چرا تنها ۶ جایزه؟ چرا ۱۰ نباشد؟ یا هجده؟ مگر نه اینکه ههژار با هجده حوزهی فکری و دهها دغدغه فرهنگی سر و کار داشت؟ وقتی ساختار یک جایزه از ابتدا با پیشفرضهای گزینشی و تقلیلگرا بسته میشود، از همان آغاز هم باید منتظر نقد بود؛ حتی اگر آن جایزه مزین به نامی پرافتخار باشد.
️در فرهنگهایی که صدای حاشیه هرگز به مرکز نمیرسد، انتخاب اغلب از دل حذف برمیخیزد؛ نه به نشانه بلوغ فرهنگی، بلکه بیشتر از سر ترس. ترس از صدایی متفاوت، فرمی نو یا حتی تفکری مستقل.
️ما در سرزمینی زندگی میکنیم که واژهها، تنها حامل معنا نیستند؛ بلکه بار ایدئولوژیک حمل میکنند. «شاعر ملی»، «ادبیات کلاسیک»، «میراث کهن»، «قلم مقدس»، «جایزه فرهنگی» و امثال آن، واژگانی به ظاهر شریفاند، اما گاه به ابزاری بدل شدهاند برای ساختن هویتی کلیشهای و قابل کنترل؛ هویتی که نه بازتاب زندگی واقعی مردم است، نه نماینده نسلی که تن به ستایش صرف نمیدهد.
️در روزهای اخیر، نویسندگان و شاعران برجستهای به نقد ساختار جایزهی «قلم ههژار» پرداختهاند:
بهزاد احمدی «روزنامهنگار، شاعر و نویسنده» در یادداشت خود به زبان کوردی، از «خیانت به شعر» سخن گفت؛ جایی که انتخاب، بهجای آفرینش، به لغزش و سترونکردنِ زبان بدل میشود. این جمله، خود بهتنهایی یک دنیا معنا دارد.
️دکتر رشید احمدیفر «جامعهشناس» نیز درباره جشنواره «قهڵهمی ههژار» نظری همسو با منتقدان دیگر دارد: "بهجای ترویج ادبیات آزاد، به بازتولید انحصار و حذف صداهای نو انجامیده است."
️این نقدها صرفاً گلایههای فردی نیستند، بلکه بازتاب یک مسئلهی حل نشدهاند؛ نشانهای از چالش یا بحرانی ساختاری که نه فقط در داوری، بلکه در بیشتر وجوه سیاستگذاری فرهنگی ما ریشه دارد.
آنگونه که از این یادداشتها استنباط میشود، بسیاری از جوایز امروز، برخاسته از «ذهنیتی محافظهکارانه»اند؛ داوریهایی که هر نوع تنوع زبانی، سبکی یا نگرشی را «خطر» میپندارند و اغلب در سایه سفارش و بیاعتنا به اصول دموکراسی فرهنگی شکل میگیرند. در نتیجه آن ادبیات دیگر آینهای برای بازتاب تنوع فرهنگی نیست، بلکه به قابی تقلیلیافته تبدیل میشود که تنها یک صورتک آشنا را نمایش میدهد؛ صورتکی بیجسارت، بیرنج، بیفرم تازه و البته بیزبان حاشیه.
️شگفت آنکه این روند، در دل جشنوارهای رخ داد که به نام یکی از چهرههای چندصدایی فرهنگ ما مزین شده بود: ماموستا ههژار. او تنها شاعر نبود؛ نویسنده، مترجم، پژوهشگر، روزنامهنگار و مفسر اجتماعی نیز بود. در نهاد ههژار چندین صدا و جهان گردآورده بود. اگر بناست نام او بر تندیس جایزهای بدرخشد، لاجرم آن جایزه باید بازتاب همین چندوجهی بودن باشد؛ نه فقط در ترکیب داوران.
چرا تنها ۶ جایزه؟ چرا ۱۰ نباشد؟ یا هجده؟ مگر نه اینکه ههژار با هجده حوزهی فکری و دهها دغدغه فرهنگی سر و کار داشت؟ وقتی ساختار یک جایزه از ابتدا با پیشفرضهای گزینشی و تقلیلگرا بسته میشود، از همان آغاز هم باید منتظر نقد بود؛ حتی اگر آن جایزه مزین به نامی پرافتخار باشد.
️به عنوان یک خبرنگار و فعال فرهنگی، ضمن حمایت از اصل برگزاری چنین جشنوارهای، پیشتر و در یادداشتی بر لزوم شفافیت در روند انتخاب داوران، برگزاری کارگاههای نقد و بررسی، و پاسخگویی روشن به شرکتکنندگان تأکید کرده بودم. اکنون نیز این پرسشها بهجای خود باقی است:
«چرا این اثر حذف شد؟»
«چه معیارهایی بر داوری حاکم بود؟»
«چه کسانی انتخاب کردند؟»
اگر به اینها پاسخی داده نشود، این همان سانسور قدیمی است در قامت ژستِ فرهنگی.
جای خالی بخشهایی همچون شعر، ادبیات نمایشی و پژوهش های چندوجهی در میان جوایز، نشانه حذف ساختاری است. آیا در میان دهها اثر ارسالی، حتی یک دفتر شعر شایسته دریافت جایزه نبود؟ یا اینکه ساختار داوری، ناتوان از درک زبانهای تازه و فرمهای نو در شعر امروز بوده است؟
️در سرزمینی که شعر، بخشی از حافظه زنده مردم است، غیبت آن در میان برگزیدگان اصلی، فقط یک خطای داوری نیست؛ بلکه نوعی حذف نمادین است. حذف یکی از کهنترین اشکال بیان آزادی.
️و ما که به «نوشتن» ایمان داریم، در برابر این حذفهای آرام و مستمر سکوت کنیم، این حذف تنها به شعر محدود نخواهد ماند. بهتدریج به تاریخ سرایت خواهد کرد، به حافظه جمعی، به زبان و بودن ما.
️با این همه، هنوز امید باقی است؛ امید به ترمیم، به گفتوگو، به سازوکاری شفاف و درخور نام ههژار.
️بیایید از نو بنویسیم؛ نه برای تأیید، نه برای جایزه، بلکه برای زنده نگهداشتن واژهها، برای آن صداها و قلمهایی که حذف شدند و برای طرح دوباره این پرسش ساده اما حیاتی:
چه کسی انتخاب میکند و چرا؟
آدرس کوتاه خبر: