این طبیعی و درست است که با نوروز و بهار، طبیعت بکر و دلربای مناطق کُردنشین و البته بازارچههای مرزی میتواند باعث رونق گردشگری و به تبع آن رونق اقتصادی این مناطق شود. اما شوربختانه انگار که در این رونق مبادلهای انجام میشود که اگر برنامهریزی مناسب نداشته باشیم در نهایت مزایای به دست آمده در مقایسه با زیانهای آن بسیار ناچیز خواهد بود. ما مردمان خونگرم و مهمان نوازی بودهایم و هستیم. اما مشکل از آنجایی شروع میشود که ما میخواهیم ثابت کنیم...
با نگاهی به شهرمان خانوادههایی را میبینیم
که به دلیل گرانی رهن و اجاره، وسایلشان در زیر زمینیها و پارکینگها قرار میدهند؛ اما در همین شهر بسیاری حاضریم خانههای خالی و ویلایی خود را رایگان در اختیار مسافران قرار بدهیم.
گاهی در راستای اثبات مهماننوازی حتی خود به خانه فامیل میرویم و خانه خود را که خصوصیترین فضای خانواده است؛ دربست در اختیار مهمانی که از شهر دیگری آمده قرار میدهیم. و حتی وسایلی که هیچ گاه خودمان استفاده نکردهایم را در اختیار مهمان قرار میدهیم و عملا به فرزندانمان میفهمانیم که ایشان از ما بهتر و شایستهترند.
و نمود شدید این قضیه آنجاست که میزبان به اینکه میزبان افرادی از فلان شهر است افتخار میکند و سینه سپر کرده تا بگوید من مهمان فلانجایی دارم و دیگران هم به سعادتش رشک میبرند.
وجهه دیگری که به عمق فاجعه میافزاید بیحرمتی مهمان به ارزشهای میزبان است. سبک میزبانی ما اینگونه به مهمان میفهماند که لازم نیست هیچ احترامی برای ارزشهای میزبان قائل باشد و میتواند خود را صاحب اختیار و اراده بداند و اگرچه به ندرت اما دیده شده که بی احترامی به هرچه که برای میزبان مقدس است را روا بدارد. این قضیه را در ماه رمضان با شدت بیشتری میتوان دید که بسیار پیش میآید آنچه که برای خود ما خط قرمز است توسط مهمانان نقض میشود ولی ما چون میخواهیم ثابت کنیم که مهمان نوازیم ساکت میمانیم! و گاهی همراهی میکنیم و این عملا تسلیم شدن در مقابل یک هجوم فرهنگی است.
در وجهه دیگری از این ابتذال ما همان آدمهای صاف و سادهای هستیم که میخواهیم در راستای اثبات قضیهای بدیهی حتی اگر فارسی صحبت کردن بلد نباشیم، زور بزنیم فارسی صحبت کنیم که گاهی با لودگی همراه میشود چون میخواهیم بگوییم که ما چقدر با نمکیم تا مهمان محترم خنده بر لبان مبارکشان ظاهر شود.
و عمیقترین وجهه و خطرناکترین بخش این تسلیم شدن را میتوان آنجا دید که خانواده را هدف قرار میدهد. با بررسی اکثریت قریب بنرها، پوسترها، فیلم و عکسهایی که جهت رونق گردشگری این خطه در فضای مجازی پخش میشود، میتوان دید در کنار طبیعت زیبای این مناطق تصویر حداقل یک زن هم هست و از جاذبههای زنانه برای گردشگری استفاده میشود!
زنی که در فرهنگ کُردی (ئافرەت) به معنای آفریننده خوانده میشود و نمودش در مادر است تا این اندازه تنزل داده میشود و اینگونه میشود که بنیان خانواده و اخلاق رسما هدف قرار میگیرد و البته بسیاری نیز در این دام افتاده و خواهند افتاد.
به ما اینگونه فهماندهاند برای اثبات این قضیه خود را در موضع تسلیم قرار دهیم، درحالی که درست این بود که در موضع بخشندگی قرار میگرفتیم و احساس نیازی به اثبات نمیکردیم. متاسفانه ما به اشتباه تصور میکنیم که مهمان نباید احساس غریبی داشته باشد اما درست این است که مهمان اصلا نباید از یاد ببرد که غریب است؛ چنان که ما نیز اگر مهمان بودیم نباید این موضوع را از یاد ببریم که در هر صورت ما غریبیم.
در دیالوگی در رمان صدسال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز میگوید: ما هنوز مردهای در اینجا نداریم؛ وقتی کسی مردهای زیرخاک ندارد، به آن خاک تعلق ندارد!
و البته مهمان است که به محیط جدیدی وارد میشود پس باید خود را با محیط جدید هماهنگ کند نه اینکه محیط مطابق با میل و خواسته ایشان دچار تغییر و تحول شود.
این موضوع کاملا بدیهی است که شاهراه اصلی توسعه یک جامعه پیش از اقتصاد از گذرگاه خانواده و فرهنگ آن جامعه میگذرد و منافع اقتصادی هیچگاه نمیتوانند توجیه کننده برای نادیده گرفتن مسائل فرهنگی باشند.
و البته در این ماجرا دستهایی پیدا است، دستهای که مشخصا به صورت برنامه ریزی شده و هدفمند در راستای نادیده گرفتن مسائل فرهنگی و ارزشهای اجتماعی صرفا با توجیه اقتصادی در حال فعالیتاند که با نگاهی گذرا به این پدیدهها میتوان آنها را شناخت.
و در پایان ضمن اینکه خواستار تفکر و نقد بر یادداشت هستم، خطری بس عظیم را که فرهنگ و خانواده را هدف گرفته است هشدار میدهم که اگر بی تفاوت باشیم یقینا آیندهای در کار نخواهد بود.
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز