تنها اکتفا به بحثهای آموزش و تربیت رسانهای در خانه مدرسه یا دانشگاه یا محیطهای رسانهای منجر به این خواهد شد که در مقابل امواج بعدی فناوریهای نوین دچار غافلگیری شویم. برای این امر مطمئناً ایجاد ساختارهای تخصصی دولتی دانشگاهی و غیرانتفاعی و خصوصی لازم است که هم در حوزه رشد فناورییهای نوین و هم قبل از انحصاری شدن فناوریها قالب باشگاهها یا کلوپهای قدرت جهانی بتوانیم به آنها دست یابیم و در ایجاد رژیم حقوقی غالب بر فناوریهای نوین ایفای نقش کنیم
امروزه مباحث بسیار زیادی در مورد سواد رسانهای در محیطهای علمی و دانشگاهی در جریان است و حتی در این راستا آموزشهای متنوعی در مدارس با توجه به اهمیت موضوع شکل گرفته است اما برای آشنایی با مبحث سواد رسانه و همچنین آشنایی با موضوع تربیت رسانهای باید از افق بسیار بالاتر و گستردهتر موضوع را بررسی کرد. اگر توجه داشته باشیم روزانه با حجم گستردهای از اخبار در مورد اهمیت روزافزون تراشهها یا اخباری مبنی بر پیشرفت بیوتکنولوژی مواجه میشویم؛ به صورت بسیار ساده و قابل فهم موضوع از این قرار است: در رقابتهای جدید که میان واحدهای ملی حتی شرکتهای فناوری در حال شکلگیری است تکنولوژی نقش بسیار مهمی در جهت کسب سود و منافع دارد از این رو کشورهای جهان و شرکتهای بزرگ فناوری به دنبال آنند که نقشه ژئو دیجیتال جهان را طراحی کرده و نوعی کوریدور های ژئو دیجیتال را برای جهان طراحی کنند. در واقع این کوریدورها مانند کوریدورهای ترانزیتی یا کوریدورهای انتقال انرژی مهم هستند و نقش دالانهایی را بازی میکنند که اطلاعات را در جهان به گردش در میآورند. از این رو کشورهای مختلف در صدد این هستند که با توسعه زیرساختهای اینترنتی خود یا احداث مراکز مخابراتی پیشرفته و گسترش شبکه فیبر نوری نقش جدیدی را برای خود در جهان تعریف کنند تا در سپهر قدرتسازی و تحت تاثیر قرار دادن قدرتهای دیگر برای کسب منافع به عنوان یک بازیگر مهم جایگاه خویش را مشخص کنند اما این تمام موضوع نیست از یک سو محیط رقابت میتواند همواره تحت تاثیر منازعات مختلف قرار گیرد و شکلی منفی به خود بگیرد و از سوی دیگر ترکیب فناوریهای دیجیتالی با فناوریهای زیستی و بیولوژیک از سویی و ترکیب آنها با فناوری نانو از سوی دیگر میتواند چالشهای بسیار زیادی را برای مردم جوامع کمتر توسعهیافته و دور از جریان روز تکنولوژی ایجاد کند. بیایید تصور کنیم که در آینده با الحاق تراشهها به مغز و بدن انسانها و با تاثیرگذاری این تراشهها بر فعالیتهای ادراکی و بدنی شخصی چه اتفاقی روی خواهد داد؛ یعنی تلفیق علم ژنتیک با فناوری اطلاعات از یک طرف چه تاثیری بر سوژگی یک فرد دارد و از سوی دیگر اگر بدن را به مثابه یک رسانه در نظر بگیریم از حاصل جمع تعامل ذهنها و بدنهای مختلف چه اتفاقات و حوادثی به جز کاربردهای مثبت این امر متصور خواهد بود؟
برای اینکه به شکل مصداقیتر بتوانیم ابعاد موضوع را کالبدشکافی کنیم باید دیدی آینده نگارانه به مسئله داشته باشیم. امروزه در کشور ما نگاهی کلاسیک به حوزه سواد رسانهای حاکم است که بیشتر در حول نقش شبکههای مجازی و پلتفرمها و روایتسازیهایی است که در آنها برای کاربران ایجاد میشود و آموزش دهندگان سعی میکنند تا با تقویت تفکر انتقادی به کاربران بیاموزند که بسیاری از روایتهایی که در بستر شبکههای مجازی ساخته میشود را راستی آزمایی کنند و منابع موثق و قابل اعتمادی را پیدا کنند تا به وسیله آن بتوانند با دیدگاهی تطبیقی و انتقادی هدف محتوای ساخته شده روایت ایجاد شده و پیامهای آن را در لایههای متنی و فرامتنی و حتی زیر متننی پیدا کنند تا ذهن و روان خود را در مقابل دادهها و روایتها واکسیناسیون کرده و در برابر جنگافزارهای شناختی بر بستر پلتفرمها به گونهای از خود حفاظت و مراقبت نمایند چرا که فرمها میتوانند با روایتسازی بازیگران پنهان نوعی گروههای آنلاین اجتماعی را ایجاد کنند که تحت تاثیر روایتها قرار گرفته و در نتیجه بدون آنکه خود بدانند در زمین دیگری بازی میکنند رفتارها و کردارهای ضد اجتماعی را از خود بروز دهند. اما واقعاً مسئله فراتر از این است چرا که اکنون حتی این تکنیک به روزرسانی شده و به جای تحریک یک لایه کاربران سعی میشود محیط و جریان داده در شبکههای اجتماعی به گونهای سازماندهی شود که حتی کاربری با دیدگاه انتقادی هم در آن محیط و جریان دادهها نتواند خود را از تور آگاهیهای کاذب شناختی رها کند. در واقع در این مدل روایت به شکل یک پازل بزرگ طراحی شده است که مخاطب و کاربر با استفاده از آن ابزار و مواد شناختی که عبارت از جریان دادههای مشخص است فضای ذهنی خود را پر کند و خود به نتیجهای برسد که قبلاً و در دیدگاه سنتی سعی میشد با روایتسازی یک یا چند لایه به آن نتیجه برسد که این امر بسیار پیچیده است و راه مقابله با آن، تنها با آموزشهای سواد و تربیت رسانهای امکانپذیر نیست و نیاز به مداخله در جریان کلان دادهها به مدد تکنولوژیهای دولتی دارد.
اکنون باید یک گام فراتر رویم و به این فکر کنیم که در آینده، هنگامی که تراشههایی در مغز و بدن افراد گذاشته شود تا به وسیله آن با یکدیگر در کسری از ثانیه ارتباط برقرار کنند کدام سناریوها قابل تصور است و با کدام چالشها مواجه میشویم؟ مثلاً تصور کنیم یک تراشه با کاربریهای چندگانه و ناشناخته در مغز یا بدن انسان چگونه الگوی زیست انسانها و فضای تعاملی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. به عنوان مثال یک تراشه را تصور کنیم که دارای حافظه پنهان است و کلیه اطلاعات زندگی انسان را از موقع نصب تراشه تا زمان مرگ ذخیره میکند و حتی با باقیماندن در بدن در زمان مرگ هم میتواند اطلاعات فرد فوت شده را در راستای اهداف تولیدکننده یا فروشنده تراشه به کارگیری کند و چگونه هوش مصنوعی میتواند با دسترسی دادن ذهن و بدن به جریان دادههای مشخص انسانها را با هم شبکه کند و بر روی الگوی کار، الگوی تصمیمگیری، الگوی تولید مثل، الگوی هیجان و آرامش، الگوی تغذیه، الگوی مذاکره، الگوی جنگ و صلح و سایر شئون زندگی انسان اثر بگذارد. اگر مقداری مسئله را پیچیدهتر ببینیم با این موضوع مواجه میشویم که ترکیب مهندسی ژنتیک و هوش مصنوعی چه اثراتی را در جهان بر جای خواهد گذاشت مانند اینکه دولتها یا شرکتهای فناوری میتوانند در خلقت گیاهان، جانوران و انسانها اثر بگذارند و خواص ویژهای به فیزیک و نوع رفتار پدیدارها به مدد علم ژنتیک و تلفیق آن با هوش مصنوعی بدهند. اگر از ارتفاعی بالاتر به موضوع نگاه کنیم میتوان با توجه به سرعت ساخت شهرهای دیجیتال، مناسبات انسانی را در قالبی تصور کرد که انسان به شکل یک ماشین میلورز در میآید! او ناخودآگاه در احاطه محیطی قرار میگیرد چه اشیا به مدد امواج سیگنالها یا به مدد اینترنت با خود و با انسان تعامل میکنند و انسانها و اشیا در ذیل اراده یک کنترلگر مرکزی به تسخیر در میآیند و چگونه کنترلگران که میتوانند مجموعهای از دولتها یا شرکتهای فراملیتی یا حتی خود هوش مصنوعی باشد بر ساحات وجودی بشریت تسلط پیدا کند. مطمئناً به زودی شاهد به وجود آمدن مجموعههایی امنیتی و بینالمللی مانند آژانس بینالمللی هوش مصنوعی یا چنین نامهایی خواهیم بود که سعی خواهند کرد رژیم منع اشاعه این فناوری را برای ابر قدرت ماندن برخی کشورها ایجاد کنند.
البته باید توجه کرد که درست است سرعت پیشروی فناوری بسیار بالاست اما نباید با نگاهی مکانیکی به این مسئله نگاه کرد و دچار جبرباوری فناورانه شد؛ یا اینکه یک عصر تکینگی و تکساحت شدن زندگی انسان را تصویرپردازی کرد اما باید توجه داشت همانگونه که یک وسیله مانند تلفن همراه به سرعت پای خود را در زندگی انسانها چه در شهر و چه در روستا باز کرد به زودی پای تراشهها با کیفیتها، مدلها و قیمتهای مختلف در زندگی انسانها باز خواهد شد و بر روی مدل عبادت تعامل و رفتاری آنها تاثیر خواهد گذاشت و هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی با سبک زندگی خاصی مواجه خواهیم شد که میتواند به استیلای دارندگان فناوری بر انسانها منجر شود.
باید در اینجا به نکته دیگر نیز اشاره کرد و آن اینکه جنس فناوری و هوش مصنوعی با جنس حقیقت و معنویت متفاوت است. درست است که به لحاظ ذهنی دادهها و اطلاعات تاثیر زیادی بر جهانبینی افراد میگذارند اما انسان به جز ابعاد مادی و ذهنی، دارای ابعاد روحی و روانی نیز میباشد و در طول قرون متفاوت همواره نزاعی میان خیر و شر، خوبی و بدی و حقیقت و ناحقیقت وجود داشته و وجود خواهد داشت. هدف این نوشته آن بود که با توجه به آنتروپیهای ناشی از رشد فناوری در آینده و رژیمهای حقوقی مترتب بر آن که سعی در انحصاری کردن آن میکنند و با توجه به اینکه کشورهای سرمایهداری سعی در به قبضه درآوردن بازار فناوریهای نوین برای اهداف مادی و ژئوپلیتیک خود خواهند داشت نباید تنها برای مواجه شدن با چالشهای فناوری با دیدگاهی دفاعی تقابل کرد و تنها اکتفا به بحثهای آموزش و تربیت رسانهای در خانه مدرسه یا دانشگاه یا محیطهای رسانهای منجر به این خواهد شد که در مقابل امواج بعدی فناوریهای نوین دچار غافلگیری شویم. برای این امر مطمئناً ایجاد ساختارهای تخصصی دولتی دانشگاهی و غیرانتفاعی و خصوصی لازم است که هم در حوزه رشد فناورییهای نوین و هم قبل از انحصاری شدن فناوریها قالب باشگاهها یا کلوپهای قدرت جهانی بتوانیم به آنها دست یابیم و در ایجاد رژیم حقوقی غالب بر فناوریهای نوین ایفای نقش کنیم.
منبع: روزنامه روژان شماره 678
آدرس کوتاه خبر: