
زندآباد منطقهای در کردستان عراق است که تاریخی طولانی دارد. این منطقه 800 سال ق.م. یعنی در عصر سومریها شهری پرجمعیت بوده و در طول تاریخ نامهای زیاد و متعددی به خود دیده است. این شهر بعداً جزو عمارت لولوییها شده و در این زمان به شهر ساسرو معروف بوده است. در زمان فرمانروایی آنوبانینی فرمانروای وقت عمارت لولوییها، راه استراتژیک بین آرابخا و قرمسین بوده و به علت سرباز بودن و مناسب کشاورزی بودن، در زمان فرمانروایی انوشیروان ساسانی توجه زیادی به این منطقه شده بود.
سهیل خورشید در کتاب «میژوی ناوچهی کفری له کۆنهوه تا سال ۱۹۵۸» مینویسد که اسم این منطقه برای اولین بار در کتاب الحوادث آمده است که نویسندهاش مشخص نیست و در مورد چهار نظریه بحث میکند که بر اساس همه آنها، قبل از ساکن شدن حسینعلیخان، نام منطقه، زنگآباد بده است که پس از آمدن و ساکن شدن حسینعلیخان و بخشیدن املاک و مستغلات از سوی دولت عثمانی، منطقه به زندآباد معروف شد و پس از این، زندهای زیادی رو به این منطقه آوردند و الان حدود ۴۰ آبادی دارد.
به جز چند خانوار که به حسین علی خان برمیگردند، بقیه زندهای زندآباد به «مشکه رق» معروف هستند از جمله آبادیهای «للبن، بانصندوق، سهتپان، قچرخ (نامی ترکی و به معنای فراری است)، حاجی حسن، کوکس، تپه علی، تپه قوی، تپه کزن. قرهبلاغ، شیلان و قبه». در زمان عباسیها شهر بزرگی بوده است که الان هم حدود ۴۰ آبادی و روستا دارد که مرکزشان بخش کولجو است.
در شمال با شهر کلار، در شرق با رود «سیروان - دیالی» و شهر خانقین، در جنوب با بخش جلول و در غرب با شهرستان کفری و بخش قرهتپه همجوار است. در سرشماری سال ۱۹۵۷ میلادی، جزو استان کرکوک بود، ولی پس از به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق، به خاطر کم کردن نفوس کرد، شهرستان کفری و زندآباد را از کرکوک جدا کردند و به استان عربنشین دیالی پیوند دادند.

پس از محاصره ۹ ماهه شیراز در سال ۱۷۸۰ میلادی به دستور علیمرادخان زند، صادق خان برادر کریم خان وکیل الرعایا که در شیراز بر مسند حکومت نشسته بود همراه دو پسر خود به نامهای حسین خان و علینقیخان و تعدادی دیگر در سال ۱۷۸۱ میلادی برابر با سال ۱۱۹۶ هجری، خود را تسلیم مینمایند و به دستور علیمرادخان از بینایی محروم میشوند و به قتل میرسند.
پس از اندک مدتی، یکی دیگر از فرزندان صادقخان به نام محمدتقیخان که در خارج از شهر شیراز حضور داشته است به جنگ علی مرادخان میآید که شکست میخورد و دستگیر میشود. هنگام دستگیری، همسر و فرزندانش همراه تعدادی از بستگان و یکی از برادرانش و مادر محمدتقی خان از طریق کرمانشاه به خانقین میروند و در اطراف خانقین ساکن میشوند و آنجا به زندآباد معروف میگردد و والی بغداد از طرف پادشاه عثمانی، املاک و مستغلاتی با چند آبادی در اختیار آنها قرار میدهد.
بعد از مدتی چند خانوار از آنان در شهر کلار که در آن زمان جزو کرکوک بود و تعدادی هم در اطراف کرکوک ماندگار میشوند. حضور آنان در کرکوک با توجه به رابطه دوستی کریم خان و زندیه با خاندان بابان مورد استقبال قرار میگیرد، چرا که کریم خان چندبار بابانها را به حکومت کردستان رسانده بود.

بیشتر زندهای کرکوک قبل از فروپاشی حکومت زندیه که در کرکوک ساکن شده بودند، از خراسان و قوچان و مناطق دیگر تحت نفوذ حکومت زندیه در قالب یک لشکر در سالهای 1771 تا 1774 میلادی به منطقه کرکوک و اطرافش فرستاده میشوند. از یک سو، برای جلوگیری از حملات احتمالی عثمانیها به عمارت بابان و از سوی دیگر، برای گسترش مرز حکومت زندیه که سرلشکر آنها محمد محمدخان زند، پسر علیمهرخان زند بود، بعد از مرگ کریمخان زند و بروز مشکلات داخلی حکومت زندیه، محمد محمدخان وقتی در آخرین شورش زندیها بر علیه فتحعلیشاه به کمک محمدخان پسر زکیخان میرود، با شکست مواجه میشود و به کرکوک برمیگردد.
بعد از مدت زیادی هر چند تحت تعقیب قاجاریه بود، اما تصمیم میگیرد برای دیدار افراد باقیمانده خانوادهاش به ایران برگردد که در بین راه در منطقه رود سازان، در نزدیکی حلبچه، غرق میشود و فقط شمشیرش به جا میماند.
افراد این سپاه به همراه خانوادهشان برای همیشه در کرکوک ساکن میشوند و دیگر به ایران باز نمیگردند و به «زند مشکهرق» ملقب میشوند. هماکنون نیز در آبادیهای «سپیسر، فقی مصطفی، زند ملایوسف، هفت تغار و زند قره» در کرکوک هم زندهای زیادی زندگی میکنند.
عباس العزاوی، نویسنده معروف عراقی در کتاب خود با عنوان «عشایر العراق» میگوید: «زندها در اصل از ایران آمدند. اینها ایرانی هستند و پس از فروپاشی حکومت زندیه به عراق مهاجرت کرده و در منطقه زنگآباد ساکن شدهاند و والی بغداد، املاک و مستغلاتی در اختیارشان قرار داده است».
لیلا نامق در مورد تیرهای از عشیره زند گفتهاست که در دو روستای کولجو در منطقه قره تپه و کفری سکونت دارند و بر اساس سرشماری سال ۱۹۵۶ میلادی تعداد آنان ۷۳۷ نفر بوده است.
حسینعلی خان صاحب ۴ فرزند سه پسر و یک دختر به نامهای «طاهرخان، علی خان، صفرخان و فاطمه» میشود. به گفته اهالی و بزرگان زند در کولجو، موقعی که او سفری طولانی و برنگشتنی در پیش گرفت، پسر کوچکش زاده شد به این دلیل نام او را صفر گذاشتند. آنها در آبادی كولجو ساکن میشوند و پس از بخشیدن اراضی و املاک از سوی دولت عثمانی، باغی از نخل و پرتقال ایجاد میکند و اسم آن را «باغ چراغعلی تقیخان» میگذارد که حتی الان هم درختهای نخل آن سرپا هستند و ماندهاند و اهالی کولجو هنوز هم آن باغ را به این اسم میشناسند.

به گفته محمدعلی سلطانی، طاهرخان صاحب فرزندی به اسم احمد میشود که بعداً مفتی شهر بغداد میشود و به استانبول منتقل میگردد. علیخان و صفرخان در آبادی کولجو ساکن میشوند و الان هم نوههایشان در آنجا ساکن هستند. صفرخان صاحب دو فرزند به نامهای «نظرخان و رستمخان» میشود. نظرخان هم صاحب فرزندی به نام احمد خان میشود.
عباس عزاوی نویسنده کتاب عشایر العراق گفته است: «جنگی که سال ۱۸۷۸ میلادی، ما بین دو طایفه زند و پالانی در گرفته، خسارت جانی هم داشته است».
احمد نظرخان به نمایندگی از والی عثمانی در بغداد توانست آتش این جنگ را به پایان برساند و میان دو طایفه صلح ایجاد کند. این صلح تاکنون ادامه دارد.
احمدخان پس از مرگ در قبرستان «باوهخوبیار» دفن شد و الان هم آرامگاهش موجود است. احمد نظرخوان صاحب یک فرزند پسر به اسم حمیدخان شد که بعداً رابطه خوبی با محمودپاشا جاف برقرار کرد. این رابطه دوستی به گونهای برقرار شد که هر سال محمودپاشا شخصاً به او سر میزد.
در یکی از دیدارهایشان، محمودپاشا میخواهد تمام اراضی بین دو شهر دربندیخان و سعدیه (الان هم اقامتگاهش در سعدیه برجاست) را به حمیدخان ببخشد و به اسم او ثبت کند؛ اما حمید خان این پیشنهاد را رد میکند و میگوید: «خودم صاحب زمین و مستغلاتی هستم که از حسینعلی خان به ما رسیده است. این اراضی مال مردم فقیر و کم درآمد است».

حمیدخان پس از مرگ پدرش احمدخان، در سال ۱۹۱۶ میلادی سرپرست طایفه زند میشود و صاحب ۵ فرزند به نامهای «کریمخان، رشیدخان، عبداللهخان، ملامجید و رعنه» میشود. ملامجید یکی از بازماندگان اهل بیت و از علمای سرشناس و اهل طریقت بوده است. کریمخان زند پس از مرگ پدرش حمیدخان، سرپرستی طایفه زند را در سال ۱۹۳۸ میلادی تا سال ۱۹۴۴ میلادی به عهده میگیرد.
پس از این عراق که زیر سایه امتداد انگلیس میرود و سیاست مختار به وجود میآید که بر اساس آن، هر آبادی برای خود یک سرپرست داشته باشد و این شخص که زمامدار تام آبادی میشود زیر سایه انگلیس و گوش به فرمان آنها باشد.

پذیرش این مسئله برای کریم حمید خان ناجور بود و ننگ به شمار میآمد؛ به این دلیل از سرپرستی طایفه زند دست میکشد. در سال ۱۹۷۰ میلادی کریم حمید خان زند از دنیا میرود و در قبرستان اجدادی خود، در کنار پدر و پدربزرگش، دفن میشود. او صاحب ۱۰ فرزند؛ از جمله هفت پسر و سه دختر بود؛ عزیزخان که جوانی رشید و توانمند بود، در جوانی از دنیا رفت. حسینخان هم یکی از علمای ۱۲ علم مذهب شافعی بود و مردم برای دعا و ... به او روی میآوردند. او ۷ فرزند داشت که یکی از آنها حاکم طارق قاضی دادگاه اربیل است. محمدخان یکی از سرسختترین مبارزان بر علیه حزب بعث بوده است. او نیز هفت فرزند دارد که یکی از آنها شیخ لقمان است که هم اکنون از بزرگان خانواده و طایفه کریم خان زند به شمار میرود.
رحیم کریم حمید زند در سال ۲۰۰۰ میلادی توانست بیشترین آرای رأیدهندگان را به دست آورد و به مدت سه دوره، عضو شورای شهرداری شهر کلار شود. در این انتخابات، حتی رأیدهندگانی از احزاب سیاسی مختلف به او رأی داده بودند. او به مدت ۱۲ سال به مردم فقیر و ستمدیده استان گرمیان خدمت کرد و پس از سال ۲۰۰۳ با از بین رفتن حکومت صدام به زادگاهش یعنی کولجو که زمانی دولت عثمانی به جدش، حسین علی خان، بخشیده بود برگشت.
در جلسهای که بزرگان زند در کولجو و زندآباد تشکیل دادند، رحیم کریم حمید زند را به سرپرستی کولجو انتخاب کردند.

او توانست همانطور که شهر کلار را آباد کرده بود، آبادانی را به شهر کولجو هم بیاورد و موافقت دولت را برای بنیاد نهادن ۶۰۰ خانه در کولجو جلب نماید و عملی کند. همچنین با کمک وی در این شهر، جاده و اداراتی مانند مدرسه، شهرداری، اداره برق و اداره راهسازی احداث شد.
در سال 1916 میلادی در آرامستان آبا و اجداد خود در بخش كولهجو دفن شده است
او چندین جوان را صاحب خانه کرد. مردم برای حل مشکلات خود به اداره پلیس نمیرفتند، بلکه به خانه او مراجعه میکردند و مشکلاتشان حل میشد و با خوشحالی به خانه برمیگشتند. او همیشه میگفت که خدمت کردن به مردم در خون و رگ ما جریان دارد و از بزرگانمان برای ما به جا مانده است؛ درست مانند جدمان کریمخان زند، که هرچند پادشاه مملکت بود، ولی نام توشمال را برای خود شایسته دانست و تا روزی که از دنیا رفت به مردم خدمت میکرد. او در سال ۲۰۱۲ دار فانی را وداع گفت. کاکشعبان نیز مدیرکل اداره بیمارستان استان گرمیان است و ۱۰ فرزند دارد. علی کولجویی نیز که در سال ۱۹۸۶ در جنگ برعلیه حزب بعث به شهادت رسید.
.....................................
منابع استفاده شده:
۱. میژووی ناوچهی کفری له کۆنهوه تا ساڵی 1958، سهیل خورشید.
۲. عشایر العراق، عباس العزاوی، 1952، بغداد.
3. الاسره الزندیه فی کرمیان، محمدولید الزند جریده الاتحاد، العدد 469، 2002.
4. ولامیک بو گهشتیک به میژووی زهند، سمکو رحیم کریم حمید، شماره 8690، روزنامه کوردستانی نوی.
5. عزتالله زندی، دستنوشت.
چاپ شده در روزنامه روژان یکشنبه 27 آبان 1403
