زلزله ماشهای است که طبیعت میچکاند تا انسان آگاهی خویش و نسبتش با سرشت اجتماعی و موقعیت تاریخی خود را بازشناسد.
حدوث زلزله در طول ادوار چون هر رخداد (Occurrence) دیگری که ساحتی از برهمکُنش نیروها و زنجیرهای از ضروریات و تصادفات را در هم میتند برای انسان نشانی از قهر و خشم طبیعت بوده است و چون در امتداد پیوندها و گسلهای زمین پیوندها و گسلهایی در سرشت و حیات اجتماعی انسان (Social nature) وجود دارد رویارویی طبیعت و انسان چون نمایشی بر صحنه تاریخ محل خوانش و تأمل بوده است و انسان نه به شکلِ فردیتیِ که ملهم از خصوصیات ژنتیک صرف و آگاهی فردی است بل بهمثابهی سوژه اجتماعی (Social subjects) بر صحنه تاریخ با آن به گفتگو و مناظره مینشیند.
از یکسو رخداد در قالبِ زلزله و در دیگر سو پیکره و ساختاری اجتماعی (ایدئولوژی، اقتصاد و سیاست) یکدیگر را به مناظره و چالش فرامیخوانند، در یکسو طبیعت و در سوی دیگر انسانی دچار از خودبیگانگی (Alienation) که رخداد باعث شده تا موقعیت تاریخی خود را بهتر بازشناسد و شوکی که از رخداد دریافت میکند موجب میشود تا آگاهی او برای رویارویی با رخداد دگرگون گردد؛ شاید این سخن دیوید هاروی «David Harvey” در اینجا صدق کند که در بلایای طبیعی هیچچیز طبیعی وجود ندارد، فیالواقع رخداد باعث میشود که زوایای ناپیدای زندگی انسان چون نگاتیوی که در مادهی حساس به ظهور میرسد از عمق جامعه و درهم تنیدگیهایی بغرنج به سطح آید و در بازنمایی راستینتری (True representation) ذهنها را درگیر کند.
آری زلزله ماشهای است که طبیعت میچکاند تا انسان آگاهی خویش و نسبتش با سرشت اجتماعی و موقعیت تاریخی خود را بازشناسد.
رخداد، چون آبی مقدس است که طبیعت بر صورت اغما و نظام وانموده (simulation) میپاشد تا دریافتی اصیل از قِبَلِ این منازعه سهم انسان گردد، حال این منازعه طبیعی باشد یا غیر طبیعی چه محصول تأثیر گذاردن بشر بر طبیعت و زیستبوم و اکوسیستم باشد، چه فعل و انفعالی مستقل، چه ملهم از گمانهزنی هارپیستها (HAARPIST) باشد و چه تحلیل زلزله شناسان و چه اتفاق افتادن یک جنگ، هر چه باشد اینگونه رخدادها همزاد بشر بوده است و همواره کارکرد خود را داشته، چیزی که امروزیها از آن بهعنوان بحران نام میبرند و موجب میشود که منطق حاکم بر تضاد دیالکتیکی (Dialectical contradiction) حوادث را بازشناخت و در این میان حقایقی را احصا کرد که جِرم و چگالیِ آگاهیِ کاذب را میخراشد و به شکلی انضمامی (concrete) و با نگاهی عینیتر (Objective) موجب میگردد تا سوژه نسبت میان خود و دیگری را ادراک کند و تروما (Trauma) و آسیبهای مبتلابه زندگی اجتماعیاش را بازشناسد و برای اینکه در جزمی هگلی در نغلتد و محکوم به تکرار مارپیچِ تغییر شکل یافته حوادث نشود عنصر اراده و آگاهی جمعیاش را برای گامی بهپیش نهادن نادیده نگیرد تا روزی که دریابد این نه اوست که بر طبیعت استیلا و چیرگی دارد و این نه طبیعت است که بر او هژمونی (hegemony) بل این دو باهم رابطه دارند و در این رابطه بر هم تأثیر میگذارند و تأثیر میپذیرند، در جهانی که نظم حاکم بر آن با منطق سود و انباشت پیش میرود و انسان با خود، با محصول کار خود، با پروسه کار خود و با هستی و هستندگی طبیعی خود بیگانه است و اثرش بر طبیعت علیرغم تمام تلاشهای تکنولوژیکش برای نیالودن آن، چون به مقدار نیازش نیست موجب تخریب آن شده طبیعت علیه انسان اقامه دعوا میکند اما دراینبین ابتدا بخشی از آنان را مورد تأثیر قرار میدهد که مسئولیتشان برای دگرگون کردن و بهتر کردن جهان بیشتر است یعنی رنجدیدگانی که رسالت بازگرداندن تعادل با آنهاست، شوک اول را در رخداد بخشی از جامعه دریافت میکند که هموست که باید برای بهتر شدن شرایط بکوشد.
با این مقدمه به بررسی آنچه زلزله به ما آموخت و آنچه ما به زلزله تا این ساعت آموختهایم پرداخته میشود.
نخست درسهایی که زلزله به ما آموخت: زلزله به ما آموخت در بلایای طبیعی و غیر طبیعی اولین کسانی که آسیب میبینند محروماناند.
زلزله به ما آموخت: تخصصها و امکانات پزشکی در جاهایی تلنبار شدهاند که تابعی خصوصی و تجاری است و سهم مناطق دیگر از آن بیمارستانی است که با تکانی تخریب میشود.
زلزله به ما آموخت: مسکن دولتی که نقش ناجی برای بیسرپناهان را بازی میکرد سست و دولتی که آن را نقد میکند نیز میخواهد نقشی در ساخت مسکن نداشته باشد و دنبال شانه خالی کردن و توپ را به زمین اقشار محروم انداختن است با این توجیه که شما بهتر میسازی و نقش خویش که بیشتر منابع و امکانات جامعه در دست او و بخش خصوصی است را چندان قبول ندارد.
زلزله به ما آموخت: بانکها که خود بلای اقتصاد بیمار ایران هستند در نقش ناجی, وامدهندهای هستند که در بحرانها تا سقف ده میلیون تومان خودی نشان میدهند.
زلزله به ما آموخت: بروکراسی عریض و طویل ستاد بحران نه آموزش کاربردی دیده است و نه درصحنه عمل و بهسرعت قادر به سامان دادن شرایط است.
زلزله به ما آموخت: دستگاههای دولتی دوست دارند شرایط را عادی جلوه دهند و در شرایطی که آب و برق و... قطع شده است اعلام کنند که آب و برق و خطوط ارتباط تلفن همراه وصل و بدون مشکلاند.
زلزله به ما آموخت: در کنار هر بحران, یک بازار سیاه هم مانند بازار سیاه فروش چادر مسافرتی و... ایجاد میشود.
زلزله به ما آموخت: سلبریتی ها بیشتر زمانی در نقش ناجیهای اجتماعی و عناصر قهرمان ظاهر میشوند که بحران به اوج میرسد و موجهای مردمی تعیینکننده میشود و نه لزوماً قبل از آن.
زلزله به ما آموخت: تودههای بحرانزده نظم و جدیت را درک میکنند و به هر کس که دقیقتر و باانگیزهتر خدمت کرده باشد واکنش مثبتتری نشان میدهند. زلزله به ما آموخت: گروههای راهزن و گردنهگیری در جامعه وجود دارند که در بحرانها به اتومبیلهای مخصوص حمل کمک هم دستبرد میزنند. زلزله به ما آموخت: روستاهایی وجود دارند که در آن کودکانی هستند با بیماریهای خاص و صعبالعلاج که دوربینِ تلفن همراه ناظران اتفاقی با آنها آشنا میشدند. زلزله به ما آموخت: بحران را عدهای جناحی میکنند و برای تسویهحساب در شرایطی که وجدان عمومی در فشار است از هیچ حملهای به یکدیگر فروگذار نمیکنند و اساساً زلزله امری سیاسی است. زلزله به ما آموخت: اکثریت جامعه در بافتهایی زندگی میکنند که نقش خوابگاه و سرپناه دارد نه منزل و سکنایی امن.
زلزله به ما آموخت: زنان در روستاها نگران همنوعان خود در روستاهای همجوار هستند و بیش از نیازشان از کمکها برنمیدارند و کودکان برای دریافت سهمشان دستِ دوستشان را میگیرند و برای او هم طلب سهم و قسمت عادلانه میکنند و این ذات اصیلِ اجتماعی بشر است نه آن ذاتی که میلیاردها برمیدارد و از خاور به باختر میرود.
زلزله به ما آموخت: مردم در تمامِ کشور و تحت تأثیر هر ایدئولوژی و فرهنگ و با هر جنس و سن و توانی مرز میان خود و دیگری را درمینوردند و سرشتِ اصیل اجتماعی خود را بازمییابند و رانهای مثبت آنها را برای درمان آسیب بسیج میکند.
زلزله به ما آموخت: در سرزمین و زادبوممان کسانی زندگی میکنند که برای تشکر و قدردانی نوشتههای سپاسگزاری در دست میگیرند و پیام میدهند که احساسات قلبی و عاطفه شمارا حس کردیم و با تمام امکانمان که این ماژیک و کاغذ است به شما میگوییم که ممنونیم.
و بیش از اینها زلزله به ما آموخت که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست اما درسی که ما به زلزله آموختیم چه بود؟ شاید درسی که زلزله از ما آموخت این بود: تودهی مردم در کنار هم قادرند سختترین شرایط را پشت سر بگذارند و چه خوب که روزی رؤیای انسانی محقق شود که هرلحظه با این شیوه و برای تمام جهانیان چنین باشد، جهانی که در آن انسان بهاندازه کار و نیازش برخوردار است و میکوشد به سرشت راستین خود که همان دیگر خواهی و نوعدوستی و تعالی مادی و معنوی است بیش از همیشه نزدیک گردد.
ثریا مطهرنیا- فعال مدنی
آدرس کوتاه خبر: