در روزگاری نهچندان دور، طبیعت همدمی صمیمی و بیادعا برای انسان بود. رودها با صدای آرامبخش خود قصههایی از ازلیترین رازها را زمزمه میکردند، درختان سایهای پرمهر بر سر رهگذران میگستردند و نسیم، پیامآور آرامش، زمین را نوازش میکرد. در آن زمان، زندگی انسان چنان با طبیعت درهمتنیده بود که جدایی میان آنها غیرممکن به نظر میرسید؛ اما امروز، در میان دیوارهای بلند شهرهای خاکستری و در هیاهوی فنّاوری، این رابطه پرمهر به خاطرهای محو تبدیلشده است.
شهرنشینی و پیشرفت فنّاوری، در ظاهر رفاه و آسایش را به ارمغان آورده، اما این دستاوردها به بهای نابودی زمین و از دست دادن روح زندگی تمامشده است. توسعه بیرویه شهرها، مصرف بیپایان منابع و نادیده گرفتن قوانین طبیعت ما را به نقطهای رسانده که زمین، با زبان بیزبانی، کمک میطلبد. رودها دیگر آواز نمیخوانند، بلکه با باری از زباله، نفسزنان راه خود را میپیمایند . آسمان، دیگر آبی نیست، بلکه زیر لایهای از دود و غبار فرورفته است. خاک که زمانی زاینده بود، اکنون به زمینی خشک و بیرمق بدل شده که دیگر توان زایش ندارد.
درگذشته، نیاکان ما زمین را نهتنها بستری برای زندگی، بلکه پیکرهای مقدس میدانستند که سلامت آن همارز سلامت جسم و روح بود. نیاکان ما، عناصر چهارگانه آب، خاک، باد و آتش را بنیاد زندگی میدانستند و حفظ آنها را وظیفهای معنوی تلقی میکردند؛ اما امروز، خودخواهی و زیادهخواهی جای این نگاه را گرفته است. کارخانهها با دودی که به آسمان میفرستند، درختان را خفه میکنند. رودها که زمانی شریانهای حیات بودند، اکنون به مجرای فاضلاب تبدیلشدهاند.
راه نجات زمین از این وضعیت وخیم، از قلب آموزش و آگاهیبخشی میگذرد. کودکان، بذرهای امیدی هستند که اگر در دلشان، بذر عشق به طبیعت کاشته شود، به درختانی از آگاهی و مسئولیتپذیری تبدیل خواهند شد. روانشناسان معتقدند که بهترین سن برای آموزشهای محیطزیستی، دوران کودکی، بهویژه سنین ۳ تا ۶ سال است. در این دوره، با فعالیتهایی ساده و جذاب مانند نقاشی، بازیهای محیطزیستی و بازدید از طبیعت میتوان کودکان را به طبیعت پیوند زد.
والدین، بهعنوان نخستین آموزگاران، نقش بیبدیلی در این مسیر دارند. رفتارهای مسئولانه آنها، بهترین الگوی فرزندان است. اگر کودکان ببینند که والدینشان به حفظ محیطزیست اهمیت میدهند، این رفتار بهطور ناخودآگاه در آنها نهادینه خواهد شد.
فرهنگ حفاظت از طبیعت، شعاری خشکوخالی نیست، بلکه رسالتی است که از دل تاریخ و هویت ما برخاسته است. مدارس، رسانهها و نهادهای اجتماعی باید مشعلداران این مسیر باشند . آموزش در مدارس نباید محدود به کلمات شود . کودکان باید طبیعت را لمس کنند؛ باید صدای خشخش برگها را زیر پای خود بشنوند، بوی خاک بارانخورده را حس کنند و آسمان آبی را ببینند . رسانهها نیز با داستانها و تصاویر الهامبخش میتوانند مردم را به بازگشت به آغوش طبیعت فراخوانند .
تغییر باید از خود ما آغاز شود. توقف قطع درختان، کاهش تولید زباله، مدیریت مصرف و بازیافت تنها بخشی از وظایف ما در برابر طبیعت است . هر زبالهای که در طبیعت رها میکنیم، زخمی است که تا ابد بر پیکر آن خواهد ماند . بهجای آن، میتوانیم یادگاری از عشق و مسئولیت بر جای بگذاریم .
زمین خانه همه ماست. ما نه مالک، بلکه مهمان این سیاره هستیم. هر تصمیم و هر رفتاری که انجام میدهیم، اثری بر این خانه مشترک دارد. اگر امروز برای حفظ طبیعت اقدامی نکنیم، فردا زمینی برای زندگی نخواهیم داشت .
بیایید به یادآوریم که طبیعت تنها منبعی برای بهرهبرداری نیست؛ بلکه بخشی از هویت و سرنوشت ماست. این گنجینه مقدس امانتی است که باید آن را پاک و سالم به دست آیندگان بسپاریم . زمان آن رسیده که با قلبی بیدار و دستانی مسئول، زمین را به آغوش خود بازگردانیم و به نسلهای آینده نشان دهیم که این سرزمین، مهد عشق، اصالت و بیداری بوده و خواهد ماند.