در مورد لباسهایی که از پوست و خَز طبیعی تولید میشوند چطور؟ اطلاعاتی در مورد چگونگی تهیه این خزها و پوستها دارید؟
مُد: [ م ُ] (فرانسوی، اِ) روش و طریقهی موقت که طبق ذوق و سلیقهی اهل زمان طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم کند. باب، باب روز، آئین (فرهنگ فارسی معین ) باب، متداول، معمول، رایج، شیوهی متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی.
- از مُد افتادن؛ متروک و منسوخ شدن، کهنه شدن و از رواج افتادن.
- از مُد انداختن؛ کهنه و منسوخ کردن.
- شیک و مُد؛ خوش پوش، که لباس زیبا و باب روز پوشد.
- مُد تازه؛ شیوهی جدید.
- مُد روز؛ باب روز، مورد پسند و انتخاب ابنای زمان.
- مُد شدن؛ باب شدن، متداول و معمول گشتن.
- مُد کردن؛ متداول کردن، رواج دادن.

یک توله سمور آبی بخاطر پوستش میتواند با قیمت 10 هزار دلار به فروش برسد. این در حالست که مطابق با آمارهای اعلام شده ارزش تجارت خز در صنعت پوشاک به چهل میلیارد دلار میرسد و این رقم برابر با گرفتن جان بیش از 300 میلیون حیوان به ظالمانهترین شکل ممکن است. حیواناتی مثل راکن، راسو، خرگوش و روباه در این دسته قرار دارند و این حیوانات بیگناه به دلیل داشتن چنین پوستی برای تولید وسایل تزئینی غیر ضروری پوشاک انسان مثل کلاه و کیف فیقهی پالتو میمیرند. تقریبا در هر دقیقه ۱۱۴ حیوان بیگناه سلاخی و پوست کنده میشوند!
وقتی اسم فَشِن و مُد را میشنویم ناخودآگاه یاد لباسهای آوانگارد، بهروز، بعضاً نامتعارف اما جالب و قابل توجه میافتیم! وقتی هم در مکالمهی دو نفر میشنویم که فلان رنگ یا فلان لباس مُد شده یا در فروشگاه پوشاک فروشنده میگوید: این لباس مُد شده ناخودآگاه این عبارت «مُد شدن» تبلیغ محسوب میشود و بار مثبت به آن لباس میدهد!
اما؛ لطفا بیاید با هم به بخشهایی از پشت پردهی دنیای مُد در سطح جهان سری برنیم؛ اگر بگوییم در ۳۰ سال اخیر صنعت مُد و لباس که دومین صنعت آلایندهی دنیاست کرهی زمین و زیستبوم ما و حتی موجودیت بشر را به مرز بحرانی و به نقطهی برگشت ناپذیر سوق داده است! باور میکنید؟
صنعت مُد دومین صنعت آلایندهی دنیاست، اما چرا؟ قطعا نمیدانستید در دنیا یک سوم لباسهایی که خریداری میشوند قبل از اینکه حتی یکبار شسته شوند دور انداخته میشوند! و بیش از ۹۵ درصد لباسهایی که مردم دور میاندازند تبدیل به زباله میشود پس عملا بازیافتی وجود ندارد. اینها را با اضافات و پِرت مواد اولیهی پارچه در جریان تولید این محصول و ضایعات آن به هنگام دوخت جمع کنید تا متوجه عمق فاجعه در صنعت مُد و لباس شوید.
میدانید سالانه به اندازهی جمعیت بَشر روی زمین، کرم ابریشم پروش داده میشود سپس زنده زنده کرمها را در داخل آب جوش میاندازند تا نخ و سپس پارچهی ابریشم تولید شود! و آیا میدانید غذای کرم ابریشم در این مزرعهها فقط برگ درخت توت است! لذا درختهای توت فقط بخاطر برگشان کشت و پرورش داده میشوند تا خوراک کرمها شوند!

برندهای مشهور صنعت مُد در سطح دنیا حدود 6000 قلم پوشاک را از اجزای بدن حیوانات حیات وحش تولید میکنند! تصور میکنید از هر قلم چه تعداد تولید میشود؟ مثلا مارکهای والتر استایگر، برایان اتود، جیمی چو، الکساندر مککوین، میومیو، کریستین لوبوتین، گوچی، مانولو، لوییویتون، استوارت وایتزمن، هوگل، نیوبالانس، هامتو، کروماکی، شیفر و برتونیکس (مشهورترین مارکهای کفش چرم زنانه) از هر کدام از کفشهایشان چه تعداد تولید میکنند؟ سهم چرمهای مصنوعی در آلایندگی چقدر است؟
جالب اینجاست که یک توله سمور آبی بخاطر پوستش میتواند با قیمت 10 هزار دلار به فروش برسد. این در حالست که مطابق با آمارهای اعلام شده ارزش تجارت خز در صنعت پوشاک به چهل میلیارد دلار میرسد و این رقم برابر با گرفتن جان بیش از 300 میلیون حیوان به ظالمانهترین شکل ممکن است. حیواناتی مثل راکن، راسو، خرگوش و روباه در این دسته قرار دارند و این حیوانات بیگناه به دلیل داشتن چنین پوستی برای تولید وسایل تزئینی غیر ضروری پوشاک انسان مثل کلاه و کیف فیقهی پالتو میمیرند. تقریبا در هر دقیقه ۱۱۴ حیوان بیگناه سلاخی و پوست کنده میشوند!
آمار و اطلاعات حیواناتی که پرورش داده میشوند هم در نوع خودش شنیع و منزجرکننده است.
متاسفانه در دنیا نظارتی بر ممنوعیت فروش کالاهای تهیه شده از جانوران حیات وحش وجود ندارد و سودجویان هر ساله حیوانات زیادی را سلاخی می کنند.
فقط آمار برند هرمس کافیست تا برق از سر مبارکتان بپراند و شوکه شوید!
برای مارک لاکچری هِرمِس در آفریقا سالانه ۴۳ هزار کروکودیل به بدترین شکل ممکن سلاخی میشوند. این در حالیست که به طور متوسط به پوست شکم سه کروکودیل نیاز است تا یک کیف هِرمِس تولید شود. وقتی این کروکودیل ها ۳۶ ماهه هستند و جثه کوچکتری دارند به ستون فقراتشان فشار میآورند که به سمت بالا متمایل شوند و در حالی که هنوز زنده هستند ستون فقراتشان را به سمت دمشان میفرستند که کروکودیل آماده پوست کنی باشد! علت این کار این است که اگر کروکودیل در حالت عادی بمیرد پوستش سفت شده و به بدنش میچسبد و غیر قابل کندن است! جالب اینجاست که قیمت تقریبی هر یک از این کیفها حدود ۴۳ هزار دلار آمریکا یعنی 2 میلیارد و صد و پنجاه هزار تومان است!!!
صنعت مد و فشن روز به روز در حال تغییر است، برندهای بزرگ دنیا مانند دیور، دولچهگابانا، فِندی، دیاندجِی و نامهایی اینچنینی که در ظاهر کارشان طراحی و تولید لباس است، دومین وظیفهشان از مد انداختن لباسهاست! به این معنی که لباسی که امروز عرضه میکنند برای روز بعد باید از مُد افتاده تلقی شود، تا این چرخهی بیانتها تکرار شود و سوپراستارهای صنعت مُد و فشن یا بهتر است بگویم سفیران مرگ این صنعت که لکهی ننگی متعفن اما زیبا و خوش رنگ و لعاب است بر فرشهای قرمز و در برابر فلاشهای بیامان دوربینها ژستهای اغواگرایانه بگیرند تا مخاطب نیاز کند بدون آن لباسها حفرهای بزرگ در شخصیتش وجود دارد، مجلهها و رسانههای بزرگ صنعت مُد نظیر وُگ و فشن تیوی هم آتش بیار معرکه هسنند.
پس مردم برای به روز ماندن باید از شر لباسهای دیروز خلاص شوند و لباسهای جدید بخرند و این چرخه دوباره تکرار میشود.
خلق یک لباس گاهی چند ماه زمان نیاز دارد، لذا مارکهای نامدار با طراحهای زیادی کار میکنند تا همیشه تعدادی از لباسهای طراحی شده و آمادهی کتواک داشته باشند تا به صورت ماهانه، هفتگی و حتی روزانه عرضه شوند!
در بازار جهانی اینکه یک شلوار جین از یک لیوان قهوه قیمت کمتری داشته باشد باعث میشود دور انداختن یک شلوار و خرید شلواری تازه نسبت به شستشوی آن مقرون به صرفهتر باشد.
القای این موضوع که لباسی که میپوشید معرف شخصیت شماست هم و وظیفهی دیگر شرکتها و برندهای دنیای مُد است که اگر خوب بنگریم درمییابیم این موضوع بر خلاف تمامی آموزههای دینی، فرهنگی و اجتماعی ماست.
طراحان فوق ستاره در سطح اولای مُد وظیفه دارن به تجملاتی بود و به قول خودشان خاص بود ضریب بدند و این را در مغز مخاطب فرو کنند که اگر چه به این باس نیاز نداری اما فقط خریدن آن باعث خاص بودن و به چشم آمدن تو میشود و همین است که زن فلان پادشاه از کشورهای حاشیه خلیج فارس برای یک دست لباس زیر چند میلیون دلار میپردازد! تا فقط خاص باشد!
در عصر ابر کاپیتالیسم مد تجملاتی تبدیل به تجارتی غول آسا شد، طمع موجب شد آنها تصویری مبالغهآمیز و دور از دسترس از زیبایی و شکوه را که حاصل اتاقهای فکر است بوجود آورند. آنها فقط به شما رؤیا میفروشند؛ چیزی که به شما میفروشند رویایی از زیبایی و شکوه است که تماماً از پیش تعیین شده و در حقیقت فریبی بزرگ و صحنهای ظاهرسازی شده است که جامعهی هدف را تا این حد کنترل میکند که برای پوشیدن لباس باید اندازه لباس شوند نه اینکه برای سایز بدنشان لباس طراحی و دوخته شوند. چون آن لباس کذایی را نمیشود هرکسی و با هر سایز بدنی بپوشد!
اصولا تجربه یک زن از فرم اندام و بدن خودش ناشی از مقایسه با تصاویر بزرگنمایی شده از زنانی است که روزانه در مجلات و روزنامهها، بیلبوردها و فیلمها میبیند. جامعه مصرفکنندهای که در آن از بدن زنان برای فروش محصولات استفاده میشود در حالی که به عنوان کالای نهایی معرفی میشود.
اینجاست که فرد مجبور میشود قرصهای لاغری یا چاقی بخورد، رژیمهای غذایی کشنده بگیرد، عملهای جراحی بسیار خطرناک و پرهزینه نظیر لیپوساکشن و خارج کردن چربی از بدن، نصف کردن معده، لیفت باسن، گلوتئال یا همان استفاده از پروتز و سیلیکونهای جامد و مایع، تزریق چربی، بوتاکس و هزار و یک عمل غیرضروری دیگر انجام دهد.
نکته قابل تأمل اینجاست که با وجود تمام این کارهای و انجام تتوها و آرایشهای بسیار غلیظ باز هم در کوتاهترین زمان ظاهر، لباس، آرایش و در یک کلمه ماهیت فرد دِمُده یا از مد افتاده تلقی میشود و باید سیکل به روز شدن و آپگرید خود را تا آخر عمر دنبال کند.
در پایان ضمن تمنای تفکر، شما را به خواندن شعر «باچشمها» از شاملو دعوت میکنم:
با چشمها
ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچهی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیدهی این روزِ پابهزای،
دستانِ بستهام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
«ــ اینک
چراغ معجزه
مَردُم!
تشخیصِ نیمشب را از فجر
در چشمهای کوردلیتان
سویی به جای اگر
ماندهست آنقدر،
تا
از
کیسهتان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمانِ شب
پروازِ آفتاب را !
با گوشهای ناشنواییتان
این طُرفه بشنوید:
در نیمپردهی شب
آوازِ آفتاب را!»
«ــ دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
پروازِ روشنش را. آری!»
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:
«ــ با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را!»
باری
من با دهانِ حیرت گفتم:
«ــ ای یاوه
یاوه
یاوه،
خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تایبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»
هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«ــ این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.»
توفانِ خندهها
«ــ خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعتِ شماطهدارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشتهست.»
توفانِ خندهها
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.
سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطرهیی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهومِ بیریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفریبِ صداقت بود.
(ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتابگونهیی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!
ای کاش میتوانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
ــ یک لحظه میتوانستم ای کاش ــ
بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
هژیر اللهمرادی
آدرس کوتاه خبر: