rojanpress.ir | هنرمندانی که یک اعدامی را نجات دادند

هنرمندانی که یک اعدامی را نجات دادند

روژان پرس: خبر کوتاه بود و دلخراش؛ یک جوان سنندجی به دست دوست خود به قتل رسید. قاتل دستگیر و بعد از طی مراحل دادگاهی و گذشت هفت سال حکم قصاص برای او صادر شد.
حکم م- غ به اجرای احکام ۲ سنندج ارسال گردید. در آن روز از زندان سنندج تلفنی با من تماس گرفته شد؛ تماس‌گیرنده همان محکوم به قصاص بود که با صدایی لرزان از من تقاضای کمک کرد: به دادم برسید نگذارید بچه‌هایم یتیم شوند...
باید برای جلوگیری از اجرای حکم و نجات دو فرزندش با خانواده مقتول وارد مذاکره می‌شدیم تا شاید بتوان از طریق تامین وجه دیه، این قصاص به مرحله اجرا در نیاید. با توجه به گذشت هفت سال از این قتل و آرامتر شدن خانواده مقتول که آنها هم به دست متهم به قتل یتیم شده بودند و از مقتول دو فرزند به جا مانده بود، با امید به الطاف حضرت حق و با توجه به اینکه این قتل بدون برنامه قبلی و بین دو دوست اتفاق افتاده بود مقداری ما را برای راضی کردن خانواده معزز مقتول امیدوارتر می‌کرد.
با این اندیشه و تفکراتی که در سر داشتم به دفتر کارم روزنامه روژان رفتم و موضوع را با مدیر مسئول روزنامه سلیمان الله‌مرادی در میان گذاشتم. او نیز که بانی کارهای خیر زیادی بوده است مانند همیشه با رویی گشاده استقبال کرد و با نام و یاد پروردگار جرقه کار زده شد.
بلافاصله خدمت تمامی هنرمندان شناخته شده شهر رفتم و با نشان دادن حکم قصاص و نامه دادستان محترم کردستان مبنی بر جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای دیه در صورت رضایت خانواده مقتول متاسفانه به جز یکی از این هنرمندان آنهم در یک مقطع کوتاه کسی به یاری من برای نجات جان یک انسان و جمع آوری پول از مردم نیامد. با این وصف ناامید نشدم و دوباره شروع به ارتباط گرفتن با خانواده مقتول از طریق فعال مدنی آقای سهراب جلالی و همکاری بی‌دریغ اجرای احکام ۲ سنندج جناب آقای بیژن قادری و جناب حمید جلویزانی کردم. بعداز چند ماه به لطف پروردگار و بزرگی خانواده مقتول قرار شد با پرداخت مبلغ 500 میلیون تومان دیه به خانواده منقول از حکم قصاص گذشتند کنند.
شرایط بسیار بدی بود. وضع معیشت مردم و گرانی از یک سو و عدم همکاری هنرمندان از دیگر سو امیدمان را برای جمع‌آوری این مبلغ به ناامیدی سوق داده و کم کم تا امید شده بودیم و چند روز هم اجرای حکم قصاص باقی نمانده بود.
باید ظرف مدت یک هفته این مبلغ دوبله به حساب دادگستری و از آنجا به حساب خانواده مقتول واریز می‌شد. در اوج تا امیدی به استاد هادی ضیاالدینی پناه برده و از ایشان در خواست کمک و همکاری کردیم؛ استاد مانند همیشه در اوج فروتنی و بزرگی گفت این مبلغ زیاد است و تنها با کمک مردم سنندج جمع نخواهد شد از این رو باید از هنرمندان نامدار کشور در خواست کمک کنیم. چشمانم به دستان استاد بود که چطوری و چگونه با بزرگان نامدار ایران می‌توان ارتباط بر قرار کرد که متوجه شدم تلفنی با کسی در تهران صحبت می‌کند. بعداز پایان مکالمه گفت به هوتن خواهر زاده‌ام گفتم که کمکتان کند. من تا آن لحظه نمی‌دانستم هوتن شکیبا بازیگر نامدار کورد خواهرزاده استاد ضیاالدینی و از نامداران سینمای ایران است. بلافاصله احکام دادگاه و حکم دادستانی مبنی بر مجوز دریافت پول از مردم و خیرین را برای ایشان ارسال کردم. این بزرگ‌مرد ندیده و ناشناخته در کانال انیستاگرامی خود که بیش از یک میلیون فالوور داشت با گذاشتن پستی از هواداران خود برای نجات جان یک انسان در خواست کمک کرد...
هنوز بیش از نیم ساعت نگذشته بود که گوشی‌ام شروع به زنگ آس ام اس نمود و مرتب پول به حساب مسدود شده توسط دادستانی و به نام محکوم به قصاص واریز می‌شد. از مبلغ ده هزار تومان تا پنج میلیون تومان طوفانی برپاشده بود. در همین احوال بود که دوستی تماس گرفت و گفت نوید محمدزاده دیگر بازیگر مطرح ایران هم به حمایت از هوتن شکیبا استوری کرده و در خواست کمک از هواداران خود داشته است. سیل واریزی‌ها تا شب ادامه داشت و در روز اول حدودا نزدیک به صد میلیون تومان پول به حساب واریز شده بود. نفس راحتی کشیدم ولی هنوز تا تکمیل دیه چهارصد میلیون اختلاف بود.
در روز دوم خبرهای خوشی به دستم رسید. دکتر استاد هادی ضیاالدینی با اهدای یک تابلوی نفیس از آثار خود برای کمک به این قصاصی هدیه نمود و بعد استاد فردین صادق‌ایوبی از نقاشان نامدار هم در حمایت از حرکت انسانی استاد ضیاالدینی یک تابلو برای فروش و کمک به نجات جان قصاصی هدیه کرد. از آنجا که امید ما به خداوند بود و بس، مرتب خبرهای خوب به دستم می‌رسید. شماره تلفن بانوی خیر مشهدی سهیلا خانم که از خیرین نامدار است و ید طولایی در نجات جان زندانیان دارد ارتباط بر قرار شد و این بانوی نجیبه با هماهنگی با چند موسسه خیریه تحت نظر خود این‌بار طوفان واقعی رخ داد و سیل‌آسا هزاران واریزی از چهار نقطه کشور شروع شد و دهها تلفن از خیرین داشتم که هر کدام با اعلام حمایت از این حرکت انسانی من را یاری کردند؛ از بوشهر، شیراز، اصفهان، ارومیه، تهران، مهاباد، سنندج، سقز، سیستان و بلوچستان، چهار محال و بختیاری و  از تمامی نقاط ایران تماس داشتم و اعلام حمایت؛ از این رو دیگر امیدوار بودم که مبلغ قابل توجهی جمع خواهد شد و در نهایت اگر هم نتوانستیم مبلغ کامل دیه را جمع‌آوری کنیم و حکم قصاص اجرا شود لااقل مبلغ جمع‌آوری شده به فرزندان متهم به قصاص خواهد رسید که می‌تواند سرنوشتشان را تغییر
دهد، اما گویی پرودگار یاورمان بود. تا روز سوم این پروژه با همت هوتن شکیبا، نوید محمدزاده و خانم سهیلا از مشهد نزدیک به 350 میلیون  تومان واریز شده بود. شروع کردم به پیدا کردن مشتری برای دو تابلوی اهدا شده در تهران و شهرهای بزرگی که گالری نقاشی دارند و منتظر جواب بودم چون عکس تابلوها راهم ارسال کرده بودم. تنها سه روز دیگر فرصت مانده بود تا دیه تکمیل شود. مردم نجیب سنندج از هر صنف و مقامی که داشتند طوفانی به پا کرده و مبلغ را به 400 میلیون رساندند. از خوشحالی قلبم داشت تند تند می‌زد؛ فاصله فقط 100 میلیون بود. باید امیدوارتر بود. شمار اعضای کانال «اینجا بوی خدا می‌دهد» که برای این پروژه در تلگرام و واتساب راه‌اندازی کرده بودیم فراتر از مرزهای ایران رفته و چند واریزی چند میلیونی داشتیم و همکاران من از جمله جناب توفیق امیری بدون هیچ چشم‌داشتی شبانه روز در تلاش بود و از هر طریق که می‌توانست برای واریز پول در تلاش بود. تا کردستان عراق هم وارد این پروژه شد و از طریق آقای امیری چند واریزی چند میلیونی داشتیم. امیدمان لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و این در حالی بود که فرماندهی این کانال و مدیریت آن بعهده یک بانوی نابینای سنندجی به نام خانم اوین محمدی بود؛ بانویی که چند شنبانه روز دوشادوش توفیق امیری در تلاش و کوشش فرو گذار نبوده و دونفری در کانال غوغایی به پا کرده بودند. شخصا خود من از تعداد دوهزار و چهارصد واریزی به صورت نوشتاری تشکر کرده و اوین و توفیق عزیز هم چون روز چهارم داشت تمام می‌شد و مبلغ واریزی به مرز 440 میلیون رسیده بود و هنوز برای دو تابلوی مشتری پیدا نشده و شصت میلیون مانده تا دیه پانصد میلیونی کامل نشود همه در تلاش بودند. گویی تمام شهر بسیج شده است تا آبروی ایرج بهرام نژاد هنرمند قدیمی و از یاد رفته مردم که عمری گوینده تلویزیون بود و آبرویش را کف دست نهاده و یکه و تنها برای نجات جان یک اعدامی همت کرده حفظ شود و خدا نیز دوست داشت این مهم به فرجامی زیبا برسد. فاصله بسیار کمی مانده بود در چهار روز جمع‌آوری چهارصد و چهل میلیون در آن شرایط بد معیشتی مردم کار کمی نبود؛ مرتب با هوتن شکیبا در ارتباط بودم و مرتب پیامک واریزی‌ها را برای همه ارسال و در کانال تلگرامی قرار می‌دادم تا مردم لحظه به لحظه در جریان چگونگی جمع‌آوری دیه باشند. شفاف و بی‌ریا از ابتدا تا انتها، مردم در جریان بودند و یکی از دلایل حضور چشمگیر مردم همین صداقتی بود که با مردم داشتم. بعداز هر واریزی، آخرین موجودی را در کانال گذاشته و مردم را در این جمع‌آوری شریک کرده بودم، فقط شصت میلیون دیگر می‌توانست جان یک قصاصی را از بوسه طناب دار به گردنش نجات دهد. فقط یک روز مانده تا بتوانیم دیه را تکمیل و به حساب دادگستری واریز تا رضایت عدم اجرای قصاص صادر شود.

بلافاصله خدمت تمامی هنرمندان شناخته شده شهر رفتم و با نشان دادن حکم قصاص و نامه دادستان محترم کردستان مبنی بر جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای دیه در صورت رضایت خانواده مقتول متاسفانه به جز یکی از این هنرمندان آنهم در یک مقطع کوتاه، کسی به یاری من برای نجات جان یک انسان نیامد. با این وصف ناامید نشدم و دوباره شروع به ارتباط گرفتن با خانواده مقتول از طریق فعال مدنی آقای سهراب جلالی و همکاری بی‌دریغ اجرای احکام ۲ سنندج جناب آقای بیژن قادری و جناب حمید جلویزانی کردم.

لحظه سنگین شده بود و نفس‌هایمان در سینه حبس. توفیق امیری مرتب تماس می‌گرفت چکار کنیم برای مبلغ مانده؟ اوین بانوی نابینای گروه تشویش داشت که نکند دیگر مردم ادامه ندهند و نتوانیم دیه را تکمیل کنیم؛ اما من به آنان امیدواری داده و می‌گفتم ما تا مبلغ چهارصد و چهل میلیون همت کرده‌ایم خدا بزرگ است نهایتا مجددا با خانواده مقتول وارد مذاکره شده و از این بزرگواران خواهیم خواست مبلغ دیه را کمتر کنند اما این امکان وجود نداشت و باید مبلغ کامل دیه تکمیل می‌شد.
امیدوار بودن به حقانیت پرودگار یک دم از اندیشه حقیر و دوستان همراهم کم نشد و مدام دست به دعا و چشم در راه معجزه‌ی دیگری بودیم که پرودگار بشارت داد آنهم از چند هزار کیلومتر دورتر از خاک وطن؛ از کشور استرالیا یکی از دوستان جان قدیمی بنام اردشیر کاوه‌نسب ساعت ده شب تماس گرفت و جویای حال و پروژه در دست اقدام شد؛ وقتی فهمید تا نجات جان یک انسان، قدمی بیش نمانده فورا و بدون مکث پرسید چه مقدار مانده تا دیه کامل شود؟ گفتم پنجاه میلیون تومان... و او با آرامش گفت نگران نباش فردا صبح این پول را به حساب متهم واریز می‌کنم. هرچند می دانستم مرد عمل و حرفش راست است اما تا سپیده روز بعد خواب به چشمانم نیامد و ساعت هشت صبح بود که دو پیامک واریز دو بیست و پنج میلیونی را در گوشی خودم دیدم و از شدت خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم. حالا مبلغ 490 میلیون تومان در حساب محکوم به قصاص جمع شده و تنها ده میلیون دیگر باقی مانده بود تا فریاد پیروزی را اعلام کنم. در همین افکار بودم که بازهم از استرالیا تماس دیگری گرفته شد. هنرمند پیشکسوت تئاتر طنز کردستان «بهزاد پیرظهیری» بود که می‌گفت من هم می‌خواهم سهمی داشته باشم؛ چقدر باید پرداخت کنم؟ نفسی راحت کشیده و خدا را شاکر شدم و گفتم ده میلیون کم داریم و او با گشاده‌رویی گفت تا دوازده ساعت دیگر واریز خواهد شد. در واپسین روز یعنی روز پنجم دیه پانصد میلیون کامل و به دادستانی خبر دادیم که آماده واریز مبلغ پانصد میلیون تومان به حساب خانواده گرامی مقتول هستیم. دادستان که رنگ رضایت برصورتش نشسته بود و می‌دانستم در عجب است چگونه پنج روزه این مبلغ در این شرایط سخت معیشتی مهیا شد دستور انتقال مبلغ را به حساب دادگستری و از انجا به حساب خانواده مقتول را صادر کرد. در این فاصله و تا رسیدن مبلغ ده میلیون از استرالیا مدیر مسئول روژان این مبلغ را به طور امانی به حساب واریز کرد تا بعدا به او عودت داده شود و اینگونه مبلغ دیه تکمیل شد و از ساعت ده صبح تا دوازده که در بانک رفاه شعبه پل مردوخ مشغول انتقال بودیم مبلغ از پانصد میلیون تومان به پانصد و سی و هشت میلیون تومان ارتقا یافت. گویی پرودگار دعاهای قلب من و دوستانم را شنیده و چشمه مهر و محبت مردم را به سوی ما روان ساخته بود. ساعت دوازده و بیست دقیقه بود که این حساب مسدود تا دیگر، وجهی به این حساب واریز نشود.
 این در حالی بود که طبق گفته رئیس بانک، بیش از هشتاد نفر دیگر خواستار واریز بودند ولی طبق دستور دادستان محترم حساب با مبلغ پانصد و سی و هشت میلیون تومان مسدود و از این مبلغ پانصد میلیون تومان به حساب خانواده منقول واریز و فیش را تحویل اجرای احکام داده و فرزندان آن مرحوم جنت‌مکان حکم لغو قصاص را امضا و اثر انگشت زدند و از اجرای احکام به زندان خبر لغو اعدام و آزادی زندانی ابلاغ گردید.
کسی باور نمی‌کرد حتی دوستان هنرمندم که بتوانم در اوج تنهایی و تنها با چهار نفر از دوستانم بتوانیم در طی پنج روز مبلغ پانصد و سی و هشت میلیون تومان در این شرایط  سخت اقتصادی جمع کنم.
به هر روی؛ چند روز بعد، زندانی بعد از تحمل هفت سال حبس و ویران از لحاظ روانی، آزاد و چند روز بعد با نامه دادگاه به همراه متهم به قصاص به بانک رفته و طبق دستور دادستان به بانک کارت را از مسدود بودن آزاد؛ و مبلغ سی و هشت میلیون باقیمانده را در حضور مدیر و کارکنان بانک رفاه و در میان شادی حاضران در همان لحظه به متهم تحویل و پروژه عشق و امیدواری پایان یافت. در این ایام پنج روزه سیصد پیام تصویری، چهارصد پیام صوتی به زبان‌های کوردی، ترکی و فارسی را در کانال گذاشته بودم و آخرین پیام تشکر از ملت ایران، مردم نجیب کورد به صورت صوتی منتشر و پایان پروژه را اعلام نمودم. هلهله و شادی و بیش از صدها صد تلفن از جای جای ایران برای تبریک آزادی زندانی، صورت گرفت و آخرین ویدیوی تصویری از من و متهم اعدامی آزاد شده، آخرین پیام این پروژه بود. از این رو منتظر فرصتی بودم تا از طریق روزنامه روژان که پایه و اساس این پروژه از آنجا حیات یافت از تمامی کسانی که یاورم بودند در این پنج شبانه‌روز قدردانی کنم.
در ضمن با توجه به جمع‌آوری مبلغ دیه دو تابلوی اهدایی دو هنرمند نامدارکورد به این عزیزان عودت داده شد تا در کار خیر دیگری مورد استفاده قرار گیرد؛ اما افرادی که به حقیقت اگر نبودند این پیروزی حاصل نمی‌شد به شرح زیر از آنان سپاسگزار و امیدوارم خداوند در آخرت اجرشان دهد.
دکتر استاد هادی ضیا الدینی
دکتر استاد فردین صادق ایوبی
استاد سلیمان الله‌مرادی مدیر مسئول روزنامه
بازیگر نامدارکورد هوتن شکیبا
بازیگر نامدار سینما نوید محمدزاده
خیّر نامدار ایران بانو سهیلا از مشهد
جناب توفیق امیری فعال مدنی
خانم اوین محمدی هنرمند نابینا
جناب حمید جلویزانی فعال مدنی
جناب سهراب جلالی فعال مدنی
جناب اسعد ورمزیار هنرمند و فعال مدنی
جناب بیژن قادری اجرای احکام ۲ دادگستری
اردشیر کاوه نسب از استرالیا
بهزاد پیر ظهیری از استرالیا
اصناف سنندج و بسیاری از انجمن‌های خیریه‌ سنندج و ملت نجیب ایران از هر قوم و زبانی که عاشقانه در کنار ما ایستادند و من ایرج بهرام نژاد بازنشسته تامین اجتماعی و گوینده سابق صدا و سیما و دبیر بخش فرهنگی هنری روزنامه روژان در کردستان به عنوان مدیر این پروژه خدا را شاکرم برای این اعتبار؛ هرچند هفته بعد، باز هم به لطف مردم و جناب توفیق امیری و جناب سهراب جلالی با خرید تعداد  سه دستگاه تبلت به مبلغ سه میلیون تومان برای دانش‌آموزان و تحویل آن به دانش‌آموزان نیازمند مدرسه از طریق روزنامه روژان و حدودا مبلغ شش میلیون تومان مواد شوینده شامل صابون، شامپو و پوشک بزرگسالان تحویل سرای سالمندان سنندج گردید. خداوند قبول کند این حرکت شایسته مردم نجیب ایران، خصوصا مردم شایسته و نجیب کورد را. ضمنا برای ادامه حیات قصاصی آزاد شده از اعدام از طریق کمیته امداد با لطف و مرحمت جناب آقای طوسی مدیر کل کمیته امداد کردستان و پادرمیانی کادر روزنامه روژان با استناد به مدرک فنی حرفه‌ای متهم، وامی به مبلغ یکصد میلیون تومان با سود چهار درصد برای ایشان فراهم گردید تا با راه‌اندازی یک واحد غذاخوری کوچک بتواند سر پرستی دو فرزند خود را که نیازمند حضور پدر بودند به عهده گرفته و زندگی جدیدی بعد از هفت سال سرگردانی تجربه کند

ایرج بهرام نژاد مدیر پروژه نجات قصاصی محکوم به اعدام در سنندج


9 مرداد 1401, 12:19
بازگشت