اگرچه مجادله بر سر «سگگردانی» ممکن است برای گروهی مسئلهای جدی باشد، اما جایگاه آن در مقایسه با حفظ انسجام ملی، اشتغال جوانان، جذب سرمایهگذار، تقویت تولید و مقابله با عملیات روانی دشمن، چیزی جز اولویتسازی معکوس نیست.
در این یادداشت، ضمن اشاره به اولویتهای گمشده در سیاستگذاری کشور، مصداق «سگگردانی» بهعنوان نمادی از انحراف افکار عمومی و اولویتبخشی معکوس تحلیل شده است. یادداشت، بر پایه مفاهیم حقوق اساسی، وظایف حاکمیت و شرایط بحرانی اخیر (حمله اسرائیل به ایران) با تکیه منافع ملی استوار است.
در روزگاری که کشور در معرض تهدیدات امنیتی، فشارهای اقتصادی و تلاطمهای منطقهای قرار دارد، عقل سلیم و اصول مسلم سیاستگذاری ایجاب میکند که تمرکز حاکمیت بر رفع چالشهای بنیادین جامعه باشد؛ چالشهایی نظیر مقابله با گرانی، افزایش نرخ بیکاری، فرار سرمایه، سقوط اعتماد عمومی و کاهش انسجام ملی. این موارد نه تنها از منظر حقوق اساسی شهروندان – بر پایه اصل سوم و بیست و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران – وظیفهای مستقیم برای حاکمیت به شمار میرود، بلکه در مقام عمل، ضرورت حیاتی برای بقای ملی و حفظ امنیت عمومی است.
با این حال، گاه دیده میشود که دستگاههای رسمی، درگیر اولویتسازیهای مصنوعی و پرداختن به مسائل کماهمیت – یا دقیقتر بگوییم، انحرافی – میشوند؛ اموری که نهتنها اولویت نخست جامعه نیست، بلکه با برجستهسازیشان نوعی تخدیر افکار عمومی و تسکین تصنعی تلقی میشود. یکی از مصادیق این وضعیت، تمرکز رسانهای، تبلیغاتی و حتی تقنینی بر موضوعاتی چون «سگگردانی در پارکها»است؛ موضوعی که در هفتهها و ماههای گذشته به یکی از کلیدواژههای رسمی در برخی استانها تبدیل شد.
در این مدت، از تهران تا خراسان و قزوین تا خوزستان، مسئولانی با لحنی جدی و بعضاً حماسی، از طرحهای «مبارزه با سگگردانی» سخن گفتند؛ آنچنان که گویی هر استان سنگری از دشمن را فتح کرده و هر پلاکارد نصبشده در میدان شهر، نمادی از بازپسگیری سرزمینهای اشغالی فرهنگی است! و البته در میان همین «حماسهها»، کردستان نیز بینصیب نماند و در میدان آزادی سنندج، بنری بزرگ به همین مضمون نصب شد.
اما آنچه این نمایش را به طنزی تلخ تبدیل کرد، نه نفس پرداختن به مسئله، بلکه زمانبندی و شدت تمرکز بر آن بود. درست در همان ایام، کشور مورد حمله نظامی رژیم صهیونیستی قرار گرفت و برای نخستینبار پس از جنگ هشتساله، آسمان ایران آماج موشکها و پهپادهای دشمن شد. در این شرایط بحرانی، که انتظار میرفت فضای رسانهای و اجتماعی کشور حول محورهایی چون تقویت وحدت ملی، دفاع هوشمندانه، گفتوگوی سیاسی سازنده، اجماع برای تولید ملی و مقابله با ترس و ناامیدی سامان یابد، پرسش جدی این است: آن بنر بزرگ میدان آزادی سنندج، چه شد؟ چه کسی آن را برداشت؟ و اساساً، چرا در آن لحظه نصب شده بود؟
پاسخ روشن است: وقتی اولویتهای ملی در سیاستگذاری جای خود را به منازعات انحرافی بدهد، زمینه برای بازیخوردن، هدررفت منابع، تضعیف انسجام اجتماعی و از همه مهمتر، بیاعتمادی عمومی فراهم میشود.
نباید فراموش کرد که امنیت ملی تنها با ابزار نظامی حفظ نمیشود. همبستگی اجتماعی، صداقت سیاسی و مشروعیت عقلانی، سرمایههایی است که با «تبلیغات بیوقت» فرسوده میشود. این حقیقت را متفکرانی چون ساموئل هانتینگتون نیز در نظریههای خود گوشزد کردهاند که «مقابله با تهدید بیرونی، مستلزم انسجام درونی است».
در نهایت، این نوشتار نه با هدف تخطئهی پرداختن به نظم شهری یا رعایت شئون عمومی و نادیده گرفتن باورهای دینی، بلکه با هدف نقد اولویتبخشی غلط در شرایط حساس نگاشته شده است. حتی در سیاست، مثل پزشکی، تشخیص نادرست مهمتر از داروی نادرست است. اگرچه مجادله بر سر «سگگردانی» ممکن است برای گروهی مسئلهای جدی باشد، اما جایگاه آن در مقایسه با حفظ انسجام ملی، اشتغال جوانان، جذب سرمایهگذار، تقویت تولید و مقابله با عملیات روانی دشمن، چیزی جز اولویتسازی معکوس نیست.
کشورداری با نصب بنر ممکن نیست. عقلانیت، صداقت و اولویتسنجی، مؤلفههای دولتمردیاند؛ مؤلفههایی که شاید زمان آن رسیده بازتعریف و بازخوانی شوند.
آدرس کوتاه خبر: