در قشر نوجوانان و جوانان امروز این مسئله را به خوبی مشاهده میکنیم که چگونه فرهنگهای خود را فراموش کرده و مغلوب فرهنگ جهانی شدهاند.
همه ما حداقل چند ده بار کلمه دهکده جهانی را تا حالا شنیدهایم و یا شاید خودمان هم در جمع دوستان و فامیل این اصطلاح را به کار برده و در مورداش صحبت کردهایم؛ اما واقعا یک بار هم به این فکر کردهایم که این جهانی که قرار است به یک دهکده کوچک مبدل شود آیا فقط در معنای عامیانهاش و فقط کاربرد خبری و ارتباطی دارد یا جنبههای پنهان دیگری هم دارد؟
زمانی که اقای مک لوهان در باره آینده نسل بشر و جهانیسازی و جهانی شدن صحبت میکرد هیچ کس فکرش را نمیکرد که روزی این پیشبینیها به واقعیتی جدایی ناپذیر از زندگی بشر تبدیل شود که میتواند به تهدیدی بسیار جدی برای اقشار و فرهنگهای مختلف مردم جهان بینجامد.
از یک جهت این ارتباط و پیوند جهانی در میان مردم مختلف جهان توانست به پیشبرد و پیشرفتهای علمی در زمینههای مختلف کمکی انکارناپذیر کند. یک دانشجو در روستایی کوچک و نقطهای دور افتاده از جهان با وصل شدن به شبکههای جهانی اطلاعات، از مجلات علمی گرفته تا انواع نشریههای معتبر سراسر جهان میتواند کارهای تحقیقاتی دانشجویی دیگر در فلان کشور دور و نزدیک را برسی کند و از آنها در جهت پیشبرد تحقیقات خود استفاده کند؛ یعنی بدون محدودیت مکانی و زمانی خاصی میتواند از دادههای علمی دانشجویان و دانشگاههای مختلف سراسر جهان استفاده کند. این فقط گوشهای کوچک و ناچیز از خدمات دهکده جهانی و ارتباط جهانی میتواند باشد.
صد البته در زمینههای علمی دیگر مثل روانشناسی و دهها و هزاران حوزه دیگر با ترجمه آثار و کارهای علمی اساتید نامی این حوزهها در سراسر جهان شبکههای عظیم مبادله علمی جهانی را شکل داده است. اما همه اینها ظاهر قضیه و تنها بخشی از مسئله جهانی شدن است. با تولد انسانهای شبه جهانی خطرات و آسیبهای زیادی دامنگیر جوامع بشری و فرهنگهای مختلف شده و مثل همه آسیبهای اجتماعی دیگر قربانیان اصلی آن قشر جوانان و نوجوانان نسل بشر است.
حالا نه تنها فضای مجازی به جزء لاینفک این قشر تبدیل شد و به اصطلاح تبدیل به انسانهای رسانهای شدهاند که زندگی برای ساعاتی به دور از رسانهها برایشان کابوس و غیر قابل تحمل شده است. استقلال را از آنها هم گرفته است؛ بدترین نوع اسارت که تاریخ زندگی بشر شبیه آن را به خود ندیده است.
زمانی تاریخ بشریت اسارت و بردگی برخی انسانها به دست عدهای دیگر را تجربه کرده است اما صرفا در حد اسارت جسم بود نه مثل بردگی مدرن و اسارت روح و فکر و رفتار انسانهای امروزی به دست رسانههای جهانی.
با تولد انسانهای رسانهای دیگر جایی برای استقلال فکری آدمها باقی نمانده است و آنها آن طوری میاندیشند که رسانهها برایشان تفسیر میکنند و آن طور رفتار میکنند که در رسانهها میبینند. آیا این اسارت به تمام معنا و بردگی مدرن نیست؟ وقتی که اکثر الگوهای حیاتیاش را از رسانهها میگیرد و حتی رسانهها برایش تعین میکنند که چه بپوشد؟ چه بخورد؟ با کی بخورد؟ اوقات فراغتش را کجا بگذراند؟ چگونه بگذراند؟ و... آیا آزادی و استقلالی برای این انسانهای رسانهای باقی مانده است؟
آیا این چیزی جز اجاره دادن مغزها به رسانهها نیست؟
نگاهی به واقعیتهای زندگی امروزی نشان میدهد انسانهای رسانهای که علیالخصوص جوانان و نوجوانان جامعه ما هستند به کلی خود را فراموش کردهاند و جهانی را میبینند که رسانهها میبیند و یا میخواهد ببیند و تفسیر خود برای جهان و وقایع جهان را هم باز از خود همین رسانهها میگیرند. در نتیجه هر فکر و فرهنگ و اندیشهای که رسانه تاثیرگذارتر بخواهد میتواند در سراسر جهان پخش کند و مغزهایی را به اجاره بگیرد که پذیرای این افکار و پیادهکننده این رفتار با اجارههای مجانی باشد.
در قشر نوجوانان و جوانان امروز این مسئله را به خوبی مشاهده میکنیم که چگونه فرهنگهای خود را فراموش کرده و مغلوب فرهنگ جهانی شدهاند و در خلال هر خرده فرهنگ از این فرهنگ جهانی افکار ضد انسانی و اسلامی به مغزهای این قشر تزریق میشود؛ از افکار فمینیستی بسیار تندروانه تا عادیسازی فرهنگ همجنس خواهی و روابط آزاد با جنس مخالف و ازدواج سفید و...
همه و همه بیشترین تاثیر را روی جوانان و نوجوانان ما میگذارند و بدون تامل و تردید سربازان پیاده نظام و مجریان فرهنگهای جهانی شدهاند و متاسفانه در این میان فرهنگهای قومی مختلف به کلی به حواشی رانده شده است.
با نگاهی نه چندان ریز به افکار و رفتار جوانان و نوجوانان امروزی خیلی سریع میتوان به عمق فاجعه پی برد. این سیاهنمایی نیست بلکه واقعیتی انکار ناپذیر از زندگی نسل جوان امروزی است. نسلی دارد پرورش مییابد که بیگانهای به تمام معنا با نسلهای قبل از خود و فرهنگ خود است، فرهنگی که باید از طریق آموزش در خانوادهها و مراکز آموزشی به نسل جوان انتقال پیدا میکرد و دست به دست به نسل های بعد و بعدتر سپرده میشد، اما افسوس...
بازنشر باذکر منبع بلامانع است
منبع: روزنامه روژان
آدرس کوتاه خبر: