انکار هویتهای نژادی و فرهنگی توسط رضا میرپنج و فرزندش ریشه در نگرش فاشیستی و تحلیل غلط از تمامیت ارضی و امنیت ملی آنها داشت و تمام تلاش خود را به کار بردند که تنوع هویتی کشور را به نفع هویت فارس نابود کنند تا به قول خودشان امنیت ملی و تمامیت ارضی را بری همیشه تثبیت کنند.
پهلویها به علت داشتن جهل عقلی در تحلیل فرهنگ ملی، اقتدار ملی و محرومیت از اخلاق انسانی برنامه نابود سازی تنوع نژادی، زبان، لباس و آداب و رسوم فرهنگی را در قالبهای سیاسی، فرهنگی، رسانه و اوباشیگری اجرا کردند که مهمترین تاکتیک آنها تحقیر ملیتهای غیر فارس توسط اراذل و اوباش اجارهای و تقدیس هویت فارس با استفاده از مدعیان روشنفکری خودباخته و خشونت ساواک بود.
مقاومت کوردها در برابر این رویکرد، موجب تمرکز سیاست ژینوساید بر هویت آنها شد به طوری که رسما سخن گفتن به زبان کوردی در مدارس و مراکز آموزش عالی، پوشیدن لباس کوردی در شهرها، نوشتن به زبان کوردی و تالیف کتاب در مورد هویت کوردی ممنوع و افراد خاطی با شدیدترین مجازات که سقف آن حبس ابد و کف آن 5 سال زندان بود روبرو میشدند.
برخی از هویتهای ایرانی تسلیم برنامههای فاشیستی سلطنتی شدند تا خود را از مجازات برهانند تا جائی که به ساختن جوک-های حقارتبار و موهن در مورد فرهنگ و نژاد خویش پرداختند اما کوردها با تمام توان در برابر پدر و پسر فاشیست ایستاده و در این راه شهدای بسیاری تقدیم ساحت مقدس هویت خویش کردند تا اینکه مبارزه کوردها تبدیل به الگوی همه هویتها شد و جبهههای دفاعی متعدد در سراسر ایران شکل گرفته و سبب شروع کار لحظه شمار نابودی رژیم شاهنشاهی شد به طوری که بعد از چند سال ایدئولوژیهای دینی و مارکسیستی هم وارد کارزار شدند که این امر سبب تقویت مبارزه شده و در نهایت به پیروزی رسید.
روزهای اول پیروزی قیام، دوستی و اتحاد هویتها و ایدئولوژیها در اوج و همه سرمست پیروزی بوند تا اینکه حرارت ایدئولوژیکی غالب به اوج رسید و روند حاشیه نشین کردن جریانهای هویتی غیر مذهبی و ایدئولوژی چپ و ملیگرا را آغاز کرد، در این زمان جبهه بندیها در بدنه انقلاب تشکیل و بعد از مدت کمی تبدیل به اعتراضات خیابانی، فعالیتهای زیرزمینی و تنشهای مسلحانه گردید که شدیدترین آن در مناطق کوردنشین بود.
رهبران مذهبی توانستند با استفاده از علایق مذهبی اکثریت مردم، اقتدار خود را ارتقاء دهند که وقوع جنگ ایران و عراق هم مکمل موضوع شد اما جریان غالب، مدام وعده بازتوزیع قدرت بعد از جنگ را به صورتهای مختلف بیان میکرد و این وعده سبب سکوت امیدوارانه برخی جریانهای هویتی و همراه شدن برخی دیگر با حاکمیت شد.
جنگ تمام شد اما رویکرد ایدئولوژیک و نگرش از موضع قدرت حاکمیت به جای کم شدن روبه فزونی نهاد اما با تاکتیکهای گفتاری توانستند امیدواری جریانهای هویتی و مکاتب ایدئولوژیکی غیر مذهبی را حفظ کنند، به طوری که در همه انتخابات و فراخوانهای حکومتی از قبیل راهپیمائیها حاضر میشدند به این امید که بتوانند وعدهها را تبدیل به گفتمان غالب کرده و راه بازگشت همه مکاتب و هویتها به نظام قدرت هموار گردد.
این امیدواری تا پایان دولت دوم احمدینژاد همچنان برقرار بود و بعد از آن روند کاهشی خود را شروع کرد به طوری که ضریب مشارکت در انتخابات در مناطق دارای هویت خاص به ویژه استانهای کورد، عرب و بلوچنشین از بالای 70 درصد به زیر 40 درصد رسید و تلاشهای تاکتیکی جناحهای حاکم نتوانست این روند را متوقف کند.
بعد از این که حکومت قهر انتخاباتی را جدی نگرفت و روند حاشیه نشینی هویتها را شدت بخشید، روند استفاده از ناآرامی خیابانی و اعتصاب آغاز گردید به طوری که مردم به ویژه جوانان از کوچکترین فرصت بهره میگیرند، برای نمونه به اعتصاب و اعتراضات مربوط به اعدام 5 زندانی سیاسی کورد در سال 88، مرگ شوانه قادری، گرانی بنزین و گرانی تخم مرغ اشاره میشود که اوج آن در اعتراض به مرگ خانم مهسا امینی به وقوع پیوست که هم اکنون هم به انحاء مختلف خود را در داخل و خارج نمایش میدهد.
در شرایط بعد از برگزاری انتخابات و پیروزی پزشکیان، عدهای از فعالان سیاسی متعلق به جناح حکومتی پیروز و فعالان ستاد تبلیغاتی وی در تلاشند تا خود را به عنوان نماینده مطالبات کورد و اهل سنت معرفی و مطالبات هویتی آنها را تا حد کسب چند پست مدیریتی کوچک کنند.
کسب پست و سهیم شدن در غنایم بعد از انتخابات حق افراد «برستادی» و «درستادی» است چون این یک سنت 45 ساله است که سرمایههای انسانی و منابع عقلائی توسعه کشور را حاشیه نشین و سرنوشت کشور را به بحران کشاند.
حاکمیت باید این واقعیت را بداند که این افراد فاقد حس تعلق هویتی، سابقه مبارزه برای تحقق حقوق هویتی و مقبولیت عمومی هستند و هر نوع تعامل با این افراد نمیتواند موجب رضایت کورد گردد زیرا خواسته اصلی کوردها به رسمیت شناختن استقلال ماهیت نژادی و هویت فرهنگی، حضور سازمان یافته در نظام قدرت، کسب جایگاه در معادله منزلت و برقراری آشتی ملی برای بازگشت احزاب مسلح و غربت نشینان سیاسی کورد است.
در زمانی که کورد آرزوی یک پست اداری شهرستانی را داشت میزان مشارکت آنها در انتخابات رکوردشکن کشور و بالای 85 درصد بود اما اکنون که افراد کورد علاوه بر استانداری، نمایندگی مجلس، فرمانداری و مدیرکل تا سطح معاون اول رئیس جمهور، رئیس دیوان محاسبات، معاونت 3 وزارتخانه، سفیر و فرمانده نیروی دریایی ارتش صعود میکند اما میزان مشارکت به کمتر 25درصد رسیده چون همه میدانند که پاداشی است که در مقابل فعالیت در ستادهای انتخابات و تعلق به جناحهای حکومتی دریافت میکنند.
بنابراین حاکمیت باید ضرورت را درک نموده و زمینه بازتعریف قوانین مادر، بازتوزیع قدرت، ثروت و منزلت و صدور حکم آشتی ملی را فراهم سازد تا شکاف ایجاد شده بیش از این تمامیت ارضی، امنیت و انسجام ملی را به چالش نکشد، مقاومت کنندگان در مقابل تغییرات ساختاری در نظام قدرت این را بدانند که دارند در خط سیر خلاف منافع ملی و حقوق بشر حرکت میکنند.