چه چیزی در آن نقطه بود که او را تا به این حد دلبسته آن شهر و دیار و زادگاهش کرده بود که بیست سال تمام او را در کردستان و در سنندج و بیجار نگاه داشت
این سومین مرثیهای است که من برای از دست دادن دوستان و همکاران جوانترم مینویسم. آخریناش برای محمدرضا ستاره است که ده سال از من جوانتر بود و پس از دوران دانشجوییاش در شریف، تنها چند بار او را دیده بودم، و تصاویری کمرنگ از آن دوران و حضورش در چند کلاس درس در ذهنم باقی مانده است؛ اما در این سالها هر وقت که او را به یاد میآوردم، نه به مقالات پرشمار و با ارزشاش در مجلات معتبر فکر میکردم و نه به منش و شخصیت ساده و صمیمیاش و نه به جملات کوتاه طنز آمیزش، بلکه بیاختیار این جملهاش با تمام قوت به خاطرم میآمد که «بیجار بهترین نقطه کره زمین است.»

چه چیزی در آن نقطه بود که او را تا به این حد دلبسته آن شهر و دیار و زادگاهش کرده بود که بیست سال تمام او را در کردستان و در سنندج و بیجار نگاه داشت، جایی که سالهای زیادی به کاری ممتد، پیوسته و درخشان در فیزیک نظری پرداخت و برای هزاران دانشجو از نسل نو نشان داد که میتوان در گوشهای از این آب و خاک زیست، به زیباییهای ساده آن حتی اگر یک تک درخت تنها یا یک خیابان خلوت یا کوچهای قدیمی و خانهای گلی باشد عشق ورزید، و با شکیبایی و ممارست به خلق آثار خوب و باارزش در علوم جدید پراخت.
حالا در این آخرین دقایق بعد از نیمه شب یازدهم تیرماه که این کلمات را مینویسم، فهمیدهام که بیجار بهترین نقطه کره زمین است، چرا که ستارهای در خاک آن آرمیده است. روزی باید به زیارت آن نقطه بروم.
دکتر وحید کریمیپور، استاد فیزیک دانشگاه شریف
آدرس کوتاه خبر: