پنج شنبه، 13 اردیبهشت 1403
روژان پرس » یادداشت » راز عشق مولانا به شمس تبریزی

به مناسبت 7 مهر روز بزرگداشت شمس تبریزی

راز عشق مولانا به شمس تبریزی

0
کد خبر: 1315

راز عشق مولانا به شمس تبریزی

بی‌شک مولانا چیزی در وجود شمس دیده که دیگران ندیده‌‎اند، همانگونه که قیس عامری لیلی را دگرگونه می‌دید! 
آن خطّاط 
سه گونه خط نوشتی: 
- یکی او خواندی، لاغیر! 
- یکی را، هم او خواندی، هم غیر! 
- یکی، نه او خواندی، نه غیر او! 
آن [خط سوم] منم!...
بهروز خیریه  

قصه‌ی عشق مولانا به شمس تبریزی و چگونگی روابط عارفانه‌ی بین ایشان در زمزه‌ی عجیب‌ترین و رازآمیزترین ماجراهایی است که در ادب پارسی ثبت شده است.  
عشق مولوی به شمس، شیفتگی، شیدائی و شوریدگی حاصل از برخورد این دو «ابر-مرد»، بی‎‌قراری، دلهره، حسرت، امید، انتظار، پای‎کوبی، ذوق‌‏زدگی، و هراس مولوی، از بودن یا نبودن با شمس، با هیچ معیار محبت، با هیچ نصاب عشق، با هیچ میزان سرسپردگی و شیدائی متداول بشری، با هیچ اصل شناخته‎‌ی «روانکاوی غربی»، با هیچ الگوی پدیرفته شده‎‌ی معمولی در روابط انسانی، قابل درک، قابل اندازه گیری، قابل بررسی و کاوش، و درخور ظرفیت فهم، و توجیه و تفسیر نیست. بلکه یک مورد استثنایی است.¹ 
اما پاسخ این سئوال که شمس کیست؟ مشکل است؛ زیرا وجود پاره‌ای رویدادهای افسانه‌گونه، تحلیل شخصیت و شناسایی دقیق او را مشکل می‌کند ولی در اینکه عارف بزرگ، اما گم‌نامی به نام شمس وجود داشته و در شهر تبریز می‌زیسته شکی نیست و منابع مختلف از جمله نوشته‌‎های خود مولانا و سلطان ولد، این امر را تأیید می‌کند. در متون مختلف در مورد او آمده است:  
شمس الحق‎والدین، محمد بن علی بن مالک داد تبریزی را در «شهر تبریز» پیران طریقت "کامل تبریزی" خواندندی و جماعت مسافران صاحب دل، او را «پرنده»، گفتندی، جهت طی زمینی که داشته است.² 
شمس، ظاهراٌ دو بار به «قونیه» سفر کرده است. در نخستین سفر، دقیقاٌ 457 روز – 15 ماه و یک هفته– نزد مولانا اقامت می‌‎ورزد و با دختری به نام «کیمیا» از دست پروردگان مولانا، زناشویی می‌کند(42-آ، 43-آ). سن شمس، به هنگام ورود به قونیه در حدود شصت سال، ذکر شده است.³ 
در مورد اینکه مولانا چرا شیفته‎‌ی او شد نیز داستان‎‌های بسیار نقل شده و افراد اهل فن و غیر نیز در این باره به شکل گوناگون اظهار نظر کرده‎‌اند؛ اما به نظر می‌رسد بهترین برگه اظهار نظر سلطان ولد است که روایت کرده: روزی مولانا شمس الدین تبریزی با پدرم می‎‌گفت که: «مرا شیخی بود ابوبکر نام، در شهر تبریز. جمله ولایت‌‎ها را از او یافتم؛ اما در من چیزی بود که شیخ‌ام نمی‌دید و هیچکس ندیده بود. آن چیز را درین حال... مولانا دید.» افلاکی4/81 

بی‌شک مولانا چیزی در وجود شمس دیده که دیگران ندیده‌‎اند، همانگونه که قیس عامری لیلی را دگرگونه می‌دید! عجیب اینکه مولانا خود این طرز نگرش را در قالب «قصه‎‌ی دیدن خلیفه لیلی را» روایت کرده است!  
((گفت لیلی را خلیفه، کان تویی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی 
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامش، چون تو مجنون نیستی))4 
و این است کلید رمز عشق مولانا به شمس تبریزی.  
..............
1و2و3- صاحب زمانی، ناصرالدین، 1389، خط سوم، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.   
4- مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات ۴۰۷ و 408.
دسته بندی: یادداشت
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید