حاشیهای بر اراده جمعی جامعه محلی و کوهنوردان بومی در کوه «رندوله» اشنویه
جلوه باشکوه همبستگی اجتماعی
در چشم اندازی ساده میتوان گفت و نوشتکه در اکثر مناطقی که محرومیت مضاعف دارند؛ همبستگی و همدلی وضوح و روشنایی بیشتری را نمایش میدهد.
همبستگی اجتماعی از قواعد رشد تکاملی جامعه بر میخیزد. سطوح و جوانب همکاری جمعی آن به مراتب ظریفتر، دقیقتر و پر مایهتر از همکاری و مساعدت درحد و اندازه قاعده و قواعد از پیش طراحی شده حاکمان و روشنفکران قرار میگیرد.
در همبستگی اجتماعی هیج فردی را مشخصا نمیتوان پدیدآورنده آن محسوب دانست؛ چرا که هیچ مرکز هدایت شدهای را نمیتوان بدان بر شمرد.
بنا بر این همدلی و با هم بودن برخاسته از ارادهی همگروههاست. بیآنکه هیچکس مدعی برپایی آن باشد. طرفه اینکه هماهنگیهای شگفتانگیز در جایی اتراق میکند که نقش اساسی دارد؛ و آنجا مکانی نیست جز کارکرد نهفته در جریان آزاد اطلاعات که همه را همزمان آگاه و مطلع میسازد، و دستاورد و حاصل آن خردمندی بیشمار انسانها را شمول میبخشد.
جهان کنونی با رشد حیرتآور فنآوری و دانش تکاملی جمعی دائما هر روزه در حال افزايش و گسترش میباشد.
بر این پایه، تغییرات در جامعه آهسته و گاه با کندی و گاه موقتا به عقب صورت میپذیرد ولی نهایت کار هیچ دسته، فرقه و گروه اقلیتی هرگز نمیتواند برای همیشه موفق به فهم درست و راست کل جامعه برآید؛ چه رسد به اینکه توانايی طراحی از پیش مهندسی شده تعیینشده اجتماعی را با داغ و درفش و بگیر و ببند، مدت طولانی بتواند ادامه حیات دهد.
باید بپذیریم، دیگر نمیشود با تکیه بر توهمات جزمی و دگم و پندارهای پوچ، مسیر پر پیچ و خم جامعه راپیش برد. البته در موضوعیت اجتماعی هیچ قطعیتی صد در صدی موجودیت ندارد. فیالمثل حکومت بناپارتی را نمیتوان از نظر دور داشت.
به هر روی؛ غرض از نوشته یادآوری همبستگی و اراده جمعی در «رندوله» اشنویه است. عدهای کثیر از کوهنوردان محلی دور و بر منطقه- علیرغم سرما و برف، گرد هم آمدند و با حرکت و بسیج خودجوش همگانی، کوهنوردان گرفتار و مدفون شده در برف را جستجوگر بودند.
خاطره پذیرایی و پخت و پز چند روزه از طرف روستای «زمه»(به فتح اول و دوم) به واقع یادماندنی و فراموشنشدنی است.
همنورد محلی تعريف میکرد: «در یک روز توفانی سرد و برفی سه بار توانستم به رندوله که بسیار سخت و دشوار مینماید، صعود کنم.»
میدانیم کوه رندوله محل و مرکز تلاقی بهمن خیز منطقه میباشد و در مرز مابین ایران و عرق سکنی گزیده و مرتفعترین کوه در این خطه به شمار میرود.
این یک سویهی ماجراست. سویهی دیگر ماجرا شوربختانه در همین اوان، در مسیر دربند، شیرپلا، توچال رخ میدهد.
در این مسیر که اکثر کوهنوردان کارکشته و زبده در آن تردد میکنند شاهد خونسردی، لاقیدی و بی احساس مسئولانه هستیم. کوهنوردان به جای اینکه باهمکاری و همیاری جمعی، فرد کوهنورد یخزده را به پایین منتقل کنند فقط و فقط اظهار لحیه تاسف میفرمایند و تند و تند به گرفتن فیلم و عکس شش درچهار مبادرت میورزند. واقعا خسته نشدی؟!
کوهپیمایی که ادعایش گوش فلک را کر میکند و نام کنیه کوهنورد را یدک میکشد نبایستی به مانند چوب خشک بی واکنش و باری به هر جهت از کنار آن بگذرد.
پدیدههای اجتماعی هر کدام نشان سنجشگرایانه از جامعه میباشد. این واقعه ، از جانب کوهنوردان فهیم و جامعهشناسان قابل وارسی و کندوکاو میتواند باشد.
در چشم اندازی ساده میتوان گفت و نوشتکه در اکثر مناطقی که محرومیت مضاعف دارند؛ همبستگی و همدلی وضوح و روشنایی بیشتری را نمایش میدهد.
راستی نکند در «اورست» زندگی میکنیم و خبر نداریم!
مجتبی بالاوی
آدرس کوتاه خبر: