جمعه، 7 اردیبهشت 1403
روژان پرس » اسلایدر » حماسه 12 سواره مریوان، حکایتی به یغما رفته

ناصر کانیسانانی

حماسه 12 سواره مریوان، حکایتی به یغما رفته

0
کد خبر: 69

حماسه 12 سواره مریوان، حکایتی به یغما رفته

در دوران حکمرانی هم‌زمان زنجیره‌های بابان و اردلان بر بخش‌های کردستان تحت حاکمیت امپراتوران عثمانی و شاهان ایرانی جنگ‌های متعددی بین این دو دودمان محلی کرد روی‌داده است. بنده به‌شخصه در تواریخ 47 جنگ کوچک و بزرگ را شمارش کرده‌ام که اکثراً مریوان خاصه «شمال دریاچه زریبار»  و «دشت کولان»  تا «دشت قزلجه» در منطقه پنجوین تلاقی‌گاه فریقین بوده است.
در دنیایی که زندگی بر مدارِ مادیات می‌چرخد و انسان‌ها چو ابزار کوک شده بر این مسیر استمرار سیر دارند و در بسترِ رسیدن به آمال مادی خویش، ارزش‌های برجای مانده از گذشته را نادیده و انکار می‌کنند، سخن گفتن از گذشتگان، شاید چندان مطلوب و مقبول نباشد؛ اما ازآنجاکه بر پایه اصل مسلم علمی و عقلی، هر بنایی را زیربنایی بایسته است و ترسیم آینده بدون توصیف گذشته ممکن نیست، لذا بنا را بر آن گذاشتیم تا با اتکا به درک اندک خود و داده‌های فراوانی که از دیگران دریافت کرده‌ایم، سیری درگذشته این خاک و خلق کرده و گرد فراموشی را از رخسار مردانی بزداییم که باهمت، شجاعت، دیانت و کیاست خود، در مقاطعی از تاریخ درخشیدند و با تأسی و تأثیرپذیری از فرهنگ و فرهی خود، داد آزادگی این ملت مظلوم و خاک به خواری خفته را سر دادند و جان بر سر میعاد و تعهد گذاشتند.
در نشریه روژان شماره 92 وعده‌ دادیم که به‌تناوب و تواتر و هر نوبت، شرح تلاش‌های یکی از قهرمانان فراموش‌شده، یا رخدادی تاریخی را به رشته تحریر درآوریم تا نسل فعلی بر این واقعیت، معرفت یابند که خاک و خلقی که امروز آنان در بطن و متنش زندگی می‌کنند، یادگار پرنگار مردانِ گُردی است که با پایداری و پایمردی خویش، به آن موجودیت و معنویت بخشیدند و به امانت به آیندگانش سپردند. باشد که فرزندان این ملت در زمان حال که علیرغم داشتن آگاهی و ابزار آگاه‌کننده از رخدادهای جهان، به‌واسطه فقدان منابع، از گذشته‌ی خویش بی‌خبرند، به خود آیند و جعلیات روایت‌شده از حاکمان زورمند و قلم‌به‌دستان آستان‌بوس آنان و تعبیرات بیگانگان غریبه با غرور و غرش غاذیان این ملت را به صحت تعبیر نکرده، بلکه بدانند که تمام حرکت‌های قهرآلود این مردان و این مردم نه تمرد و عصیان و قانون‌شکنی، بلکه واکنشی روا در برابر اعمال ناروایی بوده که موجودیت و معنویت آنان را تهدید کرده است؛ لذا در مقام دفاع به پا خاسته و به خلق حماسه پرداخته‌اند. پس شایسته و بایسته است که این نسل پرشور که داعیه‌دار دانایی و توانایی است، تعهد و تقید به امانت معنوی را با شناخت و تکریم این استوانه‌هایِ اسطوره‌ای، ثابت و راه پرافتخار آنان را که درنهایت و ماهیت، خدمت به خلق و تلاش برای عزت و سربلندی آنان بوده، ادامه دهند.
این نوشته‌ها تحت عنوان کلی «برگی از تاریخ» و هر برگ ویژه بُرزی است که در برهه‌ای از زمان زیسته و به فراخور امکانات و استعداد خویش، کمر همت بسته و سعی کرده است ملت را از چنگال ستمگران رهانیده و با امنیت و آزادگی زندگی کند.
در عمل به این وعده اینک به شرح داستان دوازده سواره مریوان می‌پردازیم که نمودی دیگر از جان‌فشانی‌های این مردم برای حراست از کیان خود بوده است. تاریخ هر قوم و ملتی به دو شیوه بازگو می‌شود. نگارش یا روش مدرن که مورخان به تدوین و تحریرش همت می‌گمارند و یا به گونه غیرمدون که در سینه‌ها ثبت و ضبط می‌شود و نقل شفاهی تداوم آن را ممکن می‌سازد. افسانه و اساطیر که مبنای تاریخ هر قوم و ملت است گه در شکل نگارشی و گه در شیوه شفاهی تجلی می‌یابد و نشانه زیست دیرپای ملت است. در این میان آثار بجای مانده از قدما که در اشکال مختلف بر پیکره طبیعت شکل‌گرفته و یا در دل خاک برجای‌مانده، درک و فکر مورخان و ناقلان را تقویت و توسعه می‌دهد و این تاریخ با تمام ابعاد و اشکالش علم و هنری است که از اشتیاق قوم و ملت به بودن و تأثیرگذاری در جهان پیرامون نشات می‌گیرد. آنانی که می‌خواهند خود را به آیندگان بشناسانند و تداوم راهشان را به آنان تفهیم کنند تاریخ را پاس می‌دارند و بر پایداری‌اش اصرار می‌ورزند. این شوق‌ و ذوق، زمانی زایل می‌شود که موجودیت قوم یا ملت به هر دلیل ضایع و تلاش و تقلای آن‌ها بر بستری جدای از آرمان‌های ملی سیر کند.
همه ما می‌دانیم که کرد-جماعت در نگارش تاریخ کمبودهای فراوان دارد. انسان‌هایی که به درازنای تاریخ چند ده سده در گستره وسیعی از خاک آسیای میانه زیسته‌اند و از هزاران فراز و نشیب گذشته و راه‌های ناهموار را طی کرده و طوفان‌های سهمگین بلا و مصیبت زمینی و آسمانی را تحمل کرده‌اند مسلماً باید گنجینه‌ای پربها از تعریف این طی طریق‌ها داشته باشند؛ اما می‌بینیم که سرمایه کرد در این زمینه قلیل و داستان زندگی‌اش در حدیث دیگران آمده است. عجب اینکه این بضاعت ناچیز نه از فقدان آگاهان و اندیشمندان بل از بی‌توجهی آنان به خویشتن است وگرنه همین خیل خامه‌داران تاریخ دیگران را زینت و بر قیمت غیر افزوده‌اند اما دریغ از گوشه‌ی چشمی به خویشان که خود از وابستگی به آنان هم مباهات کرده‌اند. به‌راستی این فعل از چه مصدری است و اسمش را با کدام صفت، توصیف نماییم؟!
به باور نگارنده، گستردگی کردستان و قرار گرفتن هر بخشی از آن در زیر لوای قدرتی نامتجانس و بعضاً خصم همدیگر، احساس موجودیت را از کرد گرفته و بر این باورش راسخ گردانیده که همه تلاش و تکاپویش آب به آسیاب دیگران سرازیر کردن است و بس. لذا برای استمرار این زندگی که خود و زیستگاهش را در چنبره قدرت و ید دیگری قرار داده بود اهمیتی قائل نمی‌شد و فکر نمی‌کرد آیندگان نیز برایشان مهم باشد و چنین است که تاریخ‌نگاری در میان ما مرسوم و معمول نبوده است.
در بیان علت فقر تاریخ‌نگاری در کردستان اگر گفته‌های مرا نپذیرید مختارید ولی این حقیقت را نه من و نه شما نمی‌توانیم انکار کنیم که ما کردها تاریخ مدون مخصوص به خودمان را نداریم و یا اگر داریم با توجه به قدمت تاریخی‌مان بسیار قلیل و اندک است و این بی‌بضاعتی تا آنجاست که برای درک هر مقطع از زندگی گذشته‌مان مجبور به کنکاش و کاوش در تاریخ دیگرانیم و دیگران نیز تاریخ را به مصلحت خویش تدوین تا چرخش فلک گردان را به خود نسبت دهند و به خورد دیگرانش دهند. در این حالت ما با همه قدمت و درایت و شجاعت جزئی از کل محسوب و برای بقای آن کل، به فنا نیز رفته‌ایم. این کهنه‌داستانی است دل‌آزار که آثارش دامن‌گیر ماست و رهایی از آن غیرممکن. چه استمرار این روحیه در بستر سده‌های متمادی چنان چین و شکنی در ذهن و مغزمان ایجاد کرده که هر حادثه و واقعه‌ای را مربوط به زمان حالش می‌دانیم و به‌راحتی با آن وداع می‌گوییم؛ کما اینکه بسیاری از رخدادهای بزرگ از اتفاقی کوچک سرچشمه می‌گیرد و بعضاً نقطه عطفی در تاریخ می‌شود.
به هر صورت این گفته‌ها پیش‌درآمد اشاره به موضوعی تاریخی است که در زادگاه من مریوان روی‌داده و انجام و سرانجامش حماسه‌ای مملو از شهامت و شجاعت است و شکل‌دهندگانش از فرزندان همین منطقه هستند؛ اما افسوس که افتخارش را دیگران غصب تاریخی کرده و مدالش را بر سینه خویش آویخته‌اند و چنان در تکرارش اصرار کرده‌اند که خود ما نیز باور کرده‌ایم و این یغماگری آشکار را به صور گوناگون بیان می‌کنیم.
شما خواننده عزیز حتماً داستان دوازده سواره مریوان را شنیده‌اید. اگر از کم و کیف آن نیز اطلاعی نداشته باشید حداقل اسم و عنوان این کهنه حکایت به گوشتان خورده است. این واقعه نیز بسان هزاران حادثه دیگر در مقطعی از زمان در این بخش از خاک کردستان روی‌داده اما بر پایه همان دلایل مذکور در سطور پیشین مورد عنایت نیاکان ما برای ثبت و ضبط واقع نشد و قدرت برتر و حاکم بر مقدرات کردستان نیز به مصلحت ندیده که حق را به حق‌دار بدهد؛ لذا افتخار غلبه بر دشمن را به قشون اعزامی خویش بخشیده و نام ونشان خالقان این حماسه و رشادت‌های آنان را در گردوخاک میدان رزم گم‌وگور کرده است و بعدها طرف مقابل از این کوتاهی و تنگ‌نظری استفاده و داستان را به میل خود و در جهت اثبات خود برگردان و مدال افتخارش را بر گردن خویش آویخته است که بارزترین تعریف و توصیفی که به‌صورت مکتوب از داستان 12 سواره مریوان شده مربوط به «حاج توفیق‌بگ بابان» مشهور به «پیره‌مێرد» نه‌مر است که به مرجع روایت این‌وآن مبدل گشته و از آنجاکه این جهان‌دیده جاوید با استادی و مهارتی که در بیان حماسی مطلب داشته خوانندگان را چنان سر وجد آورده که به تکرارش پرداخته‌اند.
چند سال پیش بر اساس نوشته‌های پیره میرد نه‌مر (زنده‌یاد)، چند تن از جوانان مریوانی نمایشنامه‌ای تنظیم و اجرا کردند و بحث آن به رادیو مریوان هم کشیده شد که من به آن اعتراض کردم و نقل داستان بر آن اساس را تحریف تاریخ نامیدم که شایسته مریوانی و رادیویش نیست. بعدها در کتاب حماسه‌سازان گمنام کورد که توسط آقای حبیب‌الله تابانی گردآوری‌شده همین نقل جهان‌دیده جاوید، پیره میرد نه‌مر در مورد 12 سواره مریوان را دیدم که در رد آن نوشته‌ای تهیه و در یکی از سایت‌ها منتشر کردم. در آن نوشته با استناد به دلایل تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و نظامی چنین روایتی را ناروا و آن را تعریف واژگونه حقایق و تحریف تاریخ دانستم. نهایتاً کتابی کوچک به قلم هم‌ولایتی عزیزم آقای سید اسماعیل حسینی در دسترس است که اختصاص به 12 سواره مریوان دارد. ایشان در این کتاب ضمن اشاره به تلاش‌هایشان برای پی بردن به حقیقت ماجرا به بازگو کردن بخشی از نوشته‌های جهان‌دیده جاوید در مورد 12 سواره مریوان پرداخته است. من از هم ولایتی-همکار و دوست عزیزم کاک اسماعیل کمال تشکر را دارم که در صفحات آغازین کتاب با قلمی شیوا و متنی پرمحتوا اصالت روایت از زبان پیره میرد را به زیر سؤال برده و با توجه به اسم و عنوان داستان، این حماسه‌آفرینی را متعلق به مریوان و مریوانی‌ها دانسته و در شکل‌گیری واقعه توسط غیر مریوانی تردید جدی نموده است. جانا سخن از زبان ما می گوئی؛ اگر بلباسی، هه‌مه وه‌ندی، شاره‌زوری و... این حماسه را آفریده‌اند چرا نام مریوانی بر آن گماشته‌اند؟! اگر تنها 12 سوار بابانی توانستند لشکر 12 هزار نفری اردلانی را که پشت-بندش حکومت مرکزی ایران بود در فاصله چند ساعت در اوان شب شکست دهند چرا این حکومت محلی کرد نتوانست در عرض چند صدسال خود را از قید پاشاهای بغداد برهاند و افسر آزادگی بر سر نهد؟!
در دوران حکمرانی هم‌زمان زنجیره‌های بابان و اردلان بر بخش‌های کردستان تحت حاکمیت امپراتوران عثمانی و شاهان ایرانی جنگ‌های متعددی بین این دو دودمان محلی کرد روی‌داده است. بنده به‌شخصه در تواریخ 47 جنگ کوچک و بزرگ را شمارش کرده‌ام که اکثراً مریوان خاصه «شمال دریاچه زریبار» و «دشت کولان» تا «دشت قزلجه» در منطقه پنجوین تلاقی‌گاه فریقین بوده است. در تمام این جنگ‌ها، ستون فقرات مدافعان، مریوانی‌ها بوده‌اند که در قالب طوایف عشایر، متکی به مانع طبیعی زریبار بر صفوف خصم یورش برده و جز یکی دو مورد همیشه پیروز میدان بوده‌اند و این اقتدار تا جایی بود که تا همین اواخر منطقه عمومی پنجوین تا دامنه‌های «مله‌که‌وه» را هم جزو مریوان محسوب می‌کردند و این تعیین و تعین تا آنجاست که در سال‌های بعد از شهریور 1320 که «مرحوم سرهنگ محمود خان کانی سانانی» بر مریوان حکم می‌راند حد و مرز قراردادی بین مریوان و منطقه پینجوین را نادیده می‌گیرد و به ساکنان این منطقه مجال می‌دهد که آزادانه به مریوان رفت‌وآمد کنند و به مبادله کالا بپردازند و در جواب اعتراض نیروهای نظامی و مقامات حکومتی واقعیت‌های تاریخی را برایشان بیان می‌کرد. اگر دولت‌مردان رژیم گذشته این استدلال‌های مرحوم محمود خان را نپذیرفتند و رفتار او را به تمرد و عصیان معنی کردند و بر او تاختند، اگر شاهان ایرانی و امپراتوران عثمانی به توافق رسیده بودند که تنها نقطه تصادم بین آنها کردستان؛ خاصه بخش جنوبی آن باشد، کهنه‌داستانی است که حکایت از ترفندها و توطئه‌ها برای جدائی انداختن بین برادران و بنی‌عم‌ها و خالو و خواهرزاده‌هایی است که خطوط فرضی، آنها را از یکدیگر جدا و جدال آنان با یکدیگر مایه آسایش خاطر شاهان و سلاطین بوده است. «شکر خدا که بشکست آن سبو و آن پیمانه ریخت»
ز پس این میان کلام پراستفهام، به بحث اصلی رجعت و مطلب را از مکتوبات جهان‌دیده جاوید پی می‌گیریم.
به روایت پیره میرد، محل استقرار سپاه ایران موقعیت فعلی شهر مریوان بوده و نقطه آغاز تهاجم، 12 سوار روستاهای «کولان، سیف، ینگیجه، پیرسفا، کانی‌سانان، دولاش، نی، بیله و موسک» بیان‌شده. صرف‌نظر از اینکه در آن تاریخ  که زمان حکومتی کریم‌خان زند بیان‌شده هیچ‌کدام از این محل‌ها به شکل و نامی که امروز هست نبوده و مهم‌تر اینکه نقاط مورد اشاره در دو سوی دریاچه زریبار واقع‌ شده‌اند و رسیدن به این محل‌ها و حرکت از آن مکان‌ها باهدف محاصره چهار سویه نیروی دشمن به تنهائی ساعت‌ها وقت می‌خواهد و مستلزم دور زدن دریاچه و عبور از کوه-های مرتفع و طی عرض دشت مریوان و استقرار در محل‌های دور از یکدیگر است که عملاً ارتباط باهم را با توجه به امکانات آن زمان غیر ممکن می‌کند. مهم‌تر اینکه جنگ با شمشیر و گرز و تیر و کمان در موقعیت کوهستانی آن‌هم سوار بر اسب ممکن نیست و تاریخ به یاد ندارد رزم و بزمی چنین در چنان جایی اتفاق افتاده باشد. این‌ها و همه موارد خلاف واقعیت در نقل جهان‌دیده جاوید هست که در نوشته مورداشاره به آن‌ها پرداخته‌ام و مسلماً برادر عزیز کاک اسماعیل حسینی هم بر آن‌ها واقف است. لذا شک و تردید روای خویش را ابراز تا دیگران را به کشف حقیقت هدایت نماید.
 اما در مورد اصل داستان من نیز چو دیگر شیفتگان تاریخ وطنم، مهروموم‌هاست در پی مدارک مکتوب و مستند راجع به واقعه 12 سواره مریوان هستم و تواریخ را تورق می‌کنم اما افسوس از وجود نوشته‌ای و روایتی از قلم و اندیشه خودمان که نوری بر این تاریک‌خانه بتاباند و رهنمون طی طریق افشای حقیقت باشد. لاجرم به بخش غیر مکتوب تاریخمان مراجعه کرده‌ام که نقل سینه‌به‌سینه حوادث است و نیاکان ما در پردازش آن‌ها ید طولائی داشته‌اند.
بر اساس این اقوال، داستان 12 سواره مریوان در زمان حکمرانی سلیمان.پاشای بابان روی‌ داده که هم‌زمان با تاج‌گردانی بین زندیه و قاجار بوده که خسرو خان اردلان بر کردستان ایران حکمروائی می‌کرد. این شرایط مناسبی بود که به تحریک پاشای بغداد نیرویی جهت ضمیمه کردن بخشی از خاک ایران به عثمانی‌ها اعزام شود. به گفته سال‌خوردگان، لشکری از سوی بابان برای تسخیر مریوان اعزام و این نیرو در «دشت گه‌لگه» مستقر می‌شود. گه‌لگه در منطقه عمومی پنجوین واقع‌ است. از این‌سو سپاه اعزامی اردلان که ترکیبی از نیروهای والی و نیروهای محلی بوده است در «دشت ژیژوان» حد فاصل پل فعلی گاران تا اراضی حسن آوله خیمه و خرگاه خویش را برپا می‌کنند. نیروهای دو طرف پس از شناسایی اولیه یکدیگر در تدارک نقشه نبرد و ارزیابی تاکتیک‌های جنگی برای دستیابی به موفقیت نهایی در آغاز نبرد تأمل می‌کنند. در این میان گردان مریوانی که به موقعیت محل و شرایط جنگ بیشتر آشنا بودند طرحی را تدوین می‌کنند. بر این اساس 12 سوار زبده پیش‌قدم می‌شوند و هرکدام چند قبضه اسلحه معمول آن زمان که تفنگ‌های سرپر بوده با خود حمل و چوب‌های نسبتاً قطوری که یکسر آن ریش-ریش و به‌عنوان مشعل مورداستفاده بود بر می‌دارند. مقرر می‌شود که 12 سوار به 4 دسته 3 نفره تقسیم و هر دسته به‌اتفاق چند طبال و شیپورچی در جهتی از جهات اربعه محل استقرار نیروی خصم و بر فراز بلندی‌ها مستقر شوند و در نصف شب که اردوی دشمن به‌واسطه بعد مسافت نیروی مقابل آسوده است به‌یک‌باره بر آنان حمله و با تیراندازی و به صدا درآوردن طبل‌ها و شیپورها هجوم گسترده‌ای را تداعی کنند. در فاصله زمانی حرکت دسته‌های 3 نفری به محل‌های از پیش تعیین‌شده، گروه بیشتری از سواران با نمدپیچ کردن سم اسبان خویش خود را به نزدیکی محل استقرار نیروهای دشمن رسانده و پس از شبیخون 12 سوار و ایجاد بلوا در لشکرگاه خصم آنان نیز بر نیروهای خواب‌آلوده و هراسان بتازند و کار را یکسره کنند.
این نقشه با موفقیت تدوین و اجرا می‌شود و نیروهای مهاجم که انتظار چنین اقدامی را نداشتند روی به هزیمت می‌نهند و بسیاری از خیمه و سراپرده‌ آن‌ها به آتش مشعل مردان گرد خاکستر می‌گردد. در خلال این رزم شبانه دسته‌های بیشتری از سپاه خودی خود را به میدان می‌رسانند و پیروزی را تکمیل و برتری را تحقق می‌بخشند.
این 12 چابک‌سوار مریوانی که برای دفاع از زیست‌گاهشان بر کسی منت نمی‌گذاشتند و از کسی توقع اجرت و پاداش نداشتند در پی ثبت نام خویش در تاریخ نبودند و به همین بسنده کرده‌اند که در مقطعی از تاریخ دین خود را نسبت به وطنشان ادا کرده‌اند و ناقلان و راویان این حماسه از مریوان و مریوانی نیز با همین باور بر موضوع نگریسته و نقل را با نقل روایت پیروزی شیرین کرده‌اند.
در روایت غیر از ماجرا، حماسه‌آفرینان را جزء طبقه بیگ دانسته و همه را با عنوان فلان بیگ و بهمان بیگ از فلان طایفه معرفی کرده و این نشان از دید طبقاتی راویان دارد که در سرزمین ما با توجه به موقعیت سیاسی-اقتصادی و اجتماعی چنین کاست بندی نقشی نمادین داشته و پیوستگی بین قشرها باهدف تأمین شرایط زندگی چنان محکم و استوار بوده که حرمت و شوکت هر کس به توانائی ذاتی وی مربوط بوده است. در چنین حالتی اگر فردی فرودست لیاقت داشت در زمره فراز مردان قرار می‌گرفت و محل وثوق و حرمت جامعه بود. در 12 سواره مریوان هم‌چنین بود. به شهادت دیگر رخدادهای تاریخی در سنگرهای دفاع از موجودیت و هستی مشترک همه گونه افراد از شیخ، ملا، بگ، زارع، ارباب، نوکر، کاسب، چرچی، صنعت‌گر و... حضور داشتند و به‌اتفاق یکدیگر افتخارات را عینیت می‌بخشیدند. در این نوشته هدف اسائه ادب به حاج توفیق بگ پیره میرد نه مر جهان‌دیده جاوید نیست چه آن حضرت یکی از افتخارات کرد و از سرمایه‌های جاودانی این ملت از منظر ادب و آگاهی است و آثارش را باید به دیده حرمت نگریست و یادش را گرامیداشت. خود آن ذات عالی‌مقام به روائی بودن موضوع 12 سواره مریوان اذعان و نقلش را بر پایه این شیوه‌ها بازگو می‌کند و ازآنجاکه خود نسب به خاندان بابان می‌برد این نقل را به نقل کلام آراسته و با قلم شیوا به رشته تحریر درآورده و ماهیت حماسی بدان بخشیده تا به‌نوبه خود عظمتی بر افتخارات گذشته کیان خود بیفزاید. راویان حدیث او نیز در چهارچوب پرتوافکنی بر زوایای تاریک تاریخ این ملت و گسترش دامنه گستره روشن تاریخ این روایت را تکرار و چون آقای حسینی درعین‌حال تردیدهای خود را بیان می‌کنند تا خوانندگان گفته‌ها و نوشته‌ها را وحی منزل نپنداشته بلکه در پی کشف حقیقت به کنکاش بپردازند.
روایت من که منشأ آن سینه‌های پر از رمز و راز پیران قوم است می‌شود مقبول افتد و یا مورد تردید قرار گیرد. باکی نیست اگر به صحتش باور دارید در پی تکمیلش برآیید و اگرنه حرجی نیست. با همان تردید به موضوع بنگرید و شک را مبنای جستجو برای یافتن حقیقت کنید که توصیه عالمان و عاقلان نیز بر همین اصل است. با کرنش به آن‌هایی که هم‌وغم خویش را به بحث زندگی حال و گذشته‌مان اختصاص داده و با قدم و قلم در این بستر خجسته سیر و سلوک می‌کنند و همه روایات و راه‌ها را بیان و عیان می‌کنند تا رهروان فعلی به تبعیت از آیه شریفه «فبشر عبادی الذین یستمعون‌القول و ...»؛»بشارت باد بر کسانی  که اقوال گوناگون را می‌شنوند و از میان آن‌ها بهترین را انتخاب می‌کنند»، بامعرفت یافتن بر گذشته و شناخت گذشتگان، صراط مستقیم حرکت را یافته و در آن گام نهند.
ختم کلام اینکه از این ناآگاهی از گذشته و بی‌توجهی به ثبت و ضبط وقایع درس عبرت بگیریم و وقایع زمان حال خود را انشا کنیم تا آیندگان بدانند چگونه زیستیم، فکر نکنیم که حوادث پیرامون ما کوچک و کم‌اهمیت هستند. به فرموده محققین علوم انسانی هر حادثه‌ای ولو کوچک می‌تواند مبنای تحولات عمیق گردد که در باور نگنجد. هر جزء بخشی از کل است که شناخت آن ره‌یافت درکی دامنه‌دار است؛ و در غیر این صورت در تنگنای بی‌خبری، دیگران داوری‌های خویش را دیکته می‌کنند.

دسته بندی: اسلایدر / سیاسی / کردستان
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید