سه شنبه، 3 تیر 1404
روژان پرس » اخبار » آنان که امید می‌کشند!

پرهام ستایش *

آنان که امید می‌کشند!

0
کد خبر: 2975

آنان که امید می‌کشند!

مدیرانی که فراموش کرده‌اند قدرت، امانت است؛ نه غنیمت. مدیرانی که میز را ابزار حکمرانی می‌بینند، نه وسیله‌ای برای خدمت. مدیرانی که پشت درهای بسته تصمیم می‌گیرند، اما پشت هیچ تصمیم‌شان نمی‌ایستند.
افرادی را دیده‌ایم که از یک قاتل بی‌رحم‌تر بوده‌اند. نه آن‌ها که با چاقو یا اسلحه جان کسی را گرفتند؛ نه. کسانی را دیده‌ایم که با تصمیم‌هایشان، با بی‌تفاوتی‌ذهایشان، با پشت کردن به دردهای مردم، امید را کشته‌اند. و چه قتلی سنگین‌تر از مرگ امید؟
ما در دورانی زندگی می‌کنیم که آدم‌کشی تنها با اسلحه و چاقو انجام نمی‌شود. امروز کسانی هستند که پشت میزهای اداری، در جلسات پر زرق‌ و برق، در ساختمان‌های پر ابهت، با یک امضا، با یک تاخیر، با یک بی‌ توجهی، زندگی آدم‌ها را تباه می‌کنند؛ بدون اینکه حتی صدای فریادشان را بشنوند.
کسانی که سهم ما را از زندگی دزدیده اند، نه در نیمه‌های شب، بلکه در روشنای روز، در قالب قانون، در پوشش مسئولیت، و با لبخندی بر لب. کسانی که وعده داده اند و هیچ‌گاه نخواستند عمل کنند. کسانی که به جای آنکه باری از دوش مردم بردارند، خود باری شده اند بر گرده ی جامعه. آنان که فراموش کرده اند مسئولیت یعنی پاسخگویی، نه مصونیت. آنان که سیاست را ابزار قدرت دیده اند، نه خدمت.
مردم، قربانیان خاموش همین قاتلان بی‌اسلحه‌اند. مردم را نکشته‌اند، اما زخم‌ زده‌ شان کرده‌اند. نفس‌هایشان را نبریده‌اند، اما نفس‌هایشان را گرفته‌اند. آینده‌‌شان را ندزدیده‌اند، بلکه آن را بی‌معنا کرده‌اند. بی‌آنکه گلوله‌ای شلیک کنند، روحشان را نشانه رفته‌اند.
این آدم‌ها را دیده‌ایم میان ما زندگی می‌کنند. با ما عکس یادگاری می‌گیرند، در جلسات برایمان نطق می‌کنند، و از تریبون‌ها حرف از «مردم» می‌زنند؛ مردمی که سال‌هاست صدایشان را نشنیده‌اند.
اما اگر روراست باشیم بخش بزرگی از این ماجرا، برمی‌گردد به مدیران. به همان‌هایی که قدرت اجرایی دارند، اختیار تصمیم دارند، منابع در اختیارشان است، و از بام تا شام در جلسات مدیریتی، تصمیم می‌گیرند.
مدیرانی که فراموش کرده‌اند قدرت، امانت است؛ نه غنیمت.
مدیرانی که میز را ابزار حکمرانی می‌بینند، نه وسیله‌ای برای خدمت.
مدیرانی که پشت درهای بسته تصمیم می‌گیرند، اما پشت هیچ تصمیم‌شان نمی‌ایستند.
آنان که مردم را فقط در روزهای بحران به رسمیت می‌شناسند و در روزهای عادی، فراموش‌ شان می‌کنند. آنان که وقتی در مقام قدرت‌اند، هیچ مسئولیتی را برعهده نمی‌گیرند، و وقتی از قدرت کنار می‌روند، فقط توجیه می‌کنند. آنان که عملکردشان نه براساس معیار عدالت یا کارآمدی، بلکه براساس نزدیکی به کانون‌ های قدرت سنجیده می‌شود.
بیشترین ضربه را ما، از مدیرانی خورده‌ایم که در ظاهر، شریف و مؤدب‌اند؛ اما در عمل، بی‌اعتنا به سرنوشت مردم.
مدیرانی که تصمیم‌شان می‌تواند هزاران زندگی را زیر و رو کند، اما برایشان تنها یک امضا است، یک پاراف اداری، یک «ارجاع جهت اقدام».
مدیرانی که به‌جای آن‌که بپرسند «چه کنیم که مردم زندگی بهتری داشته باشند؟»، می‌پرسند «چه کنیم که موقعیت خود را حفظ کنیم؟»
مدیرانی که مردم را نبینند، دیر یا زود، مردم هم آن ها را نخواهند دید.
و این دقیقاً همان جایی است که امید می‌میرد؛ وقتی مردم، هیچ‌کس را در رأس امور نمی‌بینند که برایشان فکری کند، وقتی احساس می‌کنند تنها مانده‌اند، رها شده‌اند، فریب خورده‌اند.
مردم نیاز به قاتل جدید ندارند؛ نیاز به آن دارند که از شر قاتلان قدیمی که هنوز در قامت مسئول، مدیر، تصمیم‌ گیر، قانون‌گذار و مشاور نشسته‌اند، رهایی یابند.
قاتلانی که هیچ دادگاهی برایشان تشکیل نمی‌شود، چون جرم‌شان را در قاب «روال اداری» پنهان کرده‌اند.
مردم قربانی خاموش تصمیم‌هایی هستند که حتی در لحظه اتخاذ، به عواقب آن فکر نشده است. قربانی مدیریتی هستند که نه چشم دارد برای دیدن واقعیت، نه گوش برای شنیدن نقد، و نه دل برای درک درد مردم.
آیا زمان آن نرسیده است که به جای تعویض تابلوها، ساختار تصمیم‌گیری را تغییر دهیم؟
آیا وقت آن نرسیده است که مدیری بیاید که اگر امید نمی‌آورد، دست‌کم دیگر امید مردم را نکُشد؟
و سؤال همچنان پا برجاست:
چه کسی پاسخگوی مرگ امید است؟
* دانشجوی دکتری مدیریت دولتی



نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید