شنبه، 8 اردیبهشت 1403
روژان پرس » اجتماعی » قاعده ۹۹

حمزه دستور

قاعده ۹۹

0
کد خبر: 1741

قاعده ۹۹

نه خبری از صفا و صمیمیتی آنچنانی در بین خانواده‌ها و فامیل است و نه صداقتی با رنگ و بوی ناب قدیمی.
نمی‌دانم چرا هر شروعی که با کلمه یادش به‌خیر آغاز شود اینقدر سرد و سنگین و پر از حسرت است؛ حسرتی که قاعدتا نباید وجود می‌داشت. نمی‌دانم چرا هرچه به جلوتر حرکت می‌کنیم ای کاش‌ها و یادش بخیرهایمان بیشتر می‌شود. انگار روز به روز با گذشت زمان، انقضای خوشی‌ها و لذت‌های واقعی شیرین زندگی به پایان خویش نزدیک‌تر می‌شود و لذت‌های واقعی و طعم شیرینی زندگی در هاله‌ای از توهمات فکری و توقعات زندگی محو و ناپدید می‌شود.
زمان نه چندان دوری بود که نه خبری از گوشی و تبلت و اینترنت و ماهواره بود و نه حتی تلویزیون رنگی؛ کفش‌های کهنه و لباس‌های وصله‌دار و رادیوهای سونی و ناسیونال قدیمی و ساعت دیواری‌هایی با طرح گل و صدایی تیک تاکی از جنس خاطره، زندگی‌ای پر از صفا و صمیمت و سادگی، خانه‌هایی کاه‌گلی و مردمانی از جنس صداقت و همدلی و مهربانی، اما انگار قسمت نسل‌های بعدی از این سبک زندگی فقط عکس‌ها و خاطراتی است که دیده و شنیده می‌شود. انگار خوابی بود که وقتی بیدار شدیم این جهان و زندگی امروزی را دیدیم. ای کاش‌هایمان برای آن خواب شیرین است که دیگر کار از کار گذشته و هرگز ما را با آن جهان دیداری نیست. وسایل و امکانات ما بیشتر و بیشتر شد و به قول امروزی‌ها همه چیز بروز تر شد، اما انگار آنقدر سرعت تغییر و حرکت این ماشین زندگی بالا بود که فرصتی نشد و خیلی از ملزومات زندگی را فراموش کرده بودیم و در تونل زمان جا گذاشتیم؛ ملزومات و پیش‌نیازهایی که باید اساس زندگی قرار می‌گرفتند. اغراق نیست اگر بگوییم خود زندگی کردن را فراموش کردیم و در گذشته جا گذاشتیم، زیرا معنای زندگی کاملا عوض شده و خیلی‌ها هم معنایی برایش پیدا نمی‌کنند و زندگی خود را خاتمه خاتمه‌یافته تلقی می‌کنند. نه خبری از صفا و صمیمیتی آنچنانی در بین خانواده‌ها و فامیل است و نه صداقتی با رنگ و بوی ناب قدیمی. اصلا فراموش کردیم زندگی کردن چیست و ما اینجا چیکار می‌کنیم.
همین فراموشی، نسلی خودخواه و بی‌حوصله و بی‌انگیزه‌ای پرورش داده است که کیلومترها با معنای واقعی زندگی و چیستی و چرایی زندگی فاصله گرفته است و بدنبال لذت و آرامش ناب زندگی، دست به دامان انواع لذت جویی‌های ناروا می‌زنند و در نهایت بی‌حاصلی خود را در مادیات غرق می‌کنند و به دنبال معنای زندگی در آن می‌گردند.
همین شکوفا کردن بعد دنیا خواهی و فاصله گرفتن از معنویات، انسان‌ها را همه چیزخواهی کرده است که معنای قناعت را در زندگی خویش حذف کرده‌اند و هیچ وقت به داشته‌های خود راضی نیستند و از آن لذت نمی‌برند و حاصل این سبک زندگی بشر امروزی موجوداتی خودخواه و ایده‌آل‌گرایی هستند که زندگی را به شکلی که الان می‌بینیم در آورده‌اند. موجوداتی که به‌دنبال تغییر در همه چیز الی ذات و صفات خود هستند.
بخش بزرگ و عظیمی از این زندگی پر از آرامشی که در قدیم وجود داشت در سایه خانواده‌ای صمیمی و پر از عشق و محبت نسبت به همدیگر بود اما وقتی دنیاپرستی رواج پیدا کرد دیگر عشق و محبت‌ها هم رنگ و بوی دیگری یافت و عشق با روکشی از زیبایی ظاهری و جراحی‌های زیبایی در زنان  و پول و آهن‌پرستی در مردان  پوشیده شد و اسم عشق بر آن نهاده شد.
اما یکی از تکه‌های اصلی پازل قضیه یادش بخیر گفتن‌ها برای دوران طلایی از دست رفته  گذشته در سرتیتر و عنوان مطلب نهفته است که روایت می‌کنند در زمان‌های قدیم پادشاهی خدمتکاری داشت که همیشه شاد و شنگول و سرحال بود، به طوری که پادشاه زیاد از این وضع خرسند نبود و به حال و احوال خدمتکارش حسودی می‌کرد که چرا از لحاظ دارایی و مادیات نسبت به او که پادشاه بود تقریبا صفر بود و هیچ دارایی و ثروتی نداشت اما همیشه خندان و خوشحال است؛ حتی بسیار بیشتر از او که پادشاه و فرمانروای آنها بود. شاه با وزیرش در این مورد مشورتی کرد و وزیر پیشنهاد کرد که قاعده 99 را امتحان کند و برای پادشاه توضیح داد که 99 سکه در کیسه‌ای بگذارید و روی آن کیسه بنویسید به پاس خدمات شما به پادشاه و به عنوان هدیه این 100 سکه تقدیم شما می‌گردد  و پشت در اتاق خدمتکار بگذارید و چنین کردند. خدمتکار کیسه را دید و نوشته را خواند و خوشحال شد اما وقتی که کیسه را باز کرد و سکه‌ها را شمرد یک سکه از ان 100 سکه نوشته شده نا پیدا بود و سراسیمه دوباره به طرف در رفت گفت حتما که آن سکه از کیسه افتاده است و خودم آن را گم کرده‌ام؛ اما هرچه گشت خبری از ان سکه نبود و این‌بار با تمام اعضای خانواده تا صبح دنبال سکه‌ای بودند که وجود نداشت! 
فردا که به خدمت پادشاه رفت خسته و کوفته چون تا صبح نخوابیده بود و ناراحت و در غصه و پریشان سکه‌ی گمشده‌اش بود. و حالا پادشاه معنای واقعی قاعده 99 را درک کرد, با وجود اینکه الان خدمتکار 99 سکه طلا داشت اما آن را نمی‌دید و فقط آن یک سکه گمشده را می‌دید و پریشان آن بود. به‌راستی که همه ما حال و روز این خدمتکار را داریم و فقط نقطه ضعف‌ها و کاستی‌هایمان را می‌بینیم در حالی که بسیاری از کاستی‌ها توهمی بیش نیستند.
وقتی به دنیای تبلیغات و رسانه‌های امروزی نگاهی می‌اندازیم دقیقا از این قاعده 99 برای فروش محصولات خود استفاده می‌کنند و سعی می‌کنند توهماتی از کاستی و سکه گمشده در ما ایجاد کنند و محصولات لاغر کننده و چاق کننده و هزاران عمل زیبایی را به ما بفروشند تاما آن 99 زیبایی خود را نبینیم و در توهم آن یک سکه گمشده در دام فروش محصولات آنها قرار بگیریم.
با یک نگاه کوتاه و سطحی دیگر می‌بینید که زندگی شاهانه‌ای داریم که پادشاهان قدیم آرزویش را داشته‌اند و ما از دیدن آن عاجزیم! مگر قارون هیچ وقت فکرش را می‌کرد که تمام ثروت و دارایی‌اش را بتواند در یک کارت عابر بانک با خود حمل کند؟ یا آروزی هزاران پادشاه بوده که در گرمای طاقت‌فرسای تابستان بادی خنک به آن بوزد و آبی خنک و یخی بنوشد اما الان در هر خانه و ماشینی کولرهایی موجود است که هوای خنکش آرزوی ده‌ها  فرعون و کسرایان بوده است و دیگر اب یخ و خنک, یخچال‌ها بماند و لامپ و روشنایی که شب و روز را یکسان کرده است و طعام و غذاهای همیشه آماده و لذیذ خانه‌ها و رستوران‌ها که دیگر رویای شیرین پادشاهان بوده است؛ اما باز هم هیچ کدام مان ان ۹۹ سکه‌ای که داریم را نمی‌بینیم و زندگی را بر خود حرام کرده و به همیشه پریشان‌های افسرده و پر آرزو تبدیل شده‌ایم. امید است همه ما روزی یک دقیقه به آن ۹۹ سکه‌ای که داریم فکر کنیم و شکرش را به جای بیاوریم که همین زندگی الان ما زندگی شاهانه‌ای است که آن را نمی‌بینیم و به دنبال نداشته‌هایمان لذت داشته‌هایمان را از خود سلب می‌کنیم.
کلید واژه ها:
قاعده99 حمزه دستور
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید