سه شنبه، 25 اردیبهشت 1403
روژان پرس » اخبار » روز روانشناس چه روزی است؟

مرضیه خاکی

روز روانشناس چه روزی است؟

0
کد خبر: 1829

روز روانشناس چه روزی است؟

من آموخته‌ام اگر کلماتی مثل خسته‌ام و احساس خوبی ندارم را از زندگی حذف کنم  بسیاری از بیماری‌ها و خستگی‌هایم برطرف می‌شود!
روان‌شناسی علمی است که با ذهن، روح و روان آدم‌ها سر و کار دارد و این ارتباط حتی گاه به جسم هم می‌کشد؛ ازجمله رشته‌هایی است که ازقضا پیوند خوبی هم با ادبیات پیداکرده است. دلیل این پیوند را شاید بتوان ذات این رشته و نحوه ارتباطش با افراد دانست.
از دیگر سو علم روان‌شناسی از آن دسته علومی است که با رشته‌های متفاوت بسیاری در ارتباط است. این علم نه‌تنها با پزشکی و شاخه‌های فیزیولوژی و عصب‌شناسی و… ارتباط پیدا می‌کند که با علومی نظیر فلسفه، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و… نیز مرزهایی مشترک و درهم‌آمیخته دارد. این رشته در تقسیم‌بندی‌های درونی خود نیز شاخه‌های مختلفی چون روان‌شناسی عمومی، روان‌شناسی بالینی، روان‌شناسی صنعتی و سازمانی و… دارد که هرکدام در ادامه تقسیم‌بندی‌های جزیی‌تری می‌پذیرند.
امروزه اهمیت این رشته بیش از پیش شناخته‌شده است و مراجعه به روان‌شناس اگرچه همچنان با مقاومت‌هایی از سوی افراد مواجه است اما قابل قیاس با زمان گذشته و آن پیچیدگی‌ها و پس زدن‌ها نیست و به جرات می‌توان گفت پرداختن به این رشته در جامعه و از سوی دست‌اندرکاران امر خود نیروی محرکه مثبتی در این راستا بوده است. از این میان می‌توان به بزرگداشت این رشته در قالب روز روانشناس در نهم اردیبهشت‌ ماه هرسال اشاره کرد.
روانشناس خواه‌ناخواه سرشار از داستان‌های به‌هم‌پیچیده است که از زندگی افراد و شخصیت آنها نشات می‌گیرد. تعامل آدم‌هایی با داستان‌های متفاوت در جامعه و ارتباط مستمر آنها با یکدیگر در محدوده‌های کار و زندگی سبب می‌شود این پیچیدگی‌ها گاه به گره تبدیل شوند؛ گره‌هایی که بسته به اینکه چه زمانی و چگونه به سراغ گشودن آنها برویم می‌توانند سخت و یا آسان باشند. در بسیاری از این موارد و یا حتی در زندگی‌های بی‌گره و تنها برای بهتر و بهتر بودن نیاز به مشورت با شخصی پیدا می‌کنیم که با علم خود بتواند چراغی پیش روی ما روشن کند تا بتوانیم راه درست را بشناسیم و کمک احوال خودمان باشیم.
روان‌شناسان از کسانی هستند که با چراغ‌قوه‌های روشن خود، کاری می‌کنند تا سنگلاخ زندگی را به سلامت بپیماییم. 
علم روان‌شناسی چیست؟
روان‌شناسی، علم مطالعه ذهن و رفتار است. روان‌شناسی رشته‌ای چندوجهی است که شامل زیر شاخه‌هایی مثل توسعه انسانی، ورزش، سلامت، پزشکی، رفتار اجتماعی و فرآیندهای شناختی است. روان‌شناسی تمامی جنبه‌های مربوط به رفتار خودآگاه و ناخودآگاه انسان مانند احساسات و اندیشه‌ها را در بر می‌گیرد.
امروزه نفوذ و روانشناسی و ضرورت آگاهی از دانش‌ روانشناسی بسیار فراگیر شده و جایگاه شایسته‌ای در میان زندگی‌ انسان‌ها باز کرده تا جایی که می‌توان گفت فعالیت‌ انسانی وجود ندارد که از روانشناسی بهره‌ای نبرده باشد، از رانندگی با ماشین و وضعیت روانی راننده تا راندن فضاپیمای غول‌پیکر و آموزش نکات خاص روانشناسی به فضانوردان، بخشی از موضوع روانشناسی است. روان‌شناسی یک رشته دانشگاهی با گستره زیاد، یعنی از علوم طبیعی گرفته تا علوم اجتماعی است.
تاریخچه روان‌شناسی
روان‌شناسی، علم نسبتاً جدیدی است که قدمت آن به تقریباً 150 سال قبل برمی‌گردد. گفته می‌شود خاستگاه اولیه روان‌شناسی یونان باستان، مصر، چین، ایران و هند است. در مصر ُدر پاپیروس ابرس واژه افسردگی ذکر شده، در چین هم فلاسفه‌ای مثل لائوتسه و کنفسیوس پر مورد روان‌شناسی صحبت کردند و در هند در متن اوپانیشادها از روان‌شناسی یاد شده است.
در یونان باستان، فلاسفه‌ای مثل سقراط، افلاطون و ارسطو از نخستین افرادی هستند که در مورد علم روان‌شناسی صحبت کرده‌اند.
این فلاسفه در مورد بسیاری از موضوعاتی که امروز در روان‌شناسی مدرن مورد مطالعه قرار می‌گیرد مثل حافظه، اراده آزاد در مقابل جبر و سرشت در برابر جبر و غیره بحث کردند.
روانشناس کیست؟
روانشناس یک متخصص بهداشت روان آموزش دیده است که به افراد کمک می‌کند راه‌های سالمی برای مقابله با چالش‌های سلامت روان بیاموزند. آنها می‌توانند به افرادی که با شرایط خاص زندگی می‌کنند، مانند افسردگی یا اضطراب، یا کسانی که دوران سختی را در زندگی سپری می‌کنند، مانند غم از دست دادن یک عزیز، کمک کنند. آنها سالها آموزش و پرورش می‌گذرانند تا بتوانند طیف وسیعی از خدمات بهداشت روانی را ارائه دهند.
یک روانشناس نحوه تفکر، احساس و رفتار ما را از دیدگاه علمی مطالعه می‌کند و از این دانش، برای کمک به افراد برای درک، توضیح و تغییر رفتار فرد استفاده می‌کند.
روانشناسان فرآیندها و رفتارهای شناختی، عاطفی و اجتماعی افراد را مطالعه و به درمان آنها کمک می‌کنند. یکی از اهداف اصلی آنها ارزیابی و درک افکار، احساسات و رفتار مراجعان است.
روانشناسان به افراد کمک می‌کنند تا نسخه بهتری از خود باشند و هر روز با مشکلات زندگی کنار بیایند. این مسئله اهمیت قدردانی از زحمات این قشر از جامعه را آشکار می‌کند؛ پس چه خوب است در روز جهانی روانشناس و مشاور از آنها تجلیل و تشکر شود.
داستان رفتن پیش روانشناس
سارا به‌ خاطر اینکه مشکلاتی با شوهرش داشت تصمیم گرفت نزد روانشناس برود تا مشکلات خود را با او در ميان بگذارد. سارا خودش کارمند بانک‌ بود و روز سختی را پشت سر گذاشته بود؛ از طرفی با شوهرش مشکل داشت و از طرفی ديگر به شکل سرسام‌آوری آن‌ روز در بانک ارباب رجوع زیاد داشت و دست‌ آخر هم با یکی از مراجعان حرفش شده‌ بود و بعد از دادوفریادی که مراجعه کننده بی اعصاب و پرتوقع راه انداخته بود رئیس بانک وارد شعبه شد و بدون‌ اینکه از ماجرا خبر داشته باشد همه‌ تقصیرها را گردن سارا انداخت و حسابی توبیخش کرد! سارا خیلی ناراحت شد ‌و چشمانش پر از اشک و چشمانش مدام به ساعت دیواری بانک بود که‌ هرچه زود‌تر کارش تمام شود و پناه‌ ببرد به‌ خانه؛ هرچند در خانه هم آرامش و آسایش نداشت ولی هرچه باشد از اداره‌ بهتره حداقل اتاق خوابش بهترین آرامگاه بود، هنگامی که عقربه‌ کوچک ساعت روی عدد ۲ ایستاد فورا وسایل را جمع‌آوری  و بدون اینکه از همکاران خود خداحافظی کند و سر راه به داروخانه رفت و از دکتر داروخانه خواست که‌ قرص ژلوفن به‌ او بدهد تا سردردش خوب شود و با لیوان آب قرص را قورت داد به‌ امید اینکه تا قبل از رسيدن به خانه سردرد میگرنی‌اش کمی آرام‌تر شود نزدیک خانه‌ که‌ رسید بوی قرمه‌سبزی جاافتاده به‌ مشامش خورد و ناخودآگاه لبخند رضایت بخشی به لبش نشست و با خودش گفت "بوی زندگی  همین است" کلید را داخل قفل در چرخاند، دخترش خانه‌ بود و هنوز نرفته بود دانشگاه و مشغول پخت و پز بود توی آشپزخانه و با اين خیال در را باز کرد، که‌ بچه‌هایش بپرند توی آغوشش و همسرش با لبخند به روی او سلام کند اما وقتی در را باز کرد غافل از این خیال واهیم و هيچ خبری از هيچ کدام از این خيال پردازی‌ها نبود چون‌ بچه‌ها با هم قهر کرده بودند و هر کدام در گوشه‌ای از اتاق خود ناراحت نشسته بودند و از همه‌ بدتر همسرش بود که‌ به عصبی ترین حالت ممکن پشت میز ناهارخوری نشسته بود و سرش را بین دست‌‌هايش گرفته بود، چشمش که به‌ او افتاد سلام بی حالی کرد و  به دنبالش مثل مسلسل شروع کرد به جروبحث با او: دیگه حق نداری بروید سر کار و  من ديوانه شدم از دست اين بچه‌ها صبح تا شب‌ دارند با هم دعوا می‌کند همه‌ش دعوا دعوا دیگر خسته‌ شده‌‌ام اعصاب ندارم چرا این قدر فراموشکاری؟ بشین سر خانه و زندگی‌ات به جای رفتن به‌ سر کار. 
با اين فکر و خيال‌ها به‌ اتاقم پناه بردم و روی تختم دراز کشیدم چشمانم را بستم به فکر فرو رفتم ناگاه یاد دوستم افتادم که‌ یک مدت پیش رفته بود پیش روانشناس شماره‌‌اش را گرفتم و آدرس همان‌ روانشناس را ازش خواستم تا نوبتی را بگیریم و پیش روانشناس بروم تا مشکلات‌ زندگیم را با او در ميان بگذارم.
دوستم شماره‌ همان روانشناس را به من داد منم با دلی پر از استرس با همان‌ شماره تماس گرفتم و وقت گرفتم برای فردا ساعت ۶ بعداز ظهر.
نمی‌دانستم چگونه‌ اين مسئله را با شوهرم مطرح کنم تا اجازه بدهد که‌ من نزد روانشناس بروم. خیلی هم دوست داشتم که‌ شوهرم هم همراه‌ من بیایید ولی می‌ترسیدم که جواب رد به‌ پیشنهاد من بدهد و سر من داد و فریاد بزند.
آن شب را با دلهره گذارندم و فردا مرخصی گرفتم تا کمی به خودم و خانه برسم و دستی به روی خانه بکشم. نزدیک‌های ساعت چهار اسنپ گرفتم و به‌ سوی مطب روانشناس رفتم. وقتی وارد مطب شدم با جمعیتی سرسام‌آوری روبه‌رو شدم و روی صندلی نشستم تا نوبتم برسد و به‌ اتاق مشاوره‌ بروم هنگامی که وارد اتاق مشاوره‌ شدم با خانمی حدود چهل ساله و مرتب و منظم روبه‌رو شدم.
رنگ اتاق آبی بود و چند تا مبل به رنگ نقره‌ای گذاشته بود و روی میز یک گلدان پر از گل رز گذاشته بود. خانم دکتر با لبخند به‌ من سلام کرد و از من خواست روی مبل روبه‌روی او بشینم. خودکار و دفتر باز کرد و یک سری سؤالات اولیه از من پرسید. در نگاه‌ اول چهره خانم به دلم نشست و باهاش احساس راحتی ‌کردم و همه‌ مشکلات خود را با وی در ميان گذاشتم. خانم دکتر به تک تک حرف‌هايم گوش می‌داد و در برابر حرف‌هایم لبخند می‌زند و من گفتم،  خانم دکتر خسته شده‌‌ام از حساسیت بیش از حد همسرم، به‌ عنوان‌ مثال‌ وقتی سر کار هستم اگر دستم بند باشد و نتوانم جواب تماسش را بدهم سریع ناراحت می‌شود و قهر می‌کند اگر جواب پیامش را دیر بدهم بهش بر می‌خورد و اگر بهش توجه‌ نکنم و نیازهایش را سر وقت‌ برآورد نکنم و از گل کمتر بهش بگوییم اشکش در میاد.
این سخنان برای خانم دکتر آشنا بود چون اکثر اين حرف‌ها برايش تکراری بود. وقتی روانشناس علت را جويا شد همان‌ جوابی را به سارا داد که منتظرش بود. سارا گفت وقتی اين کارها را می‌کند با خود فکر می‌کنم که حتما دیگر دوستم ندارد و حتما از ازدواج با من پشیمان شده. سارا گفت شاید اشتباه از من باشد به همین دلیل شوهرم از من دلخور می‌شود خیلی وقت‌ها قهر می‌کند بعضی وقتا فکر می‌کنم به‌ زن دیگری علاقه‌مند است.
 خانم دکتر گفت: این همه‌ "حساسیت به‌ طرد شدن" معمولا ریشه در کودکی آدم‌ها و روابطشان با والدین،  به ویژه در سال‌‌های نخست کودکی دارد. خانم دکتر از روابطش با والدین و دوران کودکی از سارا سؤال کرد و به همان‌ جوابی رسید که‌ در ذهنش بود. خانم دکتر لبخند زد و گفت نیم ساعت است منتظر همین جواب هستم.
سارا گفت در دوران کودکی هر کار اشتباهی که‌ انجام‌ می‌دادم پدرم من را تهديد می‌کرد و می‌گفت: (من دیگر پدر تو نیستم) و با من چند روزی قهر می‌کرد با آنکه من عاشق پدرم بودم و  گفتن این جمله‌ آنقدر من را مضطرب می‌کرد که‌ حاضر بودم پدرم من را کتک بزند ولی اين جمله را اينقدر تکرار نکند و الان هم به‌ خاطر اینکه عاشق شوهرم هستم حاضر نیستم با من قهر کند چون از قهر کردن متنفرم.
خانم دکتر ناخودآگاه غمگین شد، یاد زنی افتاد که ديروز با ژست روشنفکرانه‌ای به من گفت: "من از اون مادرهایی نیستم که‌ بچه‌هايم را کتک بزنم و در عوض وقتی بچه‌هایم کار بدی انجام می‌دهند فقط بهشان می‌گوییم دیگر دوستشان ندارم! دیگه بچه من نیستید! بچه‌هایم از ترسشان دیگر آن کارها را تکرار نمی‌کنند."
خانم دکتر گفت من در جواب اين خانم به اون گفتم "باور کن اگر بچه‌هایت را بزنید، بدتر از این نيست که با گفتن چنين جملات اشتباهی امنیت روانی آنها را به خطر بیندازی" حرفم را  نپذیرفت. 
خانم دکتر به سارا گفت: ای کاش زن و شوهرها در اتاق‌های مشاوره حاضر و ناظر بودند تا می‌فهمیدند برخی جملاتی که مثل نُقل و نبات نثار همدیگر می‌کنند، درست مثل خنجری می‌ماند که روح و روان‌ آنها را زخمی و خونين می‌کند؛ زخم‌هایی که گاهی تا آخر عمر باقی می‌ماند و حتی روابط آینده آنها را نيز خدشه‌دار می‌کند. حرف‌ها و راهکارهای که‌ خانم دکتر به سارا داد باعث شد که‌ سارا در زندگی متحول شود و به روال عادی زندگی خود برگردد و مهر و محبت در بین آنها ایجاد شود و به زندگی با دیدی باز نگاه کند و تصمیم گرفت که به سر کار برگردد و تعادلی بين زندگی و کارش ايجاد کند.
من یک روانشناس هستم
روانشناسی رسالتی است که من باید بروم دنبالش.
وقتی روند بهبودی حال و روز مراجعانم را می‌بینم از هر چیزی تو دنیا واسم لذت بخش‌تره و چه چیزی می‌تواند ارزشمندتر از انجام رسالتی باشد که هر کدام داریم. روز نگاه‌های همدلانه و بدون قضاوت
روز اندیشیدن به تفکر و رفتار و احساس آدمی است. من آموخته‌ام که اگر می‌خواهم شاد زندگی کنم باید دل دیگران را شاد کنم!
من آموخته‌ام اگر کلماتی مثل خسته‌ام و احساس خوبی ندارم را از زندگی حذف کنم  بسیاری از بیماری‌ها و خستگی‌هایم برطرف می‌شود!
من آموخته‌ام وقتی مثبت فکر می‌کنم شادتر هستم و افکار مهرورزانه در سر می پرورانم!
و سر انجام من آموخته‌ام با خدا همه چیز ممکن است…
دسته بندی: اخبار / اجتماعی / یادداشت
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید