

کەرەفتو و بۆ تۆ وە باخ بەرییەوە
کرفتو با باغ های پر ثمرش برای تو
وەکوو موڵکە ساحێو ئەتنمە سەرییەوە
مثل ملک صاحب روی سرم می گذارمت
ماڵم لە مەڕان دڵ لە کەرەفتوو
خانهام در روستای مران، دل در قلعه کرفتو بند است.
لەو بەر هێوانە کەم کە هات و چوو
روی این ایوان کم رفت و آمد کن و دلم را به درد نیار
چاوت ئەستێرەی خەو لێ نەکەوتوو
چشمانت مثل ستارهای که هیچگاه غروب نمیکند.
وەیتە پەریەکەی قەڵای کەرەفتوو
به پری قلعه کرفتو شباهت داری.
خۆم بەردە خەیات وا لەو بەرەوە
من چون (پسر خیاط) در قلعه کرفتو طلسم شده ام
سووتیام و برژیام وە بەر خۆرەوە
در مقابل نور و آفتاب انقدر مانده ام که سیاه سوختهام
لە سێ کەنیشکە هەتا بان قەڵا
از پیکر سه دختر طلسم شده در قلعه کرفتو تا بالای قلعه
لە پێشوازی باڵات ئەیکەمە تەڵا
به پیشواز شوق دیدن بالای عرعرت طلا میگیرم.
ئەترسم لە ئێش دووری باڵای تۆ
میترسم از درد دوری پیکر و قد بالای تو
بوومە بەردەکەی سایەی قەڵای تۆ
به سنگهای طلسم شده قلعه کرفتو تبدیل شوم.
دختری که به گناه عشق به پسر چوپان طلسم شده، در کوه بەرقەڵا- چلچهمه دیواندره
در مکانهای زیادی در کردستان، جاینامهایی باقی مانده است که این اماکن در کوهها و مغارهها میتوانند رهیافتهای تازهای پیرامون مهرپرستی در کردستان به دست دهند. از جمله در بیشتر نقاط شهر مریوان به نقاطی تحت نام «بەردە بووک» یا «سنگ عروس» یاد کرد. از فولکلور عامیانه و در افواه به قدمت و قداست این کلمات و این جایگاهها پی برد. در منطقه مهاباد هم از جاینامی به نام «زاوا و بووکان» «داماد و عروس» یاد کرد. هر چند که شاید تعداد کمی از مردم محل بدانند که این سنگهای بزرگی که به وسیله آنها چهار طاقیهائی در بلندای این کوهها ساخته شده به چه منظوری بوده است. یا سنگهایی به اشکال نیم رخ انسان غالبا» آنها را جایگاههایی برا ی دیدهبانی دانستهاند و در پارهای جاها نیز آنها را جایگاههایی میدانند که در بیشتر اوقات در آنها آتش روشن بوده که البته برای پرستش نبوده و صرفا» از طریق آن به اهالی پایین دست خبر رسیدن لشکریان مهاجم را دادهاند.
به راستی این اماکن و جاینامها باید چه معنایی داشته باشند. احتمالا» در حکم نیایشگاههایی به دربار مهر بوده است. از تقدس و احترامی که در هر نقطه از کردستان برای این اماکن وجود دارد، میتوان دریافت که تفسیر و تحلیل این ترکیب جز در چارچوب دینمهری نمیگنجد. به همین دلیل است که میبینیم در اطراف آن به افسانهها و روایات زیادی پرداختهاند.
اسامی زیاد دیگری که با مهر و مهریگری نمیتواند چندان بی ربط باشد، در نقطه نقطهی کردستان وجود دارد «جاینام» «بەڕٶژە» که سابقا» شهر بانه را بدین نام میخواندند و «ڕۆژ بەیانی» در معرض خورشید قرار گرفتن، منطقهای در 30 کیلومتری غرب بوکان در روستای «عزیز کند». اما مهمترین آن غار باستانی کرفتو در شهرستان دیواندره که «تالیت» مورخ رومی از آن با عنوان «معبد خورشید» نام برده است یکی دیگر از جاینامهایی است که حضور مهرپرستان در کردستان را تایید میکند. این غارها که از غارهای آهکی و طبیعی است در هزاران سال پیش مکان مناسبی برای گروههای قومی محل بوده است. این نگارکنده که به علت وجود کتیبهای از خدای یونانی هراکلس بر سر در آن به « معبد هرکول» هم اشتهار یافته است حدود 750 متر طول دارد. در چهار طبقه، وجود نور گیرها، دو حوضچه سنگی، دالانهای تاریک، مشعلگاهها و اتاقهای زیاد و نگارکندههای زیاد از حیوانات و دست انسان بر روی دیوارها نشان میدهد که در ادوار گذشته فعالیتهای زیادی در غار توسط کسانی که در آن استقرار داشتهاند صورت گرفته است. گمان میرود در قرن سوم میلادی زمانی که امپراطور روم با ایران در جنگ بود، کلنی از لشکریان روم در این محل حضور داشتهاند، زیرا بر دیواره غار جملهای بدین مضمون نقش گردیده است. « هراکلس در این محل حضور دارد، پلیدی در این محل راه نیابد». آثار بدست آمده از کرفتو نشان از سکونت دوره اشکانی میهد. بر دیوارهای بیرونی غار اشکال گیاهی و حیوانی زیادی که جنبه آیینی داشتهاند دیده میشود.
به جرات میتوانم بگویم کوهستانی بودن منطقه چلچهمه همچون موزهای، گرایشات کهن را در خود محفوظ داشته است. از این ویژگی میتوانم در کوه «بەر قەڵا» نیم رخ «بەردە کچێ›» سنگ دختر» را تفسیر کرد. حاکمی که دخترش دل به پسر کاروانی چوپان و هوار نشین میبندد و جلوههایی از قصه این شور و دلدادگی تلخ هنوز در آوازهای فولکلور منطقه طنینانداز است:
«پشت قەڵا مەڕۆ، بەر قەڵا ڕێتە»
پشت قلعه نرو، جلو قلعه راهتان است
من حەولی تۆمە، تۆ حەولی کێتە
من تکاپوی تو را دارم تو دلت به کجا بند است
خۆم کوڕە کاروانی، شەو بە هەردەوە
من پسر کاروانی، شب در کوهها جایم است
سەر خەو دەشکێنم بە سەر بەردەوە
برای خواب سبکی هم باشد، سر به بالین سنگها میسپارم

وجود مغارهها و تخت سنگهای زیادی(جهت ثبت وقایع) از جمله مسائلی بوده است که زاگرس را به بومگاه مناسبی برای رشد آیینها و ثبت ادبیات حماسی کهن تبدیل کرده است. از این زاویه است میتوان افسانه «بەردە کچێ» را در کوه «بەر قەڵا» در دامن چل چهمه تفسیر کرد و افسانه در هالهای از نمادهای مهری گم میشود.
«هانری شارل پوش» در مقالهای عالمانه درباره میترا میگوید: « مذهب میترا را اسرار و رموزی احاطه کرده است به طوری که نجات از گمراهی در نتیجه آشنا شدن به آن رموز و مراسم به دست میآید و همین رازها باعث شده است که میترا بعدها مسحور در افسانهسازیهای زمان خود شود(هوار، ص 142)
مراسم و آیینهای رازآمیز میترایی با آمدن زردشت تا حدود بسیار زیادی در انزوا قرار گرفت و تنها در گوشهها و در کوهستانها توانست به حیات خود ادامه دهد و کوهستانهای زاگرس از جهت سیاسی برای این امر محل مناسبی بود. انتخاب شبان و پیوند ناگسستنی که چوپانان با کوه دارند نیز در خور توجه است. اینکه هم در افسانه «سێ کەنیشکە» و بەردە خەیات، در کرفتو و «بەردە کچێ» در «بەر قڵا» چوپان و پسر چوپان نقش دارند.
و آخر الامر ردپای تناسخ را خوب میتوان دید. تناسخ طبیعت جامعه ابتدایی است و در واقع یک نوع مناسک گذراست. تنها از طریق تناسخ است که آمال فرد ابتدایی برآورده میشود که طی آن گاه قهرمان به شکل انسان و گاه به شکل حیوان بدل میشود. کهنگی داستان چنان راز آمیز است که هنوز سخن برای گفتن دارد.
منابع: یادداشتهای پیرامون مهرپرستی در کردستان. کامل صفریان - پاییز 85
فصل نامه چل چه مه پاییز و زمستان 1398
سلام اسماعیل سرخ- مدیر بنیاد زاگرسشناسی ایران
چاپ شده در روزنامه روژان شماره 838 سه شنبه 5 دیماه 1402