تعدادی از هنرمندان که از چهرههای نامدار و تاثیرگذار در عرصه فرهنگ و هنر بودند برخی در غربت و برخی در فقر مطلق دارفانی را وداع گفتند و متاسفانه ما نیز سالها از آنها بیخبر بودیم و بعد از مرگشان بیادشان افتادیم. چه خوب است که در حیات هنرمندان به فکرشان باشیم نه در حال مرگ به سراغشان برویم.
به بهانه عروج غریبانه استاد احمد خلیلیفرد مجسمهساز و نقاش برجسته کُرد
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل...
سوالی در ذهن من و خیلی از شماها وجود دارد که هیچگاه پاسخی برای آن نداشتهایم و همیشه خود را از چنین موضوعی مبرا کردهایم!
سوال این است: چرا انسانها پس از مرگ، عموماً بیش از زندگی از نعمت احترام جامعه برخوردار میشوند؟
در این سالها تعدادی از هنرمندان که از چهرههای نامدار و تاثیرگذار در عرصه فرهنگ و هنر بودند برخی در غربت و برخی در فقر مطلق دارفانی را وداع گفتند و متاسفانه ما نیز سالها از آنها بیخبر بودیم و بعد از مرگشان بیادشان افتادیم. چه خوب است که در حیات هنرمندان به فکرشان باشیم نه پس از مرگ به سراغشان برویم!
در ابتدای این نوشتار باید بگویم مرگ هنرمند بزرگی همچون استاد احمد خلیلی فرد برای بنده و خیلی از مردم و به ویژه اهالی فرهنگ و هنر مایه تاسف و تالم شد.
هر چند زندهیاد خلیلی فرد هنرمند ناشناختهای نبود اما شاید برخی از خوانندگان از فعالیتها و آثار این مرحوم بیخبر باشند.
داستان ملالآور بیتفاوتی ما نسبت به زندگی هنرمندان، نویسندگان و مفاخر و اشک ریختن بر حسرتهایی که با خود به دل خاک بردهاند، برایم آزاردهنده است چون سالهاست با این وضعیت زندگی میکنم و مرگ مظلومانه بسیاری از هنرمندان را از نزدیک دیدهام. هرچند اعتقاد دارم زنده نگاه داشتن یاد و خاطره اهالی فرهنگ و هنر بعد از مرگشان نیز ضرورت دارد و باید از آثار و تجربیات آنها نهایت بهره را برد اما در عین حال گریه و زاری، افسوس خوردنها و تجلیلهای بعد از مرگ واقعاً جای بحث دارد و باید شیوه و رفتار دیگری با اهالی فرهنگ و هنر در زمان حیاتشان داشت.
حرف من و خیلی از دلسوزان و به قول هنرمند پیشکسوت خوشنویسی، زنده یاد استاد صابر صابر که همیشه این شعر را با خط عالی می نوشت و ورد زبانش بود این است: «کاشکی صاحب هنر را این گروه مُرده دوست، در زمان زندگانی، مُرده میپنداشتند».
برخی از مسئولان وقتی با هنرمندان، نویسندگان و ادبا کاری دارند، دهها بار پیگیری میکنند تا کارشان انجام شود ولی در مواقع دیگر ماهها و سالها هیچکس حالشان را نمیپرسد. کسی زنگ نمیزند بگوید فلانی الان حالت چطور است و چهکار میکنی؟ مشکلی نداری؟ اما بعد از مرگ همه حامی و طرفدار و جویای حال او می شوند و....(مراسم باشکوه بزرگداشت استاد احمد خلیلی فرد در سنندج با دلسوزی آقای امین مرادی در حوزه هنری را نمی شود فراموش کرد)
استاد احمد خلیلیفرد که مدتی در بستر بیماری بود، صبح روز پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ماه دار فانی را وداع گفت و روز شنبه 16 اردیبهشت ماه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا تهران طی مراسمی با حضوز جمعی از هنرمندان و شاگردانش تشییع و به خاک سپرده شد.
زندهیاد استاد احمد خلیلیفرد متولد ۱۳۳۹ سنندج، دارنده مدرک کارشناسی نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا و کارشناسی ارشد نقاشی از دانشگاه تربیت مدرس و عضو هیأت علمی دانشگاه سوره بود.
زنده یاد احمد خلیلی فرد هنرمندی شایسته و توانا در عرصه هنرهای تجسمی ایران و کردستان بود و ازجمله مفاخر صاحبسبک سپهر هنرهای تجسمی و خاصه هنر نقاشی بود که در طول حیات پربار خود، میراث هنری نفیس و ماندگاری را به یادگار گذاشت.
زنده یاد خلیلی فرد عضو هیئت علمی دانشگاه، عضو انجمن هنرمندان نقاش ایران و عضو موسسه توسعه هنرهای تجسمی بود.
عضویت در انجمن نقاشان +30، مدرس دانشگاه سوره، داوری چهارمین جشنواره هنرهای تجسمی(هنر جوان)، داوری جشنواره هنرهای تجسمی (پرتو حُسن)، عضویت در هیئت داوران هجدهمین دوره جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی جوانان حوزه هنری، حضور در هشتمین بیینال داکا (بنگلادش)، برنده مدال برنز و دیپلم افتخار از ترینال پاریس 2002، برنده جایزه و دیپلم افتخار هنر مقاومت سال 1387 در کارنامه درخشان وی دیده میشود.
وی همچنین استاد پروازی دانشگاه هنر کرمان بود. برنده جایزه دو دیپلم افتخار و مدال برنز از ترمینال فرانسه"پاریس"۲۰۰۲ برج لادوفانس از دیگر افتخارات این هنرمند کردستانی است.
راهنمایی بیش از 100 پایاننامه کارشناسی و پایاننامه عملی ارشد نقاشی در طی 20 سال، مسئولیت های اجرایی یک دوره مدیریت گروه نقاشی دانشگاه سوره طراحی و ساخت و نصب تندیس میدانی "کوهنورد"، طراحی و ساخت و نصب تندیس شیخ شهابالدین سهروردی، همکاری با مراکز فرهنگی برپایی کارگاه در دانشگاه شولوخوف روسیه، برپایی کارگاه در کشور لبنان "بیروت"، برپایی کارگاه آموزشی در کشور ایتالیا "کارناوازه"، برپایی کارگاه در آفریقا "تونس"، برپایی کارگاه آموزشی در کشور چین، اجرای چندین نقاشی دیواری در تهران، دبیری و داوری چندین رویداد هنری دانشگاهی، استانی و کشوری، برگزاری نمایشگاه پانزده نمایشگاه انفرادی و بیش از صد نمایشگاه گروهی داخل و خارج از کشور از دیگر افتخارات زنده یاد خلیلی فرد است.
استاد احمد خلیلی فرد، همچنین دارای نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.
علاقه استاد به فرهنگ بومی کشورمان و اقوام ایرانی و به ویژه مردمان دیارش کردستان غیر قابل انکار است که در آثارش این ویژگی به وضوح نمایان است. مردان و زنانی با لباسهای کوردی در حالی که در فضای روستا سازهای بومی به دست دارند و مینوازند، فضاسازی زیبایی منطقه، حوادث و وقایع مردمان و عقاید آنان، تاریخ و آداب و رسوم کهن آنان فضای غالب کارهای خلیلی فرد را شامل می شود.
استاد خلیلی فرد با تاکید بر لزوم حفظ فرهنگ بومی، میگفت: "امروزه، فرهنگ جهانی در همهجا رسوخ کرده و هنر ما حفظ و اشاعه آثار هویتی برای جلوگیری از فراموشیشان است. رسانهها کاری کردهاند که ویژگیهای فرهنگی در همه کشورها به هم نزدیک شود؛ بدین ترتیب عکس یک جوان کُرد امروزی با عکس یک جوان در گوشه دیگری از جهان، در بسیاری از جهات شبیه هم هستند."
با این همه استاد احمد خلیلی فرد همیشه در آن احوالی بود که هنوز فرهنگ جهانی همه را در بر نگرفته و به تعبیر خود او فرهنگ ما را نبلعیده بود. در توضیح چنین نگاهی میگفت: «اینجاست که من دارم به این خلوص و زیباییها میپردازم و به خودم و دیگران یادآور میشوم ما ایرانیها و کُردها و… دارای ویژگیهای خاص خود هستیم؛ البته نه اینکه از دیگران برتر باشیم اما آنها از ویژگیهای فرهنگی ما بهره میگیرند ولی خود ما به آنها بیتوجهیم.»
چنین رویکردی در آثار خلیلی فرد به وضوح نمایان بود؛ از پوشش شخصیتهای تابلوهایش گرفته تا ساز ایرانی و المانهای کُردی و ثبت و به تصویر کشیدن زیباییهای کردستان؛ رنجها، شادیها و آداب و رسوم کهن و ارزشمند دیارش.
ساز در آثار این هنرمند از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ چنانچه در بسیاری از کارهای او زنان یا مردان را در حال نواختن فلوت، دف و تار و سه تار میبینیم. دیگر المان تکرارشونده در نقاشیهای خلیلی فرد اسبهای سپیدی است که گاه به تعداد بسیار در کنار شخصیتها دیده میشوند.
استاد احمد خلیلی فرد به معنای واقعی کلمه یک هنرمند بود. او دارای ویژگیهای منحصر به فردی بود که وی را از دیگران متمایز میکرد.
خالق نقاشی اسب ها و ماهیها غریب بود و غریبانه هم آسمانی شد. هرچند تعدادی از هنرمندان بزرگ این دیار و دلسوزان تلاش کردند که پیکرش را برای تدفین به زادگاهش سنندج بازگردانند اما متاسفانه به دلایلی میسر نشد. حتی انجمن تجلیل از هنرمندان کردستان و هیات امنای قطعه هنرمندان سنندج نیز برای تدفین پیکر آن مرحوم در این قطعه پیگیری کردند اما قسمت نشد پیکرش به زادگاهش بازگردانده شود. آنها معتقد بودند آرامگاه وی در هیاهوی غربت و قطعه بزرگ هنرمندان تهران غریب میماند.
نقاش و مجسمەسازی كە پس از سالها نبرد ِخاموش با سرطان، خیلی زود دنیای هنر را ترک کرد و همه ما را از دیدن بیشتر آثاری که می توانست بازهم از لحاظ کیفیت و کمیت بی نظیر باشد محروم کرد و تنهایمان گذاشت.
مرگ این هنرمند به قول یکی از اساتید واقعاً غروبِ صبحِ نگاه یک هنرمند بود و با این همه تجربه و توانایی بیماری امانش نداد چون درخت پر ثمر هنرش همچنان پربار و پر میوه بود و فقدانش غروبی بود در سپیده دم. او در هیاهوی پایتخت غریبانه زیست و غریبانه هم پَر کشید که امیدوارم نام و آثارش غریب نماند.
نامش مانا و روحش شاد.
آدرس کوتاه خبر: