خود چنین مطلبی را گفتهاند. برخی از این داستانها نیز، همچون داستان پیش گفته، اصلاً در شاهنامهی فردوسی نیامده است.
ازاینروی، همانگونه که وجود نامهای مشترک میان اوستا و ریگودا، دلالت بر «کهنگی روایات اساطیری و حماسی ایران تا زمان همزیستی قوم هند و ایرانی به بیش از دو هزار سال پیش از میلاد» دارد (جلال خالقی مطلق، حماسه (پدیده شناسی تطبیقی شعر پهلوانی)، 1386: 131)، وجود داستانهای مشترک در روایات کوردی و فارسی، نشان از منشأ مشترک آنها دارد که در آغاز این گفتار زیر عنوان روایت مادر از آن نام برده شد. وجود اختلافات و نامهای متفاوت نیز میتواند به دلیل اختلاف منابع، دگرگونیهای بعدی در روایت شفاهی و نقل سینهبهسینه و یا تمایزاتی چون تفاوتهای عقیدتی و فکری متأثر از محیط جغرافیایی باشد.
* دکترای زبان و ادبیّات حماسی
آدرس کوتاه خبر: