از تقدس و احترامی که در هر نقطه از کردستان برای این اماکن وجود دارد، میتوان دریافت که تفسیر و تحلیل این ترکیب جز در چارچوب دینمهری نمیگنجد. به همین دلیل است که میبینیم در اطراف آن به افسانهها و روایات زیادی پرداختهاند.
کوههای چلچهمه بزرگترین منبع آبگیری در کردستان ایران هستند که در 65 کیلومتری جنوب غربی شهرستان دیواندره واقع شده است. از یک طرف رودخانه چلچهمه از کوههای شاهنشین، قۆڵی زڵێخا، بەر قەڵا، سلطان، دو برا، ساتیار، قبر دومه و مسجد و میرزا (مجموعه کوههای چل چهمه) سر چشمه گرفته در پل صاحب با رودخانه سرشیو همبستر شده و به سد بوکان یا لگزی میریزد و تمام شهرها را تا تبریز با تمام مزارع و کارخانهها را سیراب میکند. از یک طرف رودخانههای سرپلهی سارال رودخانه قزلاوزن را تشکیل میدهند که مرکز آبگیری سفیدرود در شمال خواهد بود. از طرف دیگر رودخانههای بر پلهی سارال به رودخانه سیروان میریزد و نهایتا» به دریای عمان. علیرغم چندین مقاله که به کردی و فارسی در مورد چل چهمه نگاشتهام باز هم پر از رمز و راز است و ناگفتنیها از جمله بازگویی نامها و اساطیر و افسانهها و داستانهای کردی که بازگشتی است به رخدادهای دوران مهرپرستی و آیین میتراییسم. از جمله در مسیر کوهنوردی بر قلعه(بەرقەڵا) به بام کردستان یعنی قۆڵی زڵێخا(3200متر)، سنگ طلسم شدهای است به نام (بەردە کچێ) یعنی دختر سنگ شده، که افسانه چنین میگوید: حکمروایی در این مسیر بەرقەڵا بوده با قدرت و نفوذ بسیار که دخترش عاشق پسر چوپان هوارچی(ییلاق نشین) و کاروانی منطقه شده، که بدگویان و نزدیکان حاکم این را روا نمیدارند و به بدگویی به نزد حاکم میپردازند که دختر شما شایسته پسر یک چوپان نمیباشد. از اینکه حاکم دخترش را دوست میدارد از کشتن آنها صرف نظر میکند ولی نمیگذارد اینها تا ابد همدیگر را ببینند. حکم چنین است هوارچی باید پشت به بەرقەڵا برود و دختر حاکم به طرف برقلعه بیاید و آنها همدیگر را نگاه نکنند تا از همدیگر دور میشوند و همدیگر را دیگر نبینند! اما از آنجا که دختر و پسر تاب این جدایی را ندارند روی برگردانده و همدیگر را نگاه میکنند و به محض نگاه کردن به همدیگر طلسم شده و به سنگ تبدیل میشوند که سنگوارههای آنها در منطقه به نام (بەردەکچێ) دختر سنگ شده به یادگار مانده است. عین این افسانه به روایتی دیگر در غار کرفتو تکرار میشود. افسانه سه کهنیشکه و بهرده خهیات(سه دختر و سنگ خیاط). در طبقه سوم غار کرفتو- به حسرت به مجسمههای سنگ شده «سه کەنیشک»ێ روبرویم نگاه میکنم که به گناه عشق به پسر خیاط سنگ شدند.
نامگذاری این جایگاهها در فرهنگ شفاهی و فرهنگ عامیانه مردم جایگاهی خاص دارد؛ چون بسیاری از اخبار و اطلاعاتی که در تاریخ گم شده است در افسانهها قابل کشف و استفاده است و کمکی به عرصه مهم شناخت هویت ملتها میباشد. این افسانهها هستهای از واقعیت دارند که در طول زمان در هالهای از تخیلات و در معرض افزودنها و کاستنها قرار میگیرند. روایت شده همین افسانه و اسطوره در کوه برقلا به نوعی دیگر همان داستان سه کهنیشکه در غار کرفتو میباشد که سینه به سینه نقل میشود. حاکم قلعه کرفتو سه دختر داشت که یکی بسیار زیبا و سادهزیست بود، و بر خلاف خواهرانش درخواستهای بسیار نداشت. روزی حاکم دخترش را صدا میکند و میگوید تا به حال درخواستی از من نکردهای هر آنچه بگویی اجابت میکنم. درخواست دختر از پدر قبایی (کەوا) از برگ گل سرخ است که برای او تهیه کند. جار زدند هر کس قبایی از گل سرخ برای دختر پادشاه بدوزد پاداش بزرگی نصیب او میگردد. پسری چوپان که خیاطی بلد بود به قلعه کرفتو میرود، همه از زیبایی و برازندگی او متحیر میشوند. حاکم از تصمیم خود با وی سخن گفت و خیاط اعلام آمادگی کرد و هفت روز مهلت خواست. هنگامی که خبر زیبایی خیاط به دختر حاکم میرسد شبانه عزم کرد که پنهانی به دیدار وی برود. از او خوشش آمد، هر شب پنهانی به دیدار او میرفت و پسر خیاط هم دل به او میبندد. این دو دلباخته هرشب همدیگر را ملاقات میکردند تا شب هفتم این ملاقات ادامه یافت. دختر بعد از هفت روز به نزد پدر رفته میگوید: پدر قبا بدون پیراهن(کراس) به چه کار من میآید؟ به خیاط بگو که لباسی از برگ گل زرد برایم بدوزد... باز خیاط هفت روز مهلت خواست پس از این هفت روز بازهم دختر درخواست یک شال از گل برگ گل آبی کرد. پدر بازهم دستور داد و پسر خیاط هفت روز دیگر مهلت خواست. در هفته آخر بود که مخبران قصر خبری به حاکم رساندند که دخترت و پسر خیاط سر و سری با هم دارند و دلیل درخواستهای مکرر دختر این است. دختران هم از ماجرا خبردار شدند. فردا پدر، آنها را نزد خود خواند اما آنها انکار کردند. حاکم از اینکه دخترش را به ازداوج فردی که هم طبقه خودش نیست واهمه داشت. آنها را به مجازاتی سخت وا میدارد که پسر به سمت دیار خود و دخترش روبروی قلعه کرفتو بروند و خواهرانش هم با او باشند با این کار همدیگر را فراموش میکنند اما آنها را بیم میدهد از آن که نباید به پشت سر خود بنگرند، که رجوع به گذشته به سنگ تبدیل شوند. در روز موعود دختر و پسر پس از طی مسافتی، دوری را تاب نیاورده و به همدیگر نگاه کردند و این نگاهها تا ابد در هم آمیخته شدند و پسر خیاط و دختر و خواهرانش به مجسمه سنگی تبدیل شدند. افسانه دختر حاکم و پسر خیاط در فرهنگ شفاهی مردم چنان جای باز کرده که سینه به سینه نقل شده و اینک نیز در آوازها و ترانههای فولکلور نقشی پررنگ دارد.
کەرەفتو و بۆ تۆ وە باخ بەرییەوە
کرفتو با باغ های پر ثمرش برای تو
وەکوو موڵکە ساحێو ئەتنمە سەرییەوە
مثل ملک صاحب روی سرم می گذارمت
ماڵم لە مەڕان دڵ لە کەرەفتوو
خانهام در روستای مران، دل در قلعه کرفتو بند است.
لەو بەر هێوانە کەم کە هات و چوو
روی این ایوان کم رفت و آمد کن و دلم را به درد نیار
چاوت ئەستێرەی خەو لێ نەکەوتوو
چشمانت مثل ستارهای که هیچگاه غروب نمیکند.
وەیتە پەریەکەی قەڵای کەرەفتوو
به پری قلعه کرفتو شباهت داری.
خۆم بەردە خەیات وا لەو بەرەوە
من چون (پسر خیاط) در قلعه کرفتو طلسم شده ام
سووتیام و برژیام وە بەر خۆرەوە
در مقابل نور و آفتاب انقدر مانده ام که سیاه سوختهام
لە سێ کەنیشکە هەتا بان قەڵا
از پیکر سه دختر طلسم شده در قلعه کرفتو تا بالای قلعه
لە پێشوازی باڵات ئەیکەمە تەڵا
به پیشواز شوق دیدن بالای عرعرت طلا میگیرم.
ئەترسم لە ئێش دووری باڵای تۆ
میترسم از درد دوری پیکر و قد بالای تو
بوومە بەردەکەی سایەی قەڵای تۆ
به سنگهای طلسم شده قلعه کرفتو تبدیل شوم.
دختری که به گناه عشق به پسر چوپان طلسم شده، در کوه بەرقەڵا- چلچهمه دیواندره
در مکانهای زیادی در کردستان، جاینامهایی باقی مانده است که این اماکن در کوهها و مغارهها میتوانند رهیافتهای تازهای پیرامون مهرپرستی در کردستان به دست دهند. از جمله در بیشتر نقاط شهر مریوان به نقاطی تحت نام «بەردە بووک» یا «سنگ عروس» یاد کرد. از فولکلور عامیانه و در افواه به قدمت و قداست این کلمات و این جایگاهها پی برد. در منطقه مهاباد هم از جاینامی به نام «زاوا و بووکان» «داماد و عروس» یاد کرد. هر چند که شاید تعداد کمی از مردم محل بدانند که این سنگهای بزرگی که به وسیله آنها چهار طاقیهائی در بلندای این کوهها ساخته شده به چه منظوری بوده است. یا سنگهایی به اشکال نیم رخ انسان غالبا» آنها را جایگاههایی برا ی دیدهبانی دانستهاند و در پارهای جاها نیز آنها را جایگاههایی میدانند که در بیشتر اوقات در آنها آتش روشن بوده که البته برای پرستش نبوده و صرفا» از طریق آن به اهالی پایین دست خبر رسیدن لشکریان مهاجم را دادهاند.
به راستی این اماکن و جاینامها باید چه معنایی داشته باشند. احتمالا» در حکم نیایشگاههایی به دربار مهر بوده است. از تقدس و احترامی که در هر نقطه از کردستان برای این اماکن وجود دارد، میتوان دریافت که تفسیر و تحلیل این ترکیب جز در چارچوب دینمهری نمیگنجد. به همین دلیل است که میبینیم در اطراف آن به افسانهها و روایات زیادی پرداختهاند.
اسامی زیاد دیگری که با مهر و مهریگری نمیتواند چندان بی ربط باشد، در نقطه نقطهی کردستان وجود دارد «جاینام» «بەڕٶژە» که سابقا» شهر بانه را بدین نام میخواندند و «ڕۆژ بەیانی» در معرض خورشید قرار گرفتن، منطقهای در 30 کیلومتری غرب بوکان در روستای «عزیز کند». اما مهمترین آن غار باستانی کرفتو در شهرستان دیواندره که «تالیت» مورخ رومی از آن با عنوان «معبد خورشید» نام برده است یکی دیگر از جاینامهایی است که حضور مهرپرستان در کردستان را تایید میکند. این غارها که از غارهای آهکی و طبیعی است در هزاران سال پیش مکان مناسبی برای گروههای قومی محل بوده است. این نگارکنده که به علت وجود کتیبهای از خدای یونانی هراکلس بر سر در آن به « معبد هرکول» هم اشتهار یافته است حدود 750 متر طول دارد. در چهار طبقه، وجود نور گیرها، دو حوضچه سنگی، دالانهای تاریک، مشعلگاهها و اتاقهای زیاد و نگارکندههای زیاد از حیوانات و دست انسان بر روی دیوارها نشان میدهد که در ادوار گذشته فعالیتهای زیادی در غار توسط کسانی که در آن استقرار داشتهاند صورت گرفته است. گمان میرود در قرن سوم میلادی زمانی که امپراطور روم با ایران در جنگ بود، کلنی از لشکریان روم در این محل حضور داشتهاند، زیرا بر دیواره غار جملهای بدین مضمون نقش گردیده است. « هراکلس در این محل حضور دارد، پلیدی در این محل راه نیابد». آثار بدست آمده از کرفتو نشان از سکونت دوره اشکانی میهد. بر دیوارهای بیرونی غار اشکال گیاهی و حیوانی زیادی که جنبه آیینی داشتهاند دیده میشود.
به جرات میتوانم بگویم کوهستانی بودن منطقه چلچهمه همچون موزهای، گرایشات کهن را در خود محفوظ داشته است. از این ویژگی میتوانم در کوه «بەر قەڵا» نیم رخ «بەردە کچێ›» سنگ دختر» را تفسیر کرد. حاکمی که دخترش دل به پسر کاروانی چوپان و هوار نشین میبندد و جلوههایی از قصه این شور و دلدادگی تلخ هنوز در آوازهای فولکلور منطقه طنینانداز است:
«پشت قەڵا مەڕۆ، بەر قەڵا ڕێتە»
پشت قلعه نرو، جلو قلعه راهتان است
من حەولی تۆمە، تۆ حەولی کێتە
من تکاپوی تو را دارم تو دلت به کجا بند است
خۆم کوڕە کاروانی، شەو بە هەردەوە
من پسر کاروانی، شب در کوهها جایم است
سەر خەو دەشکێنم بە سەر بەردەوە
برای خواب سبکی هم باشد، سر به بالین سنگها میسپارم
به نوعی در اینجا در کوه «بەر قەڵا» همان داستان «سێ کەنیشکە و کوڕە خەیات» قلعه کرفتو تکرار می گردد و دختری که از طبقه حکمران است دل در گرو پسر هورانشین میبندد. به نوعی قربانی میگردند و آنها محکوم به جدایی میشوند که همدیگر را نگاه نکرده و در غیر این صورت طلسم شده و به سنگ تبدیل میگردند.
وجود مغارهها و تخت سنگهای زیادی(جهت ثبت وقایع) از جمله مسائلی بوده است که زاگرس را به بومگاه مناسبی برای رشد آیینها و ثبت ادبیات حماسی کهن تبدیل کرده است. از این زاویه است میتوان افسانه «بەردە کچێ» را در کوه «بەر قەڵا» در دامن چل چهمه تفسیر کرد و افسانه در هالهای از نمادهای مهری گم میشود.
«هانری شارل پوش» در مقالهای عالمانه درباره میترا میگوید: « مذهب میترا را اسرار و رموزی احاطه کرده است به طوری که نجات از گمراهی در نتیجه آشنا شدن به آن رموز و مراسم به دست میآید و همین رازها باعث شده است که میترا بعدها مسحور در افسانهسازیهای زمان خود شود(هوار، ص 142)
مراسم و آیینهای رازآمیز میترایی با آمدن زردشت تا حدود بسیار زیادی در انزوا قرار گرفت و تنها در گوشهها و در کوهستانها توانست به حیات خود ادامه دهد و کوهستانهای زاگرس از جهت سیاسی برای این امر محل مناسبی بود. انتخاب شبان و پیوند ناگسستنی که چوپانان با کوه دارند نیز در خور توجه است. اینکه هم در افسانه «سێ کەنیشکە» و بەردە خەیات، در کرفتو و «بەردە کچێ» در «بەر قڵا» چوپان و پسر چوپان نقش دارند.
و آخر الامر ردپای تناسخ را خوب میتوان دید. تناسخ طبیعت جامعه ابتدایی است و در واقع یک نوع مناسک گذراست. تنها از طریق تناسخ است که آمال فرد ابتدایی برآورده میشود که طی آن گاه قهرمان به شکل انسان و گاه به شکل حیوان بدل میشود. کهنگی داستان چنان راز آمیز است که هنوز سخن برای گفتن دارد.
منابع: یادداشتهای پیرامون مهرپرستی در کردستان. کامل صفریان - پاییز 85
فصل نامه چل چه مه پاییز و زمستان 1398
سلام اسماعیل سرخ- مدیر بنیاد زاگرسشناسی ایران
چاپ شده در روزنامه روژان شماره 838 سه شنبه 5 دیماه 1402
آدرس کوتاه خبر: