چرا هنوز بعضی مدیران ما باور ندارند که حفاظت از منابع طبیعی، نه تعارف سازمان حفاظت محیط زیست، بلکه وظیفه ذاتی سیاستگذار، مجری، و حتی ناظر است؟ چرا در تصمیم سازیهای کلان، سهم واقعی محیط زیست اینقدر ناچیز است؟
در ادبیات رسمی ما، واژه «محیط زیست» هنوز بیشتر شبیه تزئینی در حاشیه اسناد توسعه است تا یک محور اصلی در فرآیند سیاستگذاری. سالهاست که در همایشها، برنامهها و رسانهها درباره بحران آب، فرسایش خاک، نابودی تنوع زیستی و آلودگی هوا صحبت میکنند، اما در میدان عمل، تصمیمات همچنان بوی بیتوجهی به طبیعت میدهد.
مدیران دولتی، سالهاست که آمار میدهند، طرح رونمایی میکنند و از مخاطرات زیستمحیطی میگویند، اما در عمل، جنگل تراشی را «توسعه»، معدن کاوی در مناطق حفاظت شده را «اشتغالزایی» و انتقال بیرویه آب را «اقتدار مهندسی» مینامند، اما فراموش کردهاند که مدیریت یعنی دیدن آینده، نه تحکیم منافع امروز.
در بسیاری از طرحهای عمرانی و صنعتی کشور، محیط زیست به عنوان مانع شناخته میشود نه سرمایه. مدیران وقتی با مخالفت محیطزیستی مواجه میشوند، گویی با یک ترمز بیموقع روبهرو شدهاند که مانع پیشروی پروژهشان شده است. واژه «ارزیابی زیستمحیطی» برای برخی از مدیران فقط یک مرحله کاغذبازی است؛ نه معیاری برای اصلاح تصمیم یا باز اندیشی در اجرا.
چرا هنوز بعضی مدیران ما باور ندارند که حفاظت از منابع طبیعی، نه تعارف سازمان حفاظت محیط زیست، بلکه وظیفه ذاتی سیاستگذار، مجری، و حتی ناظر است؟ چرا در تصمیم سازیهای کلان، سهم واقعی محیط زیست اینقدر ناچیز است؟
بیایید صادق باشیم؛ ما هنوز توسعه را فقط از پنجره سیمان، فولاد، سد و آسفالت میبینیم. هنوز شاخص موفقیت یک مدیر، به تعداد پروژههای افتتاح شده و جادههای کشیدهشده سنجیده میشود، نه به کیفیت زندگی مردم و پایداری منابع برای نسلهای آینده. گویی در ذهن برخی مسئولان، طبیعت قرار است فقط نقش بستر توسعه را بازی کند، نه شریک آن.
اینجاست که ضرورت ورود نگاه آینده پژوهانه به مدیریت دولتی احساس میشود.
آیندهپژوهی فقط پیشبینی آینده نیست ساختن سناریوهایی متنوع و واقع بینانه برای تصمیمگیری آگاهانه در زمان حال است. وقتی منابع طبیعی را بی ضابطه مصرف میکنیم، در واقع نهتنها حال، بلکه ظرفیت آینده کشور را هم میسوزانیم. آیندهپژوهی به ما یاد میدهد که تصمیمات امروز، پیامدهای میان مدت و بلندمدتی دارد که گاهی برگشت ناپذیر است.
در دنیایی که تغییرات اقلیمی، تنشهای زیستمحیطی و فروپاشی اکوسیستم ها دیگر فرضیه نیستند، بلکه واقعیتهای جاری اند، کشورهایی موفق خواهند بود که امروز را با نگاه به فردا مدیریت کنند. در حالی که اقلیم ایران روزبهروز خشکتر، جنگلها کوچکتر و منابع آب زیرزمینی تهی تر میشود، ما هنوز به تغییر الگوهای زیست محیطی تن ندادهایم. سیاستگذاری همچنان بخشی نگر است و تصمیم گیری ها عمدتاً به نفع زمان حال و با نادیدهگرفتن آینده انجام میشود. در این میان، غیبت مدیریت یکپارچه محیط زیست در ساختار کشور، یکی از جدی ترین خلأ هاست.
مدیران باید بدانند که محیط زیست، محیط «ایست» نیست. نمیتوان آن را به بهانه ضرورت های کوتاهمدت، معطل گذاشت یا از سر راه برداشت. طبیعت اهل مدارا با بیتدبیری نیست؛ اگر منابعش را از بین ببریم، خودش را پس میگیرد.
امروز دیگر نمیتوان به بهانه اشتغالزایی، بی ضابطه معدن کاوی کرد؛ نمیشود با توجیه توسعه کشاورزی، بیرحمانه آب زیرزمینی را پمپاژ کرد؛ نمیتوان رودخانه را قربانی ساختوساز کرد و بعد از بارش یک باران، از غافلگیر شدن سخن گفت.
توسعه واقعی، توسعهای است که محیط زیست را نه «محدودیت» بلکه «راهبرد» بداند. زمان آن رسیده که مدیران ما درک کنند تصمیم درست، تصمیمی است که با زمین، با هوا، با آب و با آیندگان همپیمان باشد.
اگر امروز محیط زیست را نادیده بگیریم، فردا دیگر چیزی نخواهد ماند که بر آن مدیریتی اعمال کنیم.
در همین راستا، یکی از چالشهای بنیادی مدیریت دولتی، نبود اراده ساختاری برای نهادینه سازی مسئولیتهای محیطزیستی در تصمیم گیریها است. وقتی سیاستگذاری در خلأ گفتگوهای بین بخشی و بدون مشارکت واقعی ذینفعان زیست محیطی شکل میگیرد، خروجی آن نه فقط ناپایدار بلکه گاه ضد توسعه است.
تا زمانی که مسئولان نپذیرند که حفظ محیط زیست، بخشی از «امنیت ملی» است، نه دغدغهای حاشیهای، توسعه کشور در مسیری پایدار نخواهد بود و همچنان با چشمان بسته به سوی بنبست خواهد رفت.
آدرس کوتاه خبر: