کوکب خانم به شهر مهاجرت کرده و برعکس سابق از شهر روغن نباتی و تخم مرغ و گوشت منجمد خریداری مینماید و مستاجر است. عرصه زندگی را بر خود و دیگران تنگ کرده و روستا دیگر محل تولید دام و طیور نیست. چون دیگر مرتعی باقی نمانده. و روستا دیگر مرکز صدق و صفا و سخاوت و دوست داشتنی نیست
با سلام و ادب و احترام حضور فرهیختگان عزیز از اینکه به بنده حقیر این اجازه را دادهاید که بار دگر بهعنوان شاگردی در محضر مبارکتان اسائه ادب نمایم جای بسی افتخار و خوشحالی است. هفته معلم، فرصتی نصیب شد که احساسات و باورهای خود را نسبت به این روز ادا و ابراز نمایم. ماه مهر به یاد و خاطره دوران گذشته نگاه میکنم و حسرت به دل ماندهام که چه زود گذشت، و ما در خواب غفلت نتوانستیم قدر لحظهها و زحمات این عزیزان دل را بدانیم. به هر تقدیر مهر یعنی ماه مهربانی و بستن درب ناهنجاریها و هرچه بوی خشونت دارد و تماسی با جهل و نادانی دارد. فتح بابی دگر از زندگی با فاکتورهای دانایی و اعلام صلح و آرامش و سازش و جایگزینی شفقت و مهربانی بهار قلم و زنده شدن جانها و تکاپو و تلاش برای هر آنچه که نمیدانی و جبران جهالت و نادانی.
کاش میشد و میتوانستم بار دگر به به کلاس اول دبستان باز میگشتم و در پشت میز و نیمکت مدارس بنشینم و از امکانات کافی کنونی بهره کافی و وافی را ببرم. این بار کفشهایم را عوضی و تابهتا نمیپوشیدم و نسبت به هشدارهای بهداشتی توجه مینمودم و آب بینیام را با آستین پاک نمیکردم، و جبران محبت معلمین عزیز نمایم، و این بار دوستی و صمیمی و همکاری برایتان باشم و دگر دغدغه فکرتان نباشم. در وصفتان زبان قاصر و اطلاعات ناقص بنده حقیر ادای دین نمینماید.
ای معلم؛ ای بنای جامعه انسانیت؛ تو معلمی، تو امانتداری، اجتماع به تو سپرده شده تو آینه تمام نمایی که فرزندان اجتماع در نگاه تو پی به کمبود و کاستیهای خود میبرند. تو تنها نیستی تو متعلق به اجتماعی؛ اشتباه از تو قابل پذیرش نیست، و الگو و اسوه بودن را از تو خواهیم آموخت، از مادیات کاسته و به معنویات بیفزائید. نام نیکات در هر کوی و برزن میپیچد، عطر اخلاق و ادبت مشام ما را نوازش میدهد، خود را مدیون تو میدانم گرچه نادانم اما در اندک هوشیاری الفبای اولیه زندگیام مربوط به توست.
به یاد دارم در کلاس اول ابتدایی هنگامی که کفشهایم را اشتباه میپوشیدم در صف اشتباه میایستادم به نظم و انظباط آشنا نبودم؛ شما دست مهر و محبت بر سرم میکشیدی و راهنماییام میکردی. از همان لحظه به تو میاندیشیدم و پی به ارزش مهر و ماه مهر بردم که با معلم سنخیت دارد. هرگز فراموش نمیکنم خوب به یاد دارم نوشتن کلماتی مانند بابا نان داد بابا آب داد. اکنون موضوعی به این مهمی را با تمام وجودم به درستی درک میکنم اما حال در نقش پدر گرفتاری نان و آب و تربیت فرزندانم را هم دارم و برای نان و آب باید جوانی داد. کاش در تصمیم کبری درست تصمیم میگرفتیم و قدرشناس بودیم.
آری معلمی نقشی زیباست، شغل نیست معلمی مشعل روشنایی است. مسئولیت خطیر و پر ارزش وزارت آموزش و پرورش نقش سر بر بدن دارد. خدای ناکرده در صورت عدم محتوی جسم در آزار است.
آری نیک میدانم معلم قسمت اعظم بازخواست را پاسخ داده و حق و دین خود را ادا نموده. اجتماع را به سوی قلهی رفیع انسانیت هدایت مینماید. سر قافلهی گروه کوهنوردی است، غفلت سرگروه یعنی پرتاب گروه به ته دره و برای جبران بایستی تاوان داد.
ای عزیز جایگاه تو در قلب ماست، تو جایگزینی نداری تو بازنشستگی نداری.
تو شمعی، خاموشیات یعنی نابودی و سرگردانی پروانگان. به معلمین ایران به ویژه شهرستان دیواندره و روستای تابعه روز معلم را باید خسته نباشید گفت که با کمترین امکانات زمینه موفقیت دانسآموزان در کنکور را فراهم میکنند و این امر میسر نیست مگر با زحمات و تلاش شما عزیزان. آموزش را فقط به مکانهای آموزشی و ردههای سنی و ردههای بخصوص اختصاص ندهید. یادگیری شناسنامه نمیشناسد، از خانه شروع میشود.
برای یادگیری؛ زمان، مطرح نیست تا آخرین لحظات زندگی امکانپذیر است. به اجتماع بایستی سرایت کند نقش والدین در تربیت و آموزش و تعلیم موثر است. بایستی در امورات مدارس تلاش و جدیت به خرج داد و گرنه معلمین عزیز به تنهای راه به جائی نمیبرند. بایستی تفکر کنیم که لحظهای اندیشیدن برابر سالها عبادت است.
کسانی که در زندگی بر اساس تفکر حرکت میکنند در طوفانهای مشکلات غرق نمیگردند. تفکر در چه چیزی؛ به راستی تاکنون فکر کردهاید؟ بر اساس هر مکتب و باوری هدف از خلقت انسان چیست؟ برای چه چند روزی زندگی میکنیم و عاقبت چه؟ آیا خداوند متعال انسان را بیهوده و بیپایه و اساس خلق نموده یا اینکه دارای هدفی خاص و ارزشمند است و یا فاقد ارزش و اعتبار و یا اینکه این دنیا مزرعه آخرت و محل آزمایش و آزمون است.
بر اساس مکتب اسلام انسانها آنچنان شریف و بزرگوارند که به جانشینی خدا در روی زمین معرفی گردیدهاند. در صورت غفلت تسامح به موجودی رذیل و بیخاصیت و جانی تنزل مییابند. پس در عمل اشرفیت خود را نمایان نمائیم. ارزش و اعتبار انسانها زمانی نمایان میگردد که در شرح وظایف و قانون تدوین شده در قرآن کریم به نظم خاصی درآمده خود را با آن تطبیق دهیم، و خصوصیات نیک سجایای اخلاقی را مراعات نموده. درستکار، مطقی، بزرگمنش، امانتدار، سخی طبع کوشا در رفع مشکلات انسانها، ترس ازخدا، معتقد به دنیای آخرت، عقید، به حلال و حرام و دوری از تهمت و افترا، عفیف و پاکدامن این امر مختص تمام انسانهای کره خاکی است. آن وقت است که هرم انسانیت بصورت نمودار به سوی قله انسانیت در حرکت است.
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد.
در پایان میخواهم خاطرهای از کتاب فارسی دوران ابتدایی بازگو نمایم شاید مفید فایده واقع گردد. کوکب خانم: حسنک کجایی فرزندم چرا به بع بع گوسفندان توجهی نداری. کوکب خانم مگر خبر نداری حسنک به شهر رفت، و دگر به طویله نمیرود و از گوسفندان نگهداری نمیکند! حسنک از تصمیم خود منصرف شده با کبری ازدواج نمیکند. حسنک دیگر آن پسرک قبلی نیست و به نصایح والدین و بزرگانش گوش فرا نمیدهد. به دنیای دیگری پا نهاده که متعلق به او و فرهنگ او نیست. موی سر خود را ژل و پارافین میزند و به دنیای ظاهر بها میدهد، و ارزشی برای باطن و معنویات قائل نیست، غرق در دنیای مجازی دور از دنیای حقیقی. چه بسا در فرداهای نزدیک به دنیای مخدر گرفتار نگردد.
کوکب خانم دیگر آن کوکب خانم سابق نیست و در کنار پرورش دام، مرغ و بوقلمون نگهداری نمیکند، و نیمروی خوشمزه با روغن حیوانی درست نمیکند. دیگر کوکب خانم زن پاکیزه و باسلیقه قبلی نیست. کوکب خانم تولیدی نیست و مصرفی است به شهر مهاجرت نموده و برعکس سابق از شهر روغن نباتی و تخم مرغ و گوشت منجمد خریداری مینماید و مستاجر است. عرصه زندگی را بر خود و دیگران تنگ کرده و روستا دیگر محل تولید دام و طیور نیست. چون دیگر مرتعی باقی نمانده. و روستا دیگر مرکز صدق و صفا و سخاوت و دوست داشتنی نیست پا به عرصه تصنع نهادهاند، دیگر کسی ندارند و بزرگان مرکزیتی برای تجمع اعضای خانواده ندارند. کرسی ندارند. کرسی را مرکز آتش و تندرستی و محبت میدانستم اکنون غیر از عدم گرمی دغدغههای دیگری دارند.
آموختم، مهربانی، محبت، متانت، موقر، مودت خمیرمایه مهر است.
معلم عزیزم در مقابل نامت سر تعظیم فرود میآورم. 1403/2/12
* فوق لیسانس حقوق
آدرس کوتاه خبر: