سخن از هنرمندی است که از همان آوان کودکی با درد و رنج طاقتفرسا، عهد و پیمان بست و همین الام بودند که در جوانی چونان آتشفشانی از حنجرهاش فوران کرد.

من با استاد حسن زیرک دو بار دیدار داشتهام، انسانی لوطیمنش و بیادعا و خاکی، کسی که امروز جواهر درخشان خفته در سینه ناله شکینه، که نامش مرزهای مختلف را در نوردیده و در حافظه تاریخی ملت، چونان خورشید میدرخشد، کافی است به قلب و روح مردم و هنر این دیار در غربت مانده بنگرید که شکستن شیشههایش بیصداست.
حسن زیرک خونی است همیشه جاری در رگهای هنر بیجان این دوران؛ خنیاگری اغواگر که حتی مرگ هم نتوانست نامش را بر تارک آسمان هنر پاک کند. مرگ نام او را جاودانه و رویینتن ساخت.
سلام بر ناله شکینه، سلام بر زخمهای خورده از روزگارش سلام بر حنجرهای که آسمانی ستاره میباراند بر سبزینه عشق و سلام بر هنرمندی که مردمی زیست و مردمی ماند و مردمی مُرد.
* خبرنگار بخش فرهنگ و هنر روزنامه روژان
آدرس کوتاه خبر: