نظارت سست، فساد اداری و نبود اراده سیاسی موجب شده که سیگار به راحتی در دسترس دانشآموزان قرار گیرد.
هر سال، ۳۱ ماه مه بهعنوان روز جهانی بدون دخانیاتششششش، فرصتی است برای بازاندیشی درباره آنچه در مبارزه با دخانیات کردهایم و مهمتر، آنچه که نکردهایم. اما در حالی که آمار مصرف سیگار و قلیان در میان نوجوانان و جوانان ایران روندی نگرانکننده یافته، سکوت یا انفعال برخی نهادهای کلیدی از دولت گرفته تا خانواده و آموزش و پرورش حتی سلبریتی ها و مدیران بیش از پیش چشمگیر شده است.
دولت؛ سیاستگذار یا تماشاگر؟
دولتها در هر کشوری نقش اصلی در سیاستگذاری سلامت عمومی دارند، اما در ایران، عملکرد دولت در حوزه دخانیات به شدت دوگانه است. از یک سو، وزارت بهداشت شعار «نه به دخانیات» سر میدهد و از سوی دیگر، تولید و واردات سیگار در انحصار نهادهای رسمی یا نزدیک به قدرت باقی مانده است. حتی گزارش هایی وجود دارد که نشان میدهد بخشی از درآمد دولت از مالیات بر سیگار تأمین میشود؛ آیا همان دستی که باید بازدارندگی کند، بهطور غیر مستقیم از توسعه مصرف دخانیات ارتزاق میکند؟
اجرای قانون منع فروش سیگار به زیر ۱۸ سال، ممنوعیت تبلیغ، و کنترل قلیانسراها تنها روی کاغذ است. نظارت سست، فساد اداری و نبود اراده سیاسی موجب شده که سیگار به راحتی در دسترس دانشآموزان قرار گیرد. دولت بهجای سرمایهگذاری بر فرهنگسازی، مبارزه با ریشههای اعتیاد و توسعه فضاهای جایگزین سالم، صرفاً به چند پوستر و بیلبورد بسنده کرده است.
خانواده؛ بستر نخست یا قربانی ناآگاهی؟
نهاد خانواده، که باید نخستین دیوار دفاعی در برابر دخانیات باشد، خود به علت فشارهای معیشتی، بحرانهای روانی و شکاف نسلی، دچار ضعف در نظارت و هدایت تربیتی شده است. بسیاری از پدران و مادران، خود مصرفکننده قلیان یا سیگارند و حتی ناخواسته فرزندان شان را با این فضا آشنا میکنند. برخی دیگر نیز اساساً خطر را جدی نمیگیرند یا باور دارند که "قلیان چیز خاصی نیست"؛ یک عادیسازی خطرناک که بهویژه در مهمانیها و جمعهای خانوادگی شدت میگیرد.
ناآگاهی از تبعات روانی و فیزیولوژیکی دخانیات، نبود گفتوگوهای خانوادگی درباره آسیبها و ناتوانی در جایگزینسازی الگوهای سالم لذت و هیجان، باعث شده که خانواده بهجای سنگر محافظتی، به سکوی پرتابی برای ورود نوجوانان به دنیای دخانیات تبدیل شود.
نظام آموزشی؛ غایب بزرگ
در مدرسههای ما، سالانه دهها ساعت صرف آموزشهایی میشود که ربطی به زندگی واقعی نوجوان ندارد، اما درباره خطرات واقعی و ملموس دخانیات، برنامهای نظاممند، مؤثر و جذاب وجود ندارد. نه معلمان آموزشدیدهای در این حوزه داریم که توان گفتوگوی بیننسلی درباره سبک زندگی داشته باشند، نه کتابهای درسی فرصتی فراهم میکنند برای فکرکردن و تصمیمگیری آگاهانه در مورد مصرف مواد دخانی.
در شرایطی که قلیان به بخشی از هویت فرهنگی برخی نوجوانان تبدیل شده، سیستم آموزشی ما همچنان درگیر آزمون و نمره است. غیبت مشاوران متخصص، بیتوجهی به آموزش مهارتهای زندگی و بیارتباطی محتوای آموزشی با نیازهای واقعی نوجوانان، باعث شده که برخی دانشآموزان، پشت بوفه یا در سرویس بهداشتی، اولین نخ سیگارشان را بکشند.
سلبریتیها و مدیران؛ الگوهای خاموش یا همراهان ناآگاه؟
در عصر شبکههای اجتماعی، تاثیر یک استوری از یک سلبریتی، گاه بیشتر از صدها ساعت کلاس آموزشی است. با این حال، بیشتر سلبریتیهای ایرانی یا نسبت به موضوع سکوت کردهاند، یا بدتر، با انتشار تصاویر قلیانکشی یا سیگارکشیدن در فیلمها، عکسها یا پشتصحنهها، بهطور غیرمستقیم الگوسازی معکوس کردهاند.
از سوی دیگر، مدیران ارشد اجرایی، فرهنگی و ورزشی، با بیاعتنایی کامل به این بحران، نه تنها خود را درگیر حل مسئله نمیکنند، بلکه حتی حاضر به ارائه الگوهای رفتاری سالم نیستند. معدود کمپینهای دولتی که با مشارکت چهرهها طراحی شدهاند، فاقد خلاقیت و پیوست فرهنگیاند؛ گویی کسی نمیخواهد این گره را واقعاً باز کند.
مسئله دخانیات، صرفاً یک انتخاب شخصی یا بحران سلامت نیست؛ یک مسئله حکمرانی، فرهنگی و اجتماعی است. روز جهانی بدون دخانیات باید برای ما یادآور شکستهایمان باشد؛ شکست در تربیت، در سیاستگذاری، در نظارت، در فرهنگسازی. تا زمانی که دولت به مالیات سیگار به عنوان یک ابزار کنترل اجتماعی نگاه نکند و به درآمدش از سیگار دل ببندد، خانوادهها سرگرم زنده ماندن باشند، آموزش و پرورش در خوابی عمیق بماند، و سلبریتیها در دنیای فیلتر و فالوور غرق شوند، نوجوان ایرانی همچنان در دود بیپناهی و بی مسئولیتی بزرگ خواهد شد.
آدرس کوتاه خبر: