هرگاه صدای دهل میآید ناخودآگاه به یاد برات میافتیم. براتی که بیش از پنجاه سال در رنج و شادی مردم هنرنمایی کرد و اینک با روحی آرام در جایگاه ابدی خویش آرمیده است.
روژانپرس: سنندج هنوز کوچههایش در آوای پای دیوارخوانان قدیم بوی دلدادگی میداد؛ بوی معرفت، بزرگی، بوی اصالت فرهنگی که سدهها در آن دیار عاشقان شعرهایشان را در کوچه پسکوچههای شهر آواز خواندند و رفتند و یادگارهایشان امروز زنگار روح میزداید.
در کاروان هنرمندان نامدار بودند هنرمندانی که بیش از پنج دهه فقط در ساز خود دمیدند یا خواندند و یا با ترکه عشق بر جسم پوست نواختند تا آوای دوست میلاد یابد. در میان این هنرمندان، «برات»نامی ظهور میکند که اسوه ادب و متانت است و به گفته قدیمیها پنجاه سال بیشتر، حضورش شادیبخش مجالس بود؛ اما کسی رنگ چشمانش را ندید که این ریشه در ادب و فرهنگ انسانی دارد. او را مطرب خواندند ولی وقتی این مطرب در جشنواره اوینیون فرانسه شرکت میکند اساتید بزرگ موسیقی اروپا بهخاطر طریقه دهلنوازی و ایجاد صدایی که احساسات ملی آدمی را تحریک میکند به استاد «براتعلی نورایی» مدرک دکتری افتخاری اهدا میکنند.
براتی که از تمام دارایی او از دنیا یک دهل و دو ترکه چوب و یک دست لباس و کلاهی نمدی بود که امروز بعد از مرگش در موزه سنندج به نمایش درآمده است.
استاد براتعلی نورایی، چنان در ساز خود ذوب شده بود که به قول خودش گاهی از شبها بر اساس عادت در هنگام خواب نیز دستانش در حرکت بود. استاد با تمامی مشکلات زندگی وقتی که ترکه بر بدنه دهل میکوبید فقط یک هدف داشت و آنهم اهدای حس شادی و پایکوبی به مردمانی بود که دوستشان داشت و دوستش داشتند.
اثر گذاری بند دهل و ماندگاری آن بر شانههای استاد که تا ابد با او همراه خواهد بود دلیلی جز ساعتهای متوالی دهلنوازی نداشت!
همیشه آرزو داشت که نوای ریتمهای کُردی را روزی بتواند ضبط و برای آرشیو فرهنگ به یادگار بگذارد و بعد از سالها این آرزو برآورده شد و امروز از این اسطوره هنر و معرفت تنها یک سیدی به همت یک هنر دوست بهجا مانده و یک سینه سخن.
برات، سالهایی طولانی در خانهای محقر میزیست که تا به امروز و حتی بعد از مرگ او معلوم نشد این خانه متعلق به کیست؟ اما استاد با مقداری وسایل ساده و ابتدایی زندگی و چند عکس مصلوب بر دیوار روزها را پشت سر نهاد و هیچگاه اعتراضی بر آن نداشت.
مردی که به همراه یک اسطور دیگر به نام «عبدالله شریعتی» چهار قاره دنیا را سفر کرد تا عظمت فرهنگی کردستان و پایکوبی رقصی که ریشه در افسانهها دارد را به جهانیان معرفی کند.
یک روز از طرف انجمن تجلیل از پیشکسوتان و هنرمندان مراسمی برای قدردانی از یک عمر شاد کردن مردم برای این اسطوره و استاد شریعتی برگزار شد که من افتخار اجرای این برنانه را چونان صدها برنامه دیگر در جای جای سرزمینم ایران داشتم و نمیدانستیم که این مراسم در واقع مراسم آخرین وداع با این اسطوره دهلنوازی است. لحظاتی اندام تکیده او در میان انبوه هوادارانش به زحمت بر روی سن آمد با همان لباسهای معمولی که سالها اندام استخوانی او را پوشانده بودند و بجای کلامی گفتن برای آخرین بار دهل را بر شانههای خستهاش آویخت و به هر زخمتی بود واپسین زخمهها را به زور ترکهها بر پوست دهل نواخت و لوح سپاس انجمن و حوزه هنری را دریافت و با لبخندی نظارهگر فیلمی بود کوتاه و ساده از زندگی خود.
وداعی تلخ با مردم کرد و پانزده روز بعد جسم خسته و بیجانش در میان اندوه هواداران هنر در قطعه هنرمندان بهشت محمدی جاودانه تدفین شد و امروز این حقیر به رسم وفا چند خط به یادگار از این اسطوره هنر و معرفت مینگارم تا یادمان نرود هنرمندان، آیههای بیریای آرامش و شادی هستند که خود در انبوهی از آلام زندگی دست و پا میزنند. برات اسطوره شد چون با مردم و در کنار مردم زیست و همیشه با آن لبخند و آن کلاه مخملی و لباس ساده در کنج قلب مردم آشیان گرفت.
هرگاه صدای دهل میآید ناخودآگاه به یاد برات میافتیم؛ براتی که بیش از پنجاه سال در رنج و شادی مردم هنرنمایی کرد و اینک با روحی آرام در جایگاه ابدی خویش آرمیده است.
یاد استاد برات و همسایهی خاطراتش استاد عبدالله شریعتی گرامی باد. بهجاست که بگویم با مرگ برات دهل و صدای دهل نیز رخت بر بست. یاد تمامی هنرمندان جاودانه.
ایرج بهرامنژاد
آدرس کوتاه خبر: