بیشتر اوقات وقتی از مرگ سخن میگوییم، از «مفهوم انتزاعی مرگ» غافل هستیم و بر «سوژه بازمانده از مرگ» متمرکز میشویم؛ یعنی برجستهسازی هیئت انسانی مصیبتدیده محتاج به ترحم و یا در بهترین حالت، همنوع در قامت یک رنج اشتراکی.
بیشتر اوقات وقتی از مرگ سخن میگوییم، از «مفهوم انتزاعی مرگ» غافل هستیم و بر «سوژه بازمانده از مرگ» متمرکز میشویم؛ یعنی برجستهسازی هیئت انسانی مصیبتدیده محتاج به ترحم و یا در بهترین حالت، همنوع در قامت یک رنج اشتراکی.
نمیدانم ترحم به دیگران بهگاه مصیبت، خصیصهای است شرقی یا جهانی، چهبسا در شرایط مختلف و مکان و زمان متفاوت، خصیصهای متغیر است. در مقام ارزشگذاری از خوب و بد بودنِ ترحم هم چشمپوشی میکنم.
همه این زمینهسازیها برای ورود به مصیبت وارده بر پیکر روحی آشفته است به نام «هوشیار بابایی»، نویسندهای که ناگزیر به تحمل است، تحمل متکثر، گذرگاهی به تناسب انتخاب هوشیارانه یا ناگزیر، راهی بر سر چندراهی، به عقب نگریستن و گریستن و زیستن و فروریختن و دوباره ساختن و دوباره نگریستن و دوباره زیستن و دوباره و دوباره و چندباره این همه توان یک نویسنده است در یک سمت، امّا در دیگر سمت، ترحم در مقابل نویسنده، هدیه جهان است. نویسنده، پیکارجویی شکستناپذیر است که همیشه در مقابل جهان ایستاده است به تماشای دوزخ، ترحم به نویسنده در مشرقزمین، «فرهنگِ گنهکارانه» است، زیرا نوشداروی دیرهنگام است. نویسنده راستین در منفعلترین حالت اگر به بیراهه هم برود، انقلابی، کنشکر، روشنفکر و منتقد نخواهد بود، امّا حداقل در طبیعیترین حالت، شاهد است و کاشف و خالق...
آدرس کوتاه خبر: