چهارشنبه، 4 تیر 1404
روژان پرس » اخبار » رد پای استعمار در نابودی صنایع دستی

مهرزاد درافشانیان*

رد پای استعمار در نابودی صنایع دستی

0
کد خبر: 2372

رد پای استعمار در نابودی صنایع دستی

استعمار زراعی متکی بر نظام برده‌داری در قرن هیجدهم میلادی، استعمار صنعتی متکی بر خام‌خواری مواد اولیه در قرن نوزدهم و استعمار امپریالیستی قرن بیستم متکی بر جهان‌خواری و انحصار سرمایه‌ی تولید؛ شیوه‌های سیطره‌ی استعمار اقتصادی در طول سه قرن گذشته در جهان هستند.
صنایع دستی ثمره و نتیجه‌ی صدها سال سعی و تلاش هنرمندانی است که علاوه بر ذوق هنری، استعداد صنعتی خود را نیز به کار انداخته و از این رهگذر محصولی را به وجود آورده‌اند که نه تنها بر طرف کننده‌ی نیاز روزمره جامعه،که اقناع کننده‌ی ذات هنردوست و زیباپسند ایرانی نیز بوده است.
صنایع دستی ایرانی را میتوان محصولی دانست که در طول سده‌ها سعی و کوشش هنروران و صنعتگران ایرانی و با توجه اختصاصی به مواد اولیه‌ی بومی در هر منطقه، به وجود آمده و مورد استفاده‌ی نسلها و نسلها قرار گرفته است.
آنچه که یک محصول صنایع دستی را منحصر به فرد مینماید، سابقه‌ی ممارست و تلاشهای نسلهای پیشین در تولید و استفاده از مواد اولیه‌ی بومی، برای خلق یک اثر هنری-صنعتی است؛ توجه به این دو نکته ی بسیار مهم که در قالب یک اثر صنایع دستی متبلور میگردد،-صنعت و هنر- می‌تواند راه‌گشای بسیاری از معماهای موجود در تولید یک محصول هنریِ دستی باشد.
ایجاد کار و شغل پایدار برای بخشهای بسیار بزرگی از جامعه‌ی شهری و روستایی را میتوان با ایجاد کارگاه‌های متمرکز و نیمه‌متمرکز تولیدی، تحقق بخشید؛ به عنوان مثال و در زمینه‌ی تولید دستبافته‌های کردی «سنه»، طیف بسیار گسترده‌ای از جوامع و اصناف کاری، درگیر تولید این دستبافته‌های زیبا و خیال‌انگیزاند و تولید این بافته ها، به ایجاد شغل و درآمد پایدار برای آنان منجر خواهد شد، دامداران، ریسندگان پشم، رنگرزان، طراحان، بافندگان خانگی و کارگاهی و بخشهای بزرگی از بازار سنتی درگیر با تولید و پخش و تجارتِ  مواد اولیه و محصول نهایی.
دو جنبه‌ی کاملا متفاوت که در کنار هم و در این محصولات شکل گرفته اند، تبدیل به نقطه‌قوتی دیگر برای بازاریابی و فروش آنها شده است؛ این محصولات هم یک اثر هنری و هم یک وسیله‌ی کاربردی در زندگی روزمره‌ی مردمان این دیار بوده‌اند. این دو جنبه‌ی متفاوت که هر کدام از آنها به نوبه‌ی خود از نقاط قوت این بافته‌ها هستند، در کنار هم، جنبه‌ی بازرگانی و تجاری این محصولات زیبا و کاربردی را تقویت و تقاضا را برای آنها را در بازار افزایش میدهند.
این محصولات را می‌‌توان هم به عنوان یک اثر هنری و در نمایشگاه‌های آثار هنری، عرضه و به فروش رسانید و هم به عنوان یک محصول کاربردی و یکی از ضروریات زندگی.
طرح‌های ایرانی با پیشینه‌ای تاریخی و فرهنگی به درازای تاریخ این مرز و بوم؛ لطافت، دلنشینی، هماهنگی، زیبایی و خصوصیات متعالی فرهنگی این مردمان را در دل خود حفظ کرده و با وجود تغییرات فرهنگی گسترده‌ی عصر حاضر، همچنان دوستداران بسیاری دارند.
امحا و نابودی هویت مستقل تاریخی و فرهنگی ملت‌های استعمارزده و ریشه‌کن ساختن نهادهای فرهنگ ملی؛ از مبانی اساسی سیاست‌های استعماری است. در سرتاسر تاریخ استعمار، سلطه و تاراج اقتصادی و سلطه و تاراج فرهنگی همواره به هم پیوسته و لازم و ملزوم هم بوده و همواره یکی بعد از دیگری، همچون بلایی خانمانسوز بر ملتها و مردمان زیر سلطه  نازل گردیده است.
استعمار زراعی متکی بر نظام برده‌داری در قرن هیجدهم میلادی، استعمار صنعتی متکی بر خام‌خواری مواد اولیه در قرن نوزدهم و استعمارامپریالیستی قرن بیستم متکی بر جهان‌خواری و انحصارسرمایه‌ی تولید؛ شیوه‌های سیطره‌ی استعمار اقتصادی در طول سه قرن گذشته در جهان هستند.
علیرغم دگرگونی‌های بنیادی در روش‌ها و شیوه‌ها‌ی سیطره‌ی استعمار اقتصادی، روشهای استضعاف و نابودی فرهنگ و تمدن ملتهای زیر سلطه، چندان متحول نشده و کم و بیش بر یک مدار گشته است. سیاست فرهنگی استعمار همواره بر آن بوده که هویت مستقل و هستی بالنده مردمان تحت ستم و نهادهای فرهنگی و تمدنی بومی و اصیل آنان را تحقیر و تضعیف کند و مسخ و مثله گرداند تا با عقیم و ابتر ماندن مبانی فرهنگ ملی، هم عقب ماندگی و نازایی و عدم اصالت تمدن و فرهنگ ملتهای استعمار زده بمنزله یک حقیقت تاریخی مورد تایید و تاکید قرار گیرد و هم راه سلطه سیاسی و اقتصادی هموار شود و به تبع آن برتری تمدن غرب توجیه و تحگیم گردد.
این نیز روند طبیعی قهر استعمارگرانه است که از نفی و انکار خلاقیت و باروری فرهنگی و تولید مستقل ملی جامعه مورد تهاجم آغاز می کند و سپس همان خلاقیت و نیروی سازندگی نفی شده را در قالبهای متناسب تمدن و فرهنگ استعماری می ریزد و در مسیر عبودیت و وابستگی مطلق قرار می دهد تا بتواند تمامی هستی جامعه تحت سلطه را در حیطه‌ی اراده و احاطه‌ی خود دراورد. چنین است که همه‌ی منابع ثروت و نیروی کار و اندیشه‌ی خلق استعمارزده به خدمت قدرت استعمارگر در می‌اید و به هر سو و تا هر کجا آن قوه قهار بخواهد کشانیده می‌شود.
استعمار فرهنگی همان‌قدر قهرآمیز و ویرانگر و ضد انسانی است که استعمار اقتصادی و سیاسی و نظامی. تجلی ماهیت فرهنگی استعمار در پایمال کردن است و تباه ساختن همه‌ی خوبی‌ها و زیبایی‌ها، همه‌ی آزادگی‌ها و وارستگی‌ها، همه‌ی همت‌های بلند و خیال‌های سرکش، همه‌ی طینت‌های پاک و باورهای درست، همه‌ی غرورها و عزت نفس‌ها، همه‌ی شرف‌ها و غیرت‌ها، همه‌ی دل‌های سودایی و آرزوهای بزرگ، همه‌ی پیراستگی‌ها و پارسایی‌ها، همه..!
استعمار، تاب سنت‌ها و نهادهای دیرپای ملی و استواری‌های فرهنگی را ندارد، چرا که هستی مستقل و بالنده‌ی هر قوم بر تداوم پویا و متحول میراث‌های فرهنگ ملی استوار شده است؛ هر جا که این رشته‌ی مستحکم تاریخی، نسلهای پیاپی را به یکدیگر متصل می‌کند و در تلاطم‌ها و تکان‌های سخت اجتماعی نگاه می‌دارد، تیغ استعمار برای گسیختن این پیوند دیرینه به جولان در می‌آید تا انسانهای یک‌بعدی استعمارزده‌ی - بریده از همه‌ی ریشه‌های ملی و فرهنگی، از خودبیگانه و بدون هویت تاریخی - همچون حباب‌های میان تهی در هوا پراکنده و سرگردان شوند.
آنگاه است که فرهنگی پدیدار می‌گردد بی‌ریشه و پا در هوا و ابتر و وابسته - معلق بر وجود لرزان اذهان و اندیشه‌هایی که متکی بر استقلال و تمامیت تاریخی نیستند - همانقدر بی‌ریشه و پا در هوا و ابتر و وابسته که نهادهای اقتصادی ملت استعمار زده. چنین باد که تلاش و مبارزه برای رهایی از استیلای اقتصادی و سیاسی استعمار و امپریالیسم هرگز جدا از تلاش و مبارزه برای رهایی از استیلای فرهنگ استعماری نیست و نمی تواند هم باشد.
پیروزی بنیادی و نهایی در ستیز با استعمار و امپریالیسم مستلزم شناخت دقیق ماهیت سلطه‌ی استعماری و امپریالیستی در همه‌ی زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. در هر کدام از این زمینه‌های اساسی اگر شناسایی سلطه‌ی استعماری و مناسبات پیچیده‌ی آن با پیچیدگی‌های نظام اجتماعی کشور استعمارزده در برگیرنده‌ی همه‌ی ابعاد عینی و ذهنی نباشد و یا ناقص و سطحی و سهل‌انگارانه باشد و یا شعارگونه، هرگز توفیق کامل حاصل نخواهد گشت و همواره خطر آن خواهد بود که سیطره استعماری دوباره استقرار یابد.
رها شدن از سلطه‌ی فرهنگ استعماری مستلزم پی‌ریزی نظام ارزش‌های فرهنگ مردمی است که آن نیز مبتنی بر بازجستن و بازیافتن ارزش‌هایی است که حاکمیت استعماری از جامعه‌ی مستقل ملی سلب کرده است. انسان غرب‌زده – مسخ‌شده و از خودبیگانه و تباه گشته - که در زیر یوغ انقیاد فرهنگی غرب و در زیر بار گران عقده‌ی حقارت از هستی تاریخی خود تهی شده، چگونه می تواند خود را بازیابد و خویشتن را از نو بسازد؟ مسیر ناهموار و دردناک بازگشت به خویشتن چگونه هموار تواند شد؟ مهمتر آنکه در تب و تاب این سرگشتگی و بی خویشتنی تکاپوی رهایی را از کجا باید آغاز کند؟ هیچ گریزی نیست، مگر آنکه میراث‌های فرهنگ اصیل ملی خود را از نو بکاود و صیقل دهد و بازشناسد تا ایمان بیاورد به تمامیت هستی خود و نیرویی که از تلاش‌ها و مرارت‌های نسل‌های پیشین مایه می‌گیرد و میراث و ودیعه‌ای است لایزال که سالیان دراز در دست‌ها و چه بسا زیر پاهای او عاطل و باطل مانده است.
کند و کاو در فرهنگ این مرز و بوم و زدودن زنگ فرهنگ استعماری و بیرون کشیدن ارزش‌ها و خلاقیت‌ها و اصالت‌ها از اعماق هزارچمِ گل و لای گرفته‌ی تاریخ و بازنمودن آنها به مردمان و پی‌ریزی نظام جدید ارزشهای فرهنگی، بی‌گمان کاری است دشوار و چه بسا دشوارتر از قطع وابستگی‌های اقتصادی و استقرار نظام تولیدی مستقل و ملی.
حال اگر عنصر فرهنگی مورد کند و کاو هم کیفیت هنری داشته باشد و هم ماهیت تولیدی و اقتصادی و هم جنبه‌ی سنتی و مردمی،  دشواری کار بمراتب دامنه‌دارتر خواهد بود.قالبافی ایران بطور اعم و فرشبافی عشایری و روستایی بطور اخص، این‌چنین هنر و صناعتی است.
*دست‌بافت‌های عشایری و روستایی* از «مجموعه‌ی هنرهای اسلامی «سیروس پرهام 1370»
متاسفانه سالهاست که طلیعه‌ی نابودی صنایع دستی و هنرهای سنتی این مرز و بوم آشکار شده و ما سعی وافری را در نابودی و اضمحلال صنایع دستی ارزشمند و بی نظیرمان به نمایش گذاشته و به تدریج و آرام آرام نابودی و از میان رفتن این مفاخر ملی را نظاره‌گریم، مشکل و مقصر و تقصیرکار هم یک نفر و دو نفر و یا یک دستگاه و یک نهاد مشخص نیست! شوربختانه همه با هم و با دستان خود، کمر به نابودی این میراث ارزشمند و بی نظیر بسته و ککمون هم نمی‌گزه!
به نظر می‌رسد که یکی از مشکلات اصلی در زمینه‌ی تولید و توسعه‌ی صنایع و هنرهای سنتی ایرانی این است که ما تعریف درست و جامعی از این میراث بی‌نظیر نداریم، این البته نه به این معناست که ما نمی‌دانیم قالی‌بافی یا گلیم‌بافی یا میناکاری یا نازک‌کاری و یا... چیستند و چگونه‌اند، منظور این است که ما هنوز دقیقا نمی‌دانیم که صنایع دستی سنتی ما، یک نوع صنعت است و یا یک نوع هنر؟!! و همین سردرگمی در سیاست‌گذاری‌های خرد و کلان، موجب نوعی نگاه دوگانه به این مفاخر ملی شده و در نهایت مقدمات نابودی و از بین رفتن آنها را فراهم نموده‌است.
* کارشناس ارشد مرمت و احیای بناها و بافت‌های تاریخی

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید