این متن حاصل تفکر و اندیشه یک نویسنده است، ممکنه اشتباه باشد و برای تفکیک قبرستان اهالی و مردمان هر روستا ساکن شهر، نظر مثبتی ندارم؛ اما برای احداث یک مسجد یا کانون فرهنگی واحد، به اسم یک روستا یا حتی یک شخص، با اولویت استفاده مردمان همان روستا یا محل و عموم موافقم.
البته در نهایت تابع خرد جمعی و رأی شورایی متخصصین امر آن موضوع هستم. بهتر است مطلع باشید که استان کردستان حدوداً ۱۸۰۰ روستا دارد و جمعیت شهر سنندج را ساکنین اصلی به علاوه مهاجران آن روستاها و حتی مردم استانهای دیگر تشکیل میدهد، تفکیک قبرستان چرا؟
بعضیها براین باورند که خریداری یک قطعه زمین و احداث آرامستانی به باب میل خود، موجب سهولت در مراسم خاکسپاری و... شده و در کمال آرامش و انحصاری اهالی آن محل وطیفهی خود را نسبت به فرد وفات شده و خانواده وی به جا میارند و هزینه نسبتاً بالا و اجباری خرید قبر را کسی به جایی پرداخت نمیکند.
درخواست من این است که بیایید یک کم بزرگتر و بهتر فکر کنیم و از نوعی حس خودپسندی اجتماعی و ماهیت منطقه و مردم محل خود را بزرگ پنداشتن و ویژه تلقی کردن و ویژه بودن خارج بشویم، در هر صورت ما انسان هستیم و موجودی اجتماعی و به کار هم قرار گرفتن در هر جایی بیشتر از تجرد و جدایی نیاز داریم.
در مجموع مردمان روستایی ساکن شهری مثل سنندج، اگر از میان مردم هر روستا از ۱۸۰۰ آبادی یا حتی نصف یا ثلث آن آمار، افراد خیّر و ثروتمندی پیدا شوند که مثلاً ۲۰ میلیارد تومان برای خرید زمین و احداث قبرستان، غسالخانه، نمازخانه، سالن انتظار و پارکینگ و ... اختصاص بدهند و قبرستانی با تجهیزات کامل و مدرن بسازند،
به نظر شما جای خالی برای کشاورزی، دامداری، ایجاد شهرکهای صنعتی، ساخت کارخانه توسط سرمایهگذاران و توسعه ساخت و ساز برای گسترش شهر و روستاهای اطراف باقی می ماند؟ فکر میکنم این موضوع جزو موضوعاتی است که در نصّ قرآن و سنّت به آن پرداخته نشده و اهل علم و فن باید براساس نظر شورایی و صدور حکم ثانویه با تأمل به آن بپردازند و اداره منابع طبیعی و شهرداری و... هم نظر دهند.
از طرفی مردم کدام روستا در آرامستان اصلی شهر سنندج مشکل خاص و محدودیتی دارند و تاکنون مورد بی مهری و تبعیض قرار گرفتند، صدها سال است که نیاکان مردم از هرجایی به شهر مهاجرت کرده و در نهایت صلح و سازش و اتحاد در کنار مردم سنندج زندگی شرافتمندانه داشته و در هنگام وفات، طبق آداب و رسوم و آئین خود که بازهم با مردم سنندج اختلاف محرز و جزئی نداشته و مراسمات خاکسپاری و تعزیه را بجا آورده و مشکل اساسی ندارند.
بزرگواران حالا با کمال احترام برای بانیان نظریهی ایجاد قبرستان مجزا در حومه شهر با لحاظ مزیتها و درنظر گرفتن تبعات آن پدیده در آینده، این پیشنهاد و نظریه قابل بررسی فقهی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، توسعهای و امنیتی میباشد.
اگر ملاحظه فرموده باشید تعداد معدودی از اهالی روستاهای اطراف سنندج، در مسیرهای بالای ۲۰ کیلومتر خارج از شهر، اقدام مشابه رو در چند سال اخیر انجام دادهاند و در زمان نیاز پس از معطلی طولانی در تشریفات پزشکی قانونی، پرداخت هزینه ثبت فوت، صدور جواز دفن در آرامستان بهشت محمدی و قرار گرفتن در نوبت تشکیل پرونده، و انجام غسل و تکفین اجباری و سپس تحویل جنازه، مردگان خود را به سمت قبرستان ویزه اهالی آن روستا حرکت و پس از گذر از ترافیک و تهدیدات دیگر و اتلاف ساعتها وقت هزاران نفر تشییع کننده و ... میّت را آنجا دفن میکنند و سپس بدون هیچ گونه پشتوانه امنیتی و... قبرستان را رها کرده و خانواده فرد فوت شده با کلی هزینه تردد و مشقت نمیتواند در سال، یک یا دو بار به سر مزار عزیز از دست رفتهاش سر بزند و تخلیه روانی شود و هیجانات نشأت گرفته از مصیبت وارده را تخلیه کند و حتی دوری مسافت و ... برای نوجوانان و کودکان احساس یاس و ناامیدی و افسردگی به همراه دارد و از طرفی در بدبینانهترین حالت امکان سرقت جنازه و... در قبرستان دور و رها شده هم وجود دارد و بُعد دوری بیش از حد میّت و دفن آن در بیابان یا در کوهی غریب، تقریباً موجب احساس بی قدر و منزلتی او میشود و سایر فرضیهها ...
خواهشاً با بینشی فراتر از احساسات و قبول کردن نظریه تعدادی از شهروندان محترم، بیایید به جای این کارها، مثل بقیه مردم متمدن دنیا روی اصلاح داشتهها و پیشرفت دادن مردم کمدرآمد و افراد جویای کار تمرکز کنیم و به جای فراهم کردن فرهنگ قبرستان سازی و تفرّق جمعیتی و پرداختن به ملی گرایی بیثمر، به بالا بردن کیفیت معیشت و رضایت از زندگی و توسعه مشاغل و کسب و کار بپردازیم، برای مردگان با نهایت احترام، واجبات شرعی را انجام داده و نماز میت را در صمیم قلب برایش بخوانیم و شکر خدا براساس فرهنگ و تاریخ و روند مدیریت شهری این بستر در سنندج فراهم شده و امکانات متناسبی بوجود آمده و نیاز به تأمل نیست.
یک سوال: راستی اگر در حومه و اطراف شهر سنندج برای ۳۰۰ روستا حالا در حد کمتر از یک ششم تعداد روستاهای استان، قبرستان مجهز و با امکانات ساخته شود، اگر آدم غریبهای مثلاً یک کارشناس یا پژوهشگری برای تکمیل تِز پایان نامه خویش حالا نه از کشور ی چون آرژانتین و فرانسه؛ بلکه مثلاً از افغانستان، بیاید و بافت و تعدّد قبرستانهای اطراف شهر را ببیند و پرسشنامه اش را در مورد اشغال این همه فضای اطراف شهر و ... تدوین کند و بپرسد، ناخودآگاه به این نتیجه نمیرسد که این مردم، مردمانی هستند که به قبر و قبرستانشان بیشتر از زندگی دنیا و بهرهوری از نعمات الهی و امکانات و ایجاد بستر کار و شغل اهمیت میدهند و اینها مردمانی هستند که دارای آداب و رسوم و ادیان متمایز و مختلفی هستند که موقع مردن احساسات و هیجانات خاصی دارند که با هم سرسازگاری ندارند!
حالا این تفکر و اندیشه یک نفر است، شاید اشتباه باشد، لطفاً شما هم نظر بدهید.
* کارشناس ارشد مدیریت MBA و کارشناس مهندسی فرهنگی و مدیر موسسه فرهنگی هنری نوآوران هنر و سخن سگال