ایرج بهرامنژاد
حریر عشق/ به یاد خواننده نامدار سنندج مرحوم استاد بهاءالدین نوروزی
اندک اندک در کنار خوانندگان آن عصر چون آقایان مظهر خالقی، رومی، نوبری، شریف ولیدی و دختر کوچکش که صدای زیبایی داشت به نام فتانه ولیدی قرار گرفته و با سن کمی که داشتم مورد لطف و عنایت آن بزرگان قرار گرفتم. دیگر هر عصر شنبه در کنار این بزرگان من نیز آهنگی میخواندم تا اینکه استاد حسن کامگار ترانهای به نام «ساربان» ساخته و از من خواست آن را بخوانم؛ ترانهای که بیش از پیش نام مرا به سر زبانها انداخت.
روژان پرس: انسان نخستین، در آغاز حیات اولین نغمههای صوتی را که شنید به تقلید از صوت پرندگان آن عصر تلاش کرد آن را مکرر کند و بدینسان انسان به هنر کلام و صوت دست یافت؛ نعمتی که پروردگار آن را در نهاد انسان به ودیعه نهاده است. این نعمت بزرگ خدایی هر چقدر که زیبا، تراشیده، و خوشلحن باشد بیشک تاثیر بسیاری روی شنونده دارد؛ پس میتوان به این نتیجه رسید که صوت و صدای انسان خاکی میتواند اگر درست به کار گرفته شود مسیر زندگی را ساخته یا تغییر دهد.
صوت خوش، ارزندهترین معجزه الهی است که آدمی با او میتواند حتی به تسخیر روح دیگران بپردازد و کسان خوش صدا انسانهایی ماندگارند که به قاب ارزشمند خاطرات تبدیل میشوند.
با این مقدمه سراغ صدایی میرویم که ۷۰ سال در روح و روان مردم خوش نشست و خاطراتی شیرین آغازگر دلدادگیها شد و گاهی چون نی از جداییها نالید؛ پس با سفری در زمان به سال ۱۳۱۲ میرویم سالی که در آن روز جمعه ساعت ۱۲ و اندی با صوت الهی اذان در محله مسجد چهاردرب سنندج (کوچه باشگاه افسران سابق) گریههای کودکی فضا را متبرک کرد که او را «بهاءالدین» نامیدند؛ تولدش در خانوادهای پر از مهر و محبت و فضایل مذهبی بود. درعبور سالیان، بهاءالدین به سن ۱۰ سالگی رسید و شوق پدر برای صوت زیبای فرزند، او را تشویق کرد تا با گفتن اذان، پدر را سربلند کند و این نقطه، آغازی بود که بهاءالدین را به سوی خوانندگی سوق داد.
سنندج حدوداً هفتاد سال پیش، شهری کوچک با مردمانی پرتلاش و با صفا و خیابانهای خاکی و کوچههای پر از عطر یاس، همه ذوق خواندن و لرزش تارهای صوتی بهاءالدین را سر شوق آورده و او به سنت آن زمان در کنار دوستان خود شروع به خواندن ترانههای عاشقانه میکند و این صدای محزون و مخملی او، در یکی از شبهای ماه رمضان که عطر میهمانی در ضیافت خدا روح روزهداران را تطهیر میکرد، بهاءالدین اشعار دلنشین در مدح پیامبر خدا سر داد و کوچه را عطرباران نام خاتمالانبیا و صوت داوودی خود میکند. آن روزگاران دیار سنندج خاستگاه هنرمندان نامدار بسیاری بود که تنها عشق نواختن و سرودن، سرمایه قلبی آنان بود؛ اساتیدی چون استاد حسن کامگار، استاد گریشاه، استاد بابان، استاد رومی، استاد نبی خلیقی، خواننده نوجوان و محبوب مظهر خالقی و استاد نوبری بود که هر کدام در آفرینش ترانههای ماندگار سرآمد روزگار خود بودند. در هنگامی که استاد بهاءالدین نوروزی در جمع دوستان آن وقت ترانهخوانی میکرد هنرمندی نامدار به نام بابان، صدای او را شنیده و بعد از گفتگو با پدر بهاءالدین از او اجازه میگیرد تا روی صدای پسرش کار کند. آن وقت حدوداً ده ساله بود و چندی نگذشت که استاد بابان با همکاری استاد کامگار و سایر اساتید وقت، اولین آهنگ را برای بهاءالدین با آن صوت دلنشین به نام «باران بارانه»ی سقزی ساخته و این ترانه سکوی پرتاب برای پر آوازه شدن او شد. بهاءالدین خود میگوید وقتی برای تمرین این ترانه به حضور اساتید رسیدم چونان بید در باد، پاهایم میلرزید چرا که ایستادن و خواندن در آن عصری که حرمت، حرف اول ادب بود، توان میطلبید و من به زور توانستم بعد از چند تپق، ترانه را آنگونه که استاد آموزشم داده بود بخوانم و هنگامی که صدایم را در دل موسیقی اساتید شنیدم، دلم لرزید و شوق خواندن وجودم را لبریز از عشق کرد. سه روز بعد استاد فرمود که عصر ساعت ۴ برای خواندن و پخش آن از ایستگاه بیسیم ارتش که در باشگاه افسران سابق بود باید آنجا رفته و زنده آنرا اجرا کنم. به نماز ایستاده و از خالق خوبیها جسارت و توان خواندن، طلب کردم؛ ساعت ۴ طبق دستور استاد، جلوی میکروفون مکعبی بیسیم ایستاده و پشت سر من نوازندگان نشسته بودند که با اشاره استاد بابان نواختن شروع شد و من با تمام وجود شروع به خواندن کردم.
سنندج در آن سالها که من بیش از ده سال نداشتم، فاقد رادیو و تلویزیون بود؛ فقط مرکزی بود با فرستنده کوتاهبرد بیسیم ارتش که هر هفته یک ساعت برنامه رادیویی پخش میکرد که نیم ساعت آن به موسیقی اختصاص داشت و آن روز من اولین آهنگ خود را به نام باران بارانه سقزی خواندم و بعد از آن به کودک خواننده ده ساله معروف شدم و چند بار دیگر این آهنگ را دوباره خوانده که بسیار مورد توجه رادیوداران سنندج قرار گرفت چرا که آن زمان داشتن رادیو تمکن مالی میخواست و شاید در کل شهر کوچک آن زمان بیش از تعداد انگشتان دست رادیو در خانهها وجود نداشت؛ فقط قهوهخانهای بود که یک دستگاه رادیوی لامپی داشت که مردم هفتهای یک بار عصر در کافه تجمع کرده تا از یک ساعت برنامه رادیویی که بخشی از آن تقریباً به خبرهای دولتی و ارتشی اختصاص داشت و حدود نیم ساعت هم برنامه موسیقی بود و تعداد زیادی داخل و بیرون قهوهخانه به آن گوش داده و این تنها کانال ارتباطی مردم بود. اندک اندک در کنار خوانندگان آن عصر چون آقایان مظهر خالقی، رومی، نوبری، شریف ولیدی و دختر کوچکش که صدای زیبایی داشت به نام فتانه ولیدی قرار گرفته و با سن کمی که داشتم مورد لطف و عنایت آن بزرگان قرار گرفتم. دیگر هر عصر شنبه در کنار این بزرگان من نیز آهنگی میخواندم تا اینکه استاد حسن کامگار ترانهای به نام «ساربان» ساخته و از من خواست آن را بخوانم؛ ترانهای که بیش از پیش نام مرا به سر زبانها انداخت چرا که در ۱۲ سالگی به لطف هنرمندان، موفق شدم تا صدایم را پختهتر کرده و آماده خواندن آهنگ کاروان که به سه زبان فارسی، لری و کردی بود بخوانم. نمیدانم شاعر این ترانه چه کسی بود اما زیبا و دلنشین بود و با ساختن استاد کامگار مرا در اوج و در جوار هنرمندان آن عصر قرارداد.
اصل زمان آهنگ که با صدای زنگوله کاروان شروع میشد درآمدی ۴ دقیقهای بود که بخش اول آن فارسی، بخش دوم لری و بخش سوم را به کردی میخواندم و در کل ۱۹ دقیقه طول میکشید که شعر فارسی آن چنین بود:
صبح شد بیدار کرد از خواب زنگ کاروانم
کاروان آمد که بیرون سازد از خواب گرانم
کاروان آمد که راز زندگی با من بگوید
کاروان آمد که واقف سازد اسرار نهانم
ای دریغا کاروان بگذشت و طی شد زندگانی
من نفهمیدم به جز اندوه معنای جوانی
گفتمش ای ساربان راضی مشو اینجا بمانم
زحمتی کن بر من و با خود ببر تا آشیانم
سنندج در آن سالها که من بیش از ده سال نداشتم، فاقد رادیو و تلویزیون بود؛ فقط مرکزی بود با فرستنده کوتاهبرد بیسیم ارتش که هر هفته یک ساعت برنامه رادیویی پخش میکرد که نیم ساعت آن به موسیقی اختصاص داشت و آن روز من اولین آهنگ خود را به نام باران بارانه سقزی خواندم و بعد از آن به کودک خواننده ده ساله معروف شدم و چند بار دیگر این آهنگ را دوباره خوانده که بسیار مورد توجه رادیوداران سنندج قرار گرفت
و این ترانه ۱۹ دقیقهای سرآغاز فعالیت رسمی من در کار خوانندگی شد و بعد از آن هفتاد آهنگ دیگر به دست هنرمندان نامدار عصر خود اجرا کردم که همگی ساخته و ویژه من بود.
هرگز به تقلید از هیچ هنرمند دیگری نخواندم؛ زندگی من با مردم با صفای آن روزگار سپری شد و کم کم در اوج جوانی به استخدام وزارت بهداشت در بخش مبارزه با مالاریا درآمدم و چندی بعد ازدواج نمودم و چند ماه بعد برای همیشه از سنندج به تهران رفتم و تا سالهای سال در کنار بزرگهنرمندان ایران در رادیو تهران بیش از ۴۰ آهنگ در قالب سازمان فولکلور کشور با آهنگسازی استاد همایون شهردار اجرا کردم و هرگز موسیقی را از زندگیم حذف نکردم و با عشق و علاقهای بیحد سالها در رادیو تهران خواندم و در کنار ارکستر رادیو، بیش از ۳۰ آهنگ اجرا نمودنه و هر از گاهی برای اجرا در رادیو ارتش به سنندج آمده و در کنار هنرمندان میخواندم تا اینکه به پیشنهاد استاد کامکار به فراگیری ساز ویولن پرداخته و در اوج زیبایی به نواختن این ساز مشغول شدم و در بسیاری از آهنگهای خودم نوازندگی کردم.
کم کم با ظهور مراکز فرهنگی خصوصی و پیشرفت دانش موسیقی در کنار بزرگ زنان و مردان آن عصر همکاری کرده و با بیش از ۹۰ درصد آنان به اجرای برنامه پرداختم تا بازنشستگی که دیگر سالمندی مجال تلاش زیاد را از من سلب کرده بود کنار رفته و در مجموع در سبک خودم بیش از ۷۰ آهنگ بر روی ریل ضبط کرده که بیشترین آنها از ساختههای استاد کامگار، استاد بابان و استاد همایون شهردار بود که متاسفانه جز تعدادی از آنان همگی بعد از انقلاب گم و گور شده و تنها ۸ یا ۹ آهنگ در دست داشتم که روی ریل بود.
من در این سالها با استاد خالقی، استاد حسن زیرک، استاد رومی و استاد بنی خلیقی اجرای مشترک داشته و در سن ۷۰ سالگی به کشور عراق دعوت شده و در یک برنامه تلویزیونی چند آهنگ خوانده و سپس از طرف استاد مرحوم فرشا به تلویزیون سنندج آمده و یک برنامه هم آنجا و سپس به دعوت آقای بهرام نژاد به مدت سه شب در سینما بهمن سنندج برنامه اجرا نمودم که بیشتر از سه هزار نفر از آن به یاد قدیم استقبال کردند.
.............................................................
آنچه خواندید برگرفته از گفتگوی ایرج بهرامنژاد خبرنگار وقت واحد خبر صداوسیمای کردستان در سال 1378 با زندهیاد بهاءالدین نوروزی بود. وی این مصاحبه را در جریان جشنواره موسیقی اقوام که همان سال در تالار ارسباران تهران برگزار شد ضبط و در اختیار روژان قرار داد.
استاد بهاءالدین نوروزی خواننده صاحب سبک متولد سال ۱۳۱۲ در محله مسجد چهار درب در سنندج دیده به جهان گشود و پس از ۶۰ سال فعالیت هنری و اجرا و ساختن ۷۰ آهنگ ماندگار که بخش زیادی از آن در آرشیو صدا و سیما از بین رفت در سال ۱۳۹۲ بعد از یک دوره بیماری به علت کهولت سن در ۸۰ سالگی زندگی را بدرود گفته و چهره در نقاب خاک کشید و به لطف خانواده محترم کامگار در بهشت زهرای تهران قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد.
در همان سال ۹۲ مجموعه تلویزیونی به نام عندلیب عشق توسط ایرج بهرامنژاد ساخته و به عنوان رزومه هنری این مرد بزرگ عرصه هنر در سالهای دور در کتابخانه ملی ثبت گردید و این گفته و خاطرات زمان مصاحبه با خود استاد در جشنواره موسیقی اقوام در تهران و بخشی توسط داماد این خانواده آقای بهرام و اقبال قلنسوئی جمعآوری شد که از این عزیزان و همسر گرانقدر این استاد فقید و دختر نازنین ایشان تقدیر و تشکر میکنم. اینک که این گزارش رزا میخوانید استاد نورپزی بیش از ده سال است که چهره در نقاب خاک کشیده است اما به محض شنیدن صدای خاطرهانگیز این خواننده قدیمی دیار مستوره اردلان خاطرات قدیمی که با بزرگان از دست رفته داشتیم در ذهنمان زنده شده و این نمایانگر تاثیر هنر و موسیقی بر روح و روان آدمی است. روحش شاد و یاد تمام هنرمندان از دست رفته جاودانه باد.
ایرج بهرامنژاد
بازنشر مطلب با ذکر منبع بلامانع است
آدرس کوتاه خبر: