
استاد صابر این هنرمند با اخلاق و اسوه ادب، صبورانه شاکر خدایی بود که ما را در معرض آزمایش خویش قرار داده بود. او مبتلا به چند سرطان بود و من لنفهایم آزارم میداد؛ هوای اتاق شیمیدرمانی سنگین بود و پر از سکوت... و نگاه همراهان بیماران پر بود از سوالهای بیجواب.
سرفههای بیامان استاد حنجرش را آزار میداد و ما نیز از دنیای هنر خطاطی و گویندگی گفتوگو میکردیم و رگهایمان بیامان سم کشنده داروی شیمیدرمانی را در دهلیزهایمان عبور میداد.
حال استاد خوب نبود و من از نگاههای طبیب حاذق فهمیدم که فرصت، کوتاه است و درماند بیاثر؛ هر دو ماهها برای رسیدن به بهبودی نسبی با هیولای بیامان سرطان که این روزها جان بسیاری را میآزارد جنگیدیم و من به لطف پروردگار به سوی بهبودی نسبی و استاد رنج بسیاری را تحمل میکرد اما این لبخند بود که صورت زردش را مهربان و باصفا میکرد... روزها گذشت و بعد از بهبودی نسبی خود، استاد صابر همچنان در مسیر مداوا بود و من چند باری به دیدنش در اتاق شیمی درمانی رفتم و گفتم من بهترم حالا نوبت توست؛ لبخندی تلخ بر لبانش متولد شدگ گویا خود میدانست که باید به ضیافت حضرت دوست برود و دیروز با خبر شدم که فرشته اجل دستهای هنرمند خوشنویس کردستان را گرفته و او را به سوی مینوی خداوندی دعوت کرده است.

زندهیاد صابر در سال 1352 مفتخر به اخذ گواهینامه ممتاز از انجمن خوشنویسان ایران شد و سپس به همراه جمعی از خوشنویسان سنندجی در سال 1364 انجمن خوشنویسان این شهر را تاسیس کرد و به مدت 11 سال سرپرست این انجمن بود.

این هنرمند نامدار در سن 74 سالگی به دلیل ابتلا به بیماری سرطان دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.
روزنامه روژان این مصیبت را به جامعه هنری و اعضای انجمن خوشنویسان به ویژه خانواده آن مرحوم تسلیت میگوید.
ایرج بهرامنژاد