چگونه میتوان به عنوان یک نخبه به چیزی بیشتر از آنچه که هستید و از شما خواسته شده است برسید و این چقدر برای خودتان و جامعه ضرورت دارد. برای پاسخ دادن به این پرسش شما نیازمند ذهنی معناگرا هستید که معرفتشناسی خاص خود را تولید میکند. یعنی باید فردی باشید که کلیشهها و قالبهای موجود را به کناری میگذارد و به دنبال معنای زندگی خود میگردد.
در جامعه ما و در جهان معاصر در تعریف نخبه و تقسیمبندی نخبگان معمولاً نخبه به کسی اطلاق میشود که منشاء اثرات فنی، علمی سیاسی، ورزشی و فرهنگی بر جهان پیرامون خود باشد. به عبارت دیگر نخبه کسی است که توان ذهنی و جسمی پیشرو و بالاتر از سطح نرمال اجتماعیاش را در راستای اهداف یک سازمان، یک دولت یا یک شرکت خصوصی قرار میدهد تا محصول یا خدمتی ارائه کند که به واسطه آن برای آن سازمان یا دولت یا شرکت خصوصی و حتی یک باشگاه یا کلوپ با اهداف مختلف، ارزش افزوده ایجاد کند و از قِبَل ارائه آن محصول یا خدمت اثرگذاری بر جامعه بشری داشته باشد.
به عنوان مثال یک نخبه ورزشی با استعداد درونی و تمرینات ممتاز و کسب علم و دانش خاص آن رشته ورزشی از سایر همصنفان خود پیش میافتد و با ارائه مهارت خود به باشگاه ورزشی، توان بالقوه خود را به یک محصول قابل ارائه تبدیل میکند که پس از تجلی آن در ساحتهای اجتماعی به نوعی ثروت و حس افتخار تبدیل میشود؛ یا یک نخبه فنی- مهندسی با استفاده از دانش خود در یک پروژه و ساخت یک جزء یا تمام یک سیستم جدید که قابلیت اثرگذاری بر اجتماع دارد توان ذهنی خود را به یک کالای عینی تبدیل میکند که با استفاده از عناصری مانند تمایز ارزانی، ساده کردن کار و غیره قابلیت اثرگذاری بر بازار و زندگی مردم را دارد.
ضمناً خود شما نیز صدها آرزو و کار شخصی دارید که دوست دارید سریعتر به آنها برسید اما باز هم تفاوتی ندارد شما میتوانید در این حالت هم با توجه به اطراف خود و تامل در مشکلاتی که خود یا جامعه با آن دست به گریبان هستید در شعاع عملکرد و تاثیرگذاری خود به فعالیتی دست بزنید که آن فعالیت قادر است تا با هدایت و مشارکت شما و دوستانتان اثری مفید ایجاد نماید.
اگر بخواهیم نخبگی چند وجهی را مدلسازی هندسی کنیم، نخبه تکساحتی روی یک خط، طی طریق میکند که عبارت است از عمل کردن به شرح وظایفی که در راستای تخصصاش از او خواسته میشود اما یک نخبه چندوجهی با بازخوانی خود و محیط پیراموناش سعی میکند علاوه بر عمل به وظایف تخصصی خود و با کشف فناوری تحول و پیشرفت در بافتار اجتماعی خود به کیفیتر شدن تجربه زیسته خود و دیگری کمک کند.
در واقع من در اين نوشتار به دنبال ایدهای هستم که در آن مفهوم، نخبگان «بیحس» به نخبگان «حسمند» تغییر پیدا کند. نخبه بیحس به مثابه یک پیچ یا یک مهره در یک ماشین تصویرپردازی میشود که ساختار اجتماعی برای او یک نقشه مشخص و غیر قابل تغییر را ایجاد کرده است؛ اما نخبه حسمند به عنوان یک موجود اجتماعی و تحولآفرین، تصویرپردازی میشود که به دنبال یک زندگی غیر خطی و غیر تسلسلی است و به هنجارها و ارزشهای جهان خود چهرهای تازه میبخشد؛ به طبیعت و به انسانهای دیگر و امکان زیباتر کردن زندگی توجه میکند و به دنبال راه حلهایی است که با کمترین هزینه و درگیری و کمترین میزان ایجاد سوء تفاهم بتواند به صورت فردی و جمعی قدرت ذهن و بدن خود را به یک عمل اجتماعی مفید و مشخص تبدیل کند؛ در این فرم، نخبه فردی درونگرا و دارای کارویژههای شخصیتی منجمد و تکراری نیست بلکه موجودی خلاق است که به ابعاد وجودی خود و قدرت اختیار خود فراتر از آنچه که برایش مشخص شده شکلدهی میکند. در این حالت به جای اینکه جهان و پدیدارهایش تنها از ثمرات کار تخصصی او در یک حیطه مشخص بهره ببرد از او به عنوان یک متخصص آگاه و فعال در اجتماع بهره میبرد و این مستلزم دریافت ادراکی این موضوع است که من با دیگران و با طبیعت و با مفاهیم والاتری معنا میگیرم که عبارت است از خود زندگی و تلاش برای بهتر کردن جهان.
یا به عنوان مثال یک نخبه سیاسی با استفاده از افکار خود و تحقیقات و پژوهشهایش دست به تولید تئوریهایی میزند که با عرضه آن تئوریها به جوامع دانشگاهی یا دولتها یا افکار عمومی به نوعی روی زندگی آحاد بشر تاثیر میگذاد.
آیا مفهوم نخبگی و پیشروی اجتماعی تنها محدود به نوابغی است که باهوش علمی یا هنری یا ورزشی و مسائلی از این دست است و یا یک نخبه، علاوه بر چنین خصوصیتهایی میتواند تحول و خدمات بیشتری به جامعه جهانی یا کشور خود ارزانی دارد؟ برای تبین بیشتر مفهوم و روشن شدن منظورم، بحث را به این شکل دنبال میکنم که جوامع محلی یا ملی یا جهانی، هر کدام با چالشها، نیازها و ضرورتهای مختلف در ظرف زمان خاص خود دست به گریبان هستند؛ به عنوان مثال در کشور ما مشکلاتی همچون عدم استفاده مناسب از نخبگان در ساختارهای مختلف وجود دارد و ما با افراد تحصیلکرده و دارای مهارتهایی مواجه هستیم که احساس میکنند از توان آنها به خوبی استفاده نمیشود و آنها برای یک زندگی بهتر و قرار گرفتن در محیطی که بتوانند تواناییهای خود را به منصه ظهور برسانند نیاز دارند تا از کشور خارج شوند؛ بنابراین مهاجرت نخبگان به خارج از کشور به الگویی اجتماعی در آمده است. این نوع نخبگی در معنای خود میتواند این مسئله را نشان دهد که نخبگان ما به نوعی با جامعه خود و سیستم اداره آن بیگانه شدهاند و باورهای تکساحتی و تکبعدی دارند.
حال که بحث تک ساحتی را مطرح کردیم باید بتوانیم مفهوم نخبه چندوجهی را معین کنیم. در کشور ما و حتی در بسیاری از کشورهای جهان چون به درونی کردن ارزشهای اخلاقی و اجتماعی در سیستم آموزشی توجه نمیشود و با چالشهای مختلفی از قبیل چالشهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و محیط زیستی دست به گریبان هستیم به نوعی شرایط و سیستم آموزشی و منطق حاکم بر جهان که اصل حب ذات و انتفاع شخصی را تبلیغ میکند موجب میشود تا نخبگان در راستای منطق حاکم بر جهان مفهوم زندگی خود را معناپردازی کنند و رویاییهایشان را با این منطق منطبق سازد؛ اما نخبه چندوجهی کسی است که بتواند با درک چالشهای فنی و چالشهای ایدئولوژیک جهان، خود به نوعی آینده را متحول کند و با خوانش صحیح خود از پدیدارهای مختلف بتواند راه حلی برای پیشگیری از مشکلات و تغییر حاصل کردن در معنای مثبتاش را برای اجتماع ارائه کند. در این پلتفرم، نخبه چند وجهی تلاش میکند تا عناصر مانعزا برای بازآشنایی با پیرامون خود را کنار بزند و با درک واقعیتها و ضرورتهای اکنون زندگی بشری و به دور از هیجانخواهی یا ناامیدی، نقاط اتصالی را پیدا کند که به میانجی آن با ایجاد شبکههای محلی یا ملی یا جهانی مشکلی را از سر راه بشریت کنار بزند. در واقع نخبه با اهرمسازی و ایجاد حس اطمینان و آرامش در محیط اجتماعی خود و با فعالیتهای جمعی، اهرمی را برای جابجا کردن مشکلات مختلف ایجاد میکند.
به عنوان مثال فرض کنید که شما یک پزشک بسیار معتبر ملی یا محلی هستید که به دلیل تخصص و مهارت، احترام و ارزش اجتماعی زیادی نثارتان میشود و وقت شما صرفاً به طبابت، مطالعه و امورات خانوادگی میگذرد؛ یا نهایتاً برخی بیماران نیازمند را به صورت رایگان طبابت میکنید. بدون شک شما در این حالت واجد تعریف کلاسیک یک پزشک نخبه هستید که در حوزه تخصص خود به مطالعه و تدریس و تحقیق و چاپ مقاله و سخنرانی میپردازید؛ اما آیا شما نمیتوانید بیش از این اثر گذار باشید؟ این یک پرسش بنیادین است که چگونه میتوان به عنوان یک نخبه به چیزی بیشتر از آنچه که هستید و از شما خواسته شده است برسید و این چقدر برای خودتان و جامعه ضرورت دارد. برای پاسخ دادن به این پرسش شما نیازمند ذهنی معناگرا هستید که معرفتشناسی خاص خود را تولید میکند. یعنی باید فردی باشید که کلیشهها و قالبهای موجود را به کناری میگذارد و به دنبال معنای زندگی خود میگردد. یعنی از شکل یک ماشین سخنرانی یا طبابت یا تحقیق در میآیید و به شکل یک موجود کنشگر و هستیشناس تبدیل میشوید و شکل مکانیکی زندگی خود را به شکل و محتوای زیستمند پویا تغییر میدهید.
به عنوان مثال با متصل شدن به طیفی از مردم و مسئولین سعی میکنید بدون خواست یک تحول بزرگ و نشدنی آرام آرام در یک فرایند یک مشکل را که در اطراف خود حس میکنید حل نمایید. ممکن است شما هنوز به مرحله متبلور شدن استعدادهای خود نرسیده باشید؛ یعنی ممکن است هنوز دانشجو باشید یا یک مخترع باشید که هنوز به دنبال طی کردن دوران تحصیل یا ثبت اختراع خود هستید و هنوز جامعه به میزان تاثیرگذاری علمی شما و اعتبار دانش شما آگاه نیست.
سرمقاله روژان شماره 758 اول تیرماه 402
آدرس کوتاه خبر: